مخمس بر غزل عارف و بیدل شناس مرحوم استاد عبدالعزیز مهجور (رح)
تاریخ نشر: یکشنبه ۸ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
مخمس برغزل عارف و بیدل شناس
مرحوم استاد عبدالعزیز مهجور« رح »
ما درد و غم و محنتِ پیهم کشیده ایم
از مردمان ظالم و بی رحم کشیده ایم
چون ماتمی به ماۀ مُحٓرم کشیده ایم
در روزگار رنج دو عالم کشیده ایم
بار گران به دیده ای پر نم کشیده ایم
کارجهان و جمله جهان است درد سر
باید بیرون رویم ازین ورطه ای پسر
گرقصر وجاه ومسندی سازیم زسیم و زر
گر آسمان شویم غباریست در نظر
ورخاک گشته ایم بدل غم کشیده ایم
ما دشمن دیرینۀ خویش را نیافتیم
بسیار جستجو و پی او شتافتیم
رستم صفت به معرکه ها چون بتاختیم
سهراب وار سینه به خنجر شگافتیم
خطی به نوشداروی رستم کشیده ایم
آن یار بسوی ما بدلِ رحم ندیده است
افزون نخواسته ایم وحتی کم ندیده است
در شادی و طرب و به ماتم ندیده است
گاهی بسوی ما به غلط هم ندیده است
درحسرت نگاه چقدر غم کشیده ایم
اسلوبِ راۀ عشق بسی جانسپاری است
پاداش این عقوبت از آن زخم کاری است
آبِ جبین خجلتی بی پرده داری است
عصیان هرکجا که بود شرمساری است
گر در بهشت چهره ای آدم کشیده ایم
بی روش دورِ زندگیم در ندامت است
گرسربه تیغ یار نهم جان سلامت است
مهر و وفا مسند و جای کرامت است
بیدوست لحظه های فراقش قیامت است
یعنی نفس به غصه چو ماتم کشیده ام
هرگز به تو مباد دمی بغض و کینه ام
من مرغ بامِ عشقِ تو و دانه چینه ام
جلال چنین گُزید که ترا شد گزینه ام
مهجور داغِ حسرتی سر زد ز سینه ام
آه از دلِ شکسته دمادم کشیده ام
سید جلال علی یار
جنوری ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – آسترالیا
دوست گرانقدر و شاعر عزیز جناب علی یار مخمس زیبایی را قلم زدید ، مؤفق و مؤید باشید
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
سرودهٔ زیبا و عالیست . درود به جناب علیار عزیز . مهدی بشیر