قصه های عشق
تاریخ نشر : سه شنبه ۲۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۹ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
غزلی هم بیاد گذشته ها
قصه های عشق
« زندگانی برق آسا یک نفس خندید و رفت »
خاطراتش چون شفق در شام ها پیچید و رفت
داستان های جوانی و نشاط و عیش ها
همچو برگی درسحرگاه ِ خزان لرزید و رفت
آرزو ها همچو باران یک دو روزی دور ما
شبنم آسا روی گل هایِ چمن رقصید و رفت
یاد ِ آن شبها که در پغمان کنار ِ چشمه سار
قصه های عشق ِ ما بر روی هم غلتید و رفت
واندگر شب چون به کابل شعر حافظ خواندمت
بوسه ها چون بوی باران بر لبم بارید و رفت
یاد داری باغ بالا و شب مهتابی اش
همچو برگ زرد پاییزی بخاک افتید و رفت
یاد داری کز لبانت جرعه یی کردم طلب
لیک چرخ ِکینه توز آن جرعه را نوشید ورفت
گر کسی خواهد بپرسد حال ِ من اکنون بگو
بلبلی در یاد ِ شمع ِ کشته اش نالید و رفت
مسعود خلیلی
جناب آقای خلیلی عزیز ، غزل زیبا و دلپذیری را قلم زدید ، سعادتمند وکامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی