۲۴ ساعت

19 می
۱ دیدگاه

ماجرای خواب

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

ماجرای خواب

طبق معمول یک ساعت قبل از ختم وقت رسمی ازپشت میزکارش برخاست. حوصله نداشت که روی میز راجمع وجور کند و کتاب و اسناد را بجای مربوطه اش بگذارد. برای اینکه اوراق راباد نبرد و روی فرش و اتاق تیت نکند سنگ کنار دروازه را روی اسناد گذاشت و اتاق را ترک کرد. دروازه اتاق راپشت سرش نه بست ولی باد برایش کمک کرد و دروازه باز اتاق را به شدت بست که اواز مهیبی ازان بالا شد و چندین اتاق دور تر نیزاین اواز راشنیدند.

با بی حوصله گی خود را به موترش رساند وکلید را درقفل دروازه موتر چرخاند و با فشار تکمه دستگیره دروازه موتر بازشد. خود را در سیت پشت فرمان جابجا کرد و کلید رادر سویچ موتر حرکت داد واوازی ازانجن موتر بالا شد.

به سرعت محل کار را ترک کرد و در حالیکه متواتر بوق میزد به سرک داخل شد . نزدیک بود با بایسکل سواری تصادم کند ولی به خیر گذشت. سرعت سنج موتر را دید که عدد شصت را نشان مید اد هیچ به دلش برابر نشد به سرعتش افزود و سرعت سنج قیمت های بالاتر رانشان داد هفتاد، هشتاد ،نود، صد، یکصد و بیست ولی او هنوز هم پایدل سرعت رازیر پایش می فشارید ولی سرعت موتر ش از صد و سی بالا نرفت و او فهمید که موترش د رهر ساعت یکصد و سی کیلو متر را می پیماید. پایش را روی پایدل سرعت فشارداد ولی موترش دیگر سرعت بالا تری نگرفت.

از تصادف د روسط سرک آب ایستاده بود و دیده نمی شد آب چقدر عمق دارد. او که به این جهیل روی سرک نزدیک شد سرعتش را کم نکرد و موتر به آب داخل شد. آب از سرعت موتر به هر دو طرف پاشیده شد تا حدی که دیگر موتر تشخیص داده نمی شد. چند دقیقه بعد موتر از آب گذشته بود و روی آب امواج شکسته بسیاری ایجاد شده بود . چند نفر عابر پیاده هم که در نزدیکی بودند از سر تا به پا تر شده بودند و لباس شان گل پر شده بود.

وقتی موتر از آب بیرون امد دریورش سرعتش را کم کرد ولی آب داخل جهیل هنوز شور میخورد و پایین و بالا میرفت.  او طرف عابر پیاده دید واز سرو وضع گل الود عابر خند ه اش گرفت . او چند بوق محکم زد و به راهش ادامه داد.

سرعت موتر در ین کوچه یی خانه گرد و خاک زیادی به هوا پراند، نزدیک بود چند طفل هم زیر موتر شوند ولی به خیر گذشت. او حالا پشت دروازه خانه اش رسیده بود. درب بسته بودو او کلید خانه را با خود داشت ولی انرا استفاده  نکرد چند بوق محکم نواخت تا یک عضو فامیلش درب را از داخل باز کرد و او وارد منزل شد.

او سخت بی حوصله بود لباس رسمی اش راکشید  و روی تخت خواب خانه اش دراز کشید. او به هیچ چیزی فکر نکرد ، چند لحظه بعد پلک های چشمش سنگینی کرد و اهسته آهسته خواب شد.

سید عبدالقادر رحیمی

 

یک پاسخ به “ماجرای خواب”

  1. admin گفت:

    جناب آقای رحیمی عزیز زیبا قلم زدید ، مؤفق و مؤید باشید.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما