مشاعره قیوم بشیر هروی با محترم نعمت الله مختارزاده (پیوسته بگذشته)
تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۹ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
پیوسته بگذشته…
شماره (۷)
غزلِ آرزو
بشارت است که عرضم ، شنیده می آیی
خوشم چو فصل بهاران ، رسیده می آیی
مگو ز حال دلِ ناتوان و خسته و زار
بگو به قامت راست ، نه خمیده می آیی
من ازغنی و ترامپ ، شکوه ها بدل دارم
تو هم ز تیرِ جفا ، پر کشیده می آیی
حضورِ تو به من حُکمِ ، قصیده ها دارد
اگر چه گفتی مرا ، بی قصیده می آیی
نوشته ای زکسی ، هیچ گلایه نیست ترا
ولی ز جورِ کسان دل رمیده می آیی
تو(نعمتی) که رسیدی ، باوجِ عرشِ غزل
کنون که این دلِ زارم ، کفیده می آیی
بیا بخوان غزلِ آرزو برای « بشیر»
بگو بگو ، غزلی آفریده می آیی
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا
فصلِ شباب
ز رزم ، دست و دل هردو بٌریده آمده ام
به شهرِ بزم ، بلاخر رسیده آمده ام
کجاست ساز و سرود ، نوا و نالهء نی
که خیلی خسته ام و سر کشیده آمده ام
کجاست مطربِ زیبا،کجاست ساقی مست
که از سیاست و ملا ، رمیده آمده ام
هوای باده و پیمانه بر سر است مرا
که خیلی تشنه ام و، نا چشیده آمده ام
بیامدم که کمی ، دور از بگو و مگو
ز بهرِ ساغر و صهبا دویده آمده ام
بیامدم که ز بوس و کنارِ مهرویان
هزار دل ، به نگاهی خریده آمده ام
خرابِ بیخود ومستم، به یادِ فصلِ شباب
لب و زبان و دهان را، گزیده آمده ام
بشیر! آمده ام چیزکی رقم کرده
به « نعمت»آنچه که گفتی ندیده آمده ام
نعمت الله مختارزاده
اسن – آلمان
بازهم به سلسله مشاعره گذشته تقدیم میگردد ،امید مورد پسند دوستان قرار گیرد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی