گریه کن
تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
گریه کن
حالت اطفال ما است اینچنین.
می خورند پس مانده باخون جبین.
فقر را آورده اند در این وطن.
واضح و روشن بود این بی سخن.
در بساط شان نباشد نان خشک…
بوی ظلم است و نباشد بوی ُمشک.
طفل ما گندیده خوار است ای عجب.
کیست مسوول شخص دونِ بی نسب.
رنگ رنگ دارند غذا درقصرخویش
قلب ملت را نمودند ریش ریش..
گریه ها دارد فلک بر حال ما
نیست کس تا گیرد او احوال ما.
عدل واحسان رفته ازین مرز بوم.
از عمل های خراب شخص شوم.
می شناسند جمله این اشخاص دون.
حق مردم را بنوشند مثل خون….
اقتصاد مملکت بر باد رفت..
خدمت خلق خدا از یاد رفت.
جیفه ی دنیا همه مغرور کرد.
جیب خالی آمد و هم چور کرد.
خر همو خر گشته پالانش زری.
نیست فرقی با دقت گر بنگری.
بد تر از سابق سر و سامان ما.
قرص نان دید دیده ی حیران ما.
چیست آخر در نصیب این وطن.
یک اشاره بس و کوتاه کن سخن..
طفل ما روزگار بد دارد ببین.
کم بگو شعر بر رخ هر ماه جبین.
از برای لب سرین شعری مگو..
بر شکم های گرسنه شعر گو…
وصف گیسوی بلندی را مکن.
هر کجا هستی فرانسه یا به بُن.
گریه کن بر حال زار میهنت….
دست ظالم از دو سه جا بشکنت.
یا الهی دور کن ابر سیاه.
تا بیرون آید ز آسمان نور ماه
عبدالخالق تنها کاشفی
۱۹ ثور ۱۴۰۳
جناب کاشفی صاحب گرامی احساس پاک تانرا می ستایم ، کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی