۲۴ ساعت

06 فوریه
۱۲دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر یکشنبه ۱۷ دلو ۱۴۰۰ – ششم  فبروری  ۲۰۲۲ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ ۲۱ حوت سال ۱۳۵۳ در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش ششم :

و این هم حادثه دیگری از حوادث اصلی داستان است .

بهرام بعد ازین هنرنمایی ، از دلارام می خواهد تا هنر او را ارزیابی کند ، دلارام نخست چیره دستی بهرام را می ستاید اما به دنبال آن نکته خطرناکی را هم بر زبان می آورد.

کلک  تیرت  به  راستی  آن  کرد

که به  اندیشه  راست  نتوان  کرد

لیک ازآنجا که راست اندیشی است

دستها را  ز دست  ها بیشی است

آنچه  زین  کرده  هات  نغز نمود

نیز   ازین   نغز تر   تواند    بود

ازینجا یکی از بحرانهای داستان شروع میشود.

بهرام که انتطار چنین حرفی را ندارد و از کنیز خود بعد از آفرین و تحسین می شنود که از او هنرمند تری هم امکان دارد که پیدا شود ، عصبانی می شود ، رنگش تغییر می کند وابرو در هم می کشد.

.   .   .   .   .   .   .   .   .   .

زعفران  گشت   رنگ  گلنارش

جوش صفراش   تلخ کرد درون

ریخت بر زهر خنده زهر برون

سرکه    ابرویش   ز بس   تندی

داد    دندان   لطف   را   کندی

گفت: کای  درخود  جفا   و بدی

از چه گستاخی است وبر خردی

شیر گیری مکن  که  در  نخجیر

گشتی  از  شیر شرزه   آهو  گیر

من  که   کارم  همه   نمونه  بود

دیگر  به   زمن   چگونه    بود؟

ور به نزدت به از من است کسی

نزد اورو،که چون من است بسی

این سخن گفت وپی به کین افشرد

او فکندش  ز زین  و مرکب  برد

و این هم یک حادثه اصلی از متن داستان است که با هیجان همراه میباشد. درین روایت دلارام نه مثل روایت فردوسی در زیر پای هیون بهرام جان می سپارد ونه مانند روایت نظامی برای کشتن به سرهنگ سپرده میشود، بلکه از زین انداخته می شود وبهرام هم خشمناک از نزد او میرود و آنچه بعد ازین بر سر دلارام می آید هیجان داستان را تکمیل میکند.

این هم در خور یادآوری است که امیر خسرو ، در اینجا از قضایایی که ذکر شد، نتیجه گیری مستقیم می کند و می گوید:

با شهان هرچه بر خلاف هواست

نتوان گفت ، اگر چه باشد راست

هرکه شد راستگوی  داور خویش

زد به تیغ زبان خود  سر خویش

آنگاه به اصل داستان – به سرگذشت دلارام – بر میگردد:

ماند  بی  خویشتن   صنم    تا  دیر

تشنه  و غرق  آب  و از جان  سیر

پس به صد خستگی ز جا برخاست

راه صحرا گرفت و می شد راست

بسکه  منزل  بدشت  غولان داشت

سایهء  خویش  ،  دیو  می پنداشت

بسکه  راه  پرستان  تیزش  بود

موزه   غربیل   خاکبیزش   بود

از کف  پای  ، خارهای   چو تیر

می گذشتش  چو سوزنی  زحریر

پا که  از  برگ  گل   فگار  شود

چون شود چون به زیر خار شود؟

و این هم حادثه ای از حوادث فرعی داستان است و همراه با هیجان. دلارام در حالی که یکه و تنها ، بدون همراه و رهنما ، راه می پیماید ، بر آنچه گذشت ، می اندشد:

می نمود   اندران   پریشانی

گفته   و  کرده  را   پشیمانی

و این یک بحران کوچک است .

سرانجام گذارش به دهی دورافتاده می افتدد که چند خانه ومزرعه در آن دیده میشود خوشحال میگردد و درخانه دهقانی قدم میگذارد .

د رشد اندر کریچ دهقانی

در سفال  شکسته ریحانی

این هم یک حادثه اصلی است که زندگی جدید دلارام را می سازد .

دهقانی که دلارام به خانه او وارد میشود ، جوانی است آزاده ، هنرمند ،فیلسوف مشرب و از بسی دانشها بهره مند ، مخصوصا در موسیقی استاد زبردست است.

یک به یک زیر دست خود کرده

چار  ساز  و   دو  از  ده   پرده

بر بطش  چون   نوا   بر  آوردی

جان ز تن   بردی  و در آوردی

او می تواند آهنگهایی بنوازد که شنونده را جذب کند، بخنداند ، بگریاند ، به خواب فرو ببرد و بگریزاند . با این همه مردی گوشه گیر است که :

واقعات   زمانه   دیده   بسی

گرم وسرد فلک چشیده بسی

به سیاحت بسی  زمین دیده

دامن  از کار  دهر بر چیده

واین قسمت داستان ، خواننده را در انتظار نگاه میدارد ، درعین حال سجایا و خصائل یکی از اشخاص واقعه را نشان میدهد .

دهقان جوان از دیدن دلارام و روی گلرنگ و زلف مشکن او در آن دیه که :

مردمانش چون وحشی صحرائی

خو  گرفته    در  او  به   تنهائی

بی  خبر  از  فسانه  های   سپهر

بی گمان   از  بهانهء  مه  و مهر

بود ند.

ماند  حیران که این چه جانور است

وندرین  دشتش  از کجا  گذر است

این  پری  از کجا    پرید   اینجا ؟

ورپری نیست ، چون رسید اینجا؟

سپس به استقبال دلارام می شتابد و هویت اورا جویا میشود.

گفت : کای چشم بد ز روی تو دور

کیستی   تو  بدین   لطافت  و  نور

ملکی    یا    پری    و  یا   مردم

خبری   ده   که    با   خبر  گردم

دلارام سرگذشت خود و بهرام را بیان میکند.

( واین یک حادثهء اصلی است همراه با بحران)

دهقان خردمند ، بعد از آنکه دلارام را می شناسد واز سرگذشتش آگاه می گردد او را به فرزندی می پذیرد و میگوید:

گرقناعت کنی به خشک و تری

حاضر  خدمتم   به  ما حضری

ور دلت   راست  جانبی  پرواز

دل  دل  تست   من   ندارم   باز

دلارام تمایل خحود را به مانده در خانهء دهقان و پذیرفتن فرزندی و اظهار ممیکند و گوهری گرانبها که با خود دارد نزد دهقان می گذارد.

خواجه  زان  اختر  فلک  مایه

بر زمین  بوسه  داد چون سایه

گرچه بود  از  شکوه  محترمی

گشت  شرمندهء   چنان   کرمی

غرفه ای داشت ساخت منزل وی

کرد  ترتیب  نقل  و  میوه  و می

( واین یک حادثه فرعی داستان است )

دهقان ، هنرهایی را که در طول زمان فرا گرفته است ، یکایک به دلارام می آموزد واو را مخصوصآ در موسیقی به سرحد کمال میرساند.

کردش استاد کار ، در همه کار

خاصه  در  پردهء بریشم و تار

چند گه  جادویی  شد اندر ساز

که بکشتی  و زنده  کردی  باز

ادامه دارد …

 

۱۲ پاسخ به “شیوهء داستانسرایی امیر خسرو”

  1. admin گفت:

    خواننده گان محترم سایت ۲۴ ساعت و فیسبوک های آن !
    به کوشش برادر عزیزم قیوم جان بخش ششم  شیوهء داستانسرایی امیر خسرو نوشتۀ پدر گرامی ما شاد روان استاد بشیر هروی را  آماده و تقدیم شما عزیزان مینمایم . مهدی بشیر

  2. عبدالهادی رهنما گفت:

    درود بیکران بر روح استاد فرزانه و بی بدیل روزگار ما باد

  3. عبدالله هروی گفت:

    مقاله خیلی عالی. درود به روح استاد بزرگوار بشیر هروی.

  4. Hekmat Hosseini گفت:

    خداوند مغفرت کند روحشان شاد

  5. علی احمد زرگرپور گفت:

    درود خداوند به استادبشیر فخرآفرین . روح شان شاد

  6. قیوم بشیر هروی گفت:

    با تشکر از زحمات همیشگی شما مهدی جان عزیز ، حضور همه عزیزان را گرامی داشته و روح پدر بزرگوار ما را شاد وخشنود می طلبم.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی
    ملبورن – استرالیا

  7. عزیزه عنایت گفت:

    خدمات فرهنگی ایشان قابل قدر و ستایش است . خداوند جای شانرا بهشت برین داشته باشد و درود برشما برادر گرامی که آثار گرانبهای شانرا با علاقه مندان نوشته های شان شریک میسازید .

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما