۲۴ ساعت

29 می
۲دیدگاه

روباهی مکار

تاریخ نشر یکشنبه هشتم  جوزا ۱۴۰۱– ۲۹ می ۲۰۲۲ هالند

باز وطن گشت پریشان حال
باز به درد است و به رنج و ملال
باز وطندار پریشان شده
باز به دریا و بیابان شده
باز مهاجر برسیدست نو
ملک نوی را بکند در قدو
هست میان شان همگی خوب و بد
هست پری یا که یکی دیو و دد
هست میانشان یکی هم نیکزاد
هست دگر بی شرف و نامراد
نیست همه یکدل و یکسان بدان
خوب و بدی هست ببین در میان
دسته جمعی گاهی قضاوت مکن
با همه مردم تو عداوت مکن
بود میانشان یکی بادی پوفک
گفت کجا ری بزند تا فلک
گفت که در علم و فن روزگار
هیچ مثالی بجز از من میار
گفت که من خوانده هزاران کتاب
هرچه سوالی بکنی من جواب
نیست به کابل چو منش هوشمند
شرح ز شهنامه کنم بند بند
دعوی چون بوعلی و رازی داشت
با سخن مولوی هم بازی داشت
نقد نمودی سخن شاعران
پیش ویش شعری ز بیدل مخوان
صائب و سعدی همه شاگرد او
نیم جهان چرخ زند گرد او
انوری شاگرد نجومش اش شده
سیر سیارات رسومش شده
شعر بیان کرد مگر سکته بود
خالی و بی معنی و بی نکته بود
****
تا سخن از طب بمیان آمدی
لاف بزد قف زدهان آمدی
گفت که من داکتری نیستم
لیک یکی بیخبری نیستم
دکتور دنیا همه شاگرد من
فلسفه ی رازی شده ورد من
بوعلی خوب است ولیکن چو من
هیچ نداند سخن علم و فن
گفت به دولت کسی چون من نبود
لاف بدین نغمه بسی می سرود
گفت بسی صادق و پرکار بود
پیش همه عالِم و سردار بود
گفت که ماهانه دو سه صد هزار
کرد زپول بهر فقیران شمار
خانه ی او قصر سپید دگر
دید به او خلق به دید دگر
کم نبود از شاه به کابل بدان
مخلص او بود زپیر و جوان
صبح به دفتر که برفت از سرک
موترش ار دیدی شدی هُشپرک
شام چو در خانه درون آمدی
نوکر و چاکر به جنون آمدی
هریکی بوسید اورا دست و پای
لشکر مهمان شده اندر سرای
ماهی ز صیاد طلب کرده اند
بوی کباب از رخ شب کرده اند
دسته ی موزیکِ خرابات مست
هر یکی مهمان ببین می بدست
آنیکی پرسید که مهمان کی بود
شادی و پاکوبی بگو از چی بود
گفت که آن موجب و علت نداشت
کیست که آنجا بسی عزت نداشت
بود وزیران و رئیسان به بزم
عزت شان گشت پیاپی به نظم
آنیکی پرسید که ای محترم
شکر خدا نعمت تو مغتنم
گفتی بسی نعمت بسیار خویش
لیک نگفتی تو به ما کار خویش
گفت چه می پرسی مرا کار و بار
آبروی رفته به رویم میار
پول من از رندی و هشیاری بود
نی که ازین محنت و از خواری بود
روز شما چون شب تار است و بس
کار شما ننگی به عار است و بس
عمری درینجا همه سرگشته اید
خویشتن از بهر چه ها کشته اید
بهر چه اینجا همه جان می کنید؟
آبله در دست چسان می زنید؟
وای که برباد شد آن روزگار
من چو شما گشته بدینجا بکار
***
رفت دوسه ماهی ازآن روزگار
رفت زمستان و بشد نو بهار
روزی کسی غیبت او می نمود
لاف و پتاق دهنش می ربود
گفت بدانید که بادی پوفک
بود یکی دزد بزد از نمک
پول عساکر بزدی از معاش
تا که به قاچاک نمود خاش خاش
دست خیانت به سرش سایه بان
نیست چنین پست بگو در جهان
خلق ز آزار و جفایش به تنگ
بود بسی پست و رذیل و زرنگ
تا که رژیمش به فنا شد شکست
شاخ بلندش بنمودند پست
لیک دهانش شده آمُخته لاف
جیب عمیقش شده اینجا شگاف
در وطن ار باز رود در مصاف
ریش بمانَد ز ریا تا به ناف
گپ بدهد طالب و ملای آن
تا نشود هیچکسی بدگمان
هست چه مکّار چو روباهی دون
چَپ نشود هیچ ازآن راهی دون
سید همایون شاه «عالمی»
۲۶ می ۲۰۲۲ م
 

۲ پاسخ به “روباهی مکار”

  1. admin گفت:

    درود به احساس پاک همایون جان عالمی. سروده زیبا و مانند همیشه عالیست. مهدی بشیر

  2. همایون عالمی گفت:

    درود و مهر برادر والاگهر مهدی جان بشیر جهان سپاس از نشر این سروده در سایت زیبا و پرمحتوای ۲۴ ساعت شما منت گذاشته اید سلامت و سرفراز باشید

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما