ماتمسرا
تاریخ نشر : پنجشنبه ۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
ماتمسرا
من از جور و جفا بر مردم فرزانه میگویم
من از ویرانی سر تا سر کاشانه میگویم
من از آن جیره خوارانی که قصد ملک ما کردند
من از آن نوکران کشور بیگانه میگویم
من از دشمن که دارد قصد تخریب دیار ما
من از ویرانگری های جمعی دیوانه میگویم
من از پیر و جوان میهن ویرانه ام هر دم
من از طفل یتیمی مانده در هر خانه میگویم
من از خون خفتگان قتل عام بامیان امروز
من از آن چوبه های دار بیرحمانه میگویم
من از طالب نماهای که روز ما سیه کردند
من از یغما گران وحشی و دیوانه میگویم
من از آن دست و پاهای که ببریدند ز روی مکر
من از بازیچه طفلان بدان پیمانه میگویم
من از میهن فروشا نی که مٌلکِ ما تباه کردند
من از ارگی که داشت اعمال بیشرمانه میگویم
من از تیم چپاولگر که بردند مال مردم را
من از حٌکامِ بی احساسِ دور از خانه می گویم
من از گلشن سرای میهن و باغ و بهارانش
من از آه و فغان بلبلِ بی لانه میگویم
من از بیداد جلادان که میگویند مسلمانیم
من از رنج و ستم سوزم ، ز ظلمتخانه میگویم
من از بیچاره گان خفته اندر گوشه ی زندان
من از زنجیر استبداد و هم زولانه میگویم
من از شهر هرات و قندهار و لوگر و گردیز
من از بلخ و تخار تا کوتل خیرخانه میگویم
من از لغمان ، من بغلان ؛ من از آن مردم نالان
من از هندوکش و بابا ظفرمندانه میگویم
من از کندز ، من از پروان و هم از شهرِ نورستان
من از ایستادگی های ه مه مردانه میگویم
من از بند امیر و قرغه و هم ماهیپر یاران
من از طاق ظفر تا غزنه ی شاهانه میگویم
من از شاهتوت خنجان و انار قندهار دایم
من از انگور هرات با هزار شکرانه میگویم
من از لاجورد پنجشیرش که ناب است در جهان امروز
من از لعل بد خشانش سخن مستانه میگویم
من از آن آریانای قدیم و مردمان او
من از آثار باستانی که شد ویرانه میگویم
من از مهد هنر پرور دیار شیخ انصاری
من از قلب خراسان از گل و گلخانه میگویم
من از جامی ، من از لاری ، من از سید افغانی
من از آن افتخاراتِ شکوهمندانه میگویم
من از سلطان غیاث الدین غوری و من از تیمور
من از اسکندر و چنگیز هزار افسانه میگویم
من از لشکر کشی اجنبی و از شکست او
من از آواره گان در وادی بیگانه میگویم
من از هرگوشهء میهن« بشیر» صد قصه ها دارم
من از ماتمسرای بی سر و سامانه میگویم
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا
زآن عاشق میهن،بشیرِ فرزانه میگویم
زفرزند هراتم، خطّه جانانه میگویم
هزارن گفتنی دارم که گویم از صفات وی
هر آنچه در صفاتش گویم،صادقانه میگویم
قیوم جان بشیر!
بسیار زیبا وهمه جانبه سروده اید.اجر شما با خدا باد!
با عرض حرمت داکتر حیدری
برادر بزرگوار جناب داکتر صاحب حیدری عزیز از محبت و ذره نوازی تان ممنونم ، در امان پروردگار باشید.