مخمسی بر غزلِ زیبای حاجی صاحب « محمد یونس صحاح »
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۴ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مخمسی بر غزلِ زیبای حاجی صاحب « محمد یونس صحاح »
قند لب . . .
قندِ لبت بنوشم هرگز زیان ندارد
احساس عشق و مستی قید زمان ندارد
این وصلت خدا داد حرف و بیان ندارد
«احساس چون کند گل پیرو جوان ندارد
اظهار درد مندی هر این و آن ندارد »
در باغ سبز چشمم تخم امید پاشی
آب از دهن بریزی یک ساقه ی رواشی
در حفظ آبرویم دانم که در تلاشی
«عاشق شدن چه عیب آست درهرکجا که باشی
بت خانه یاکه مسجد، جای ومکان ندارد»
در کار و بار هستی مشفق می توان بود
با همنوع و رفیقت ملحق می توان بود
در خدمت عزیزان صادق می توان بود
« درکار وبارهستی باعشق می توان بود
نقشی در این زمانه تیر و کمان ندارد»
در وادی محبت چون سبزه می توان بود
بوس و بغل که باشد با مزه می توان بود
گل لاله ها بخندد هر لمحه می توان بود
« با یاد روی دلبرهر لحظه می توان بود
سیر و سفربه کویش وقت و زمان ندارد»
لبخندعشق ومستی درخصلت جوان است
موج عظیم سرکش در بحر بیکران است
عیش و نشاط هر دم دردامن زمان است
« بار گران غم ها بر دوش عاشقان است
بر دیگری نماند تاب و توان ندارد»
فرسوده شد وجودم در کار و زار دنیا
راحت کجاست ما را در هر کنار دنیا
مهتاب هم نخندید در شام تار دنیا
« قامت خمیده ما را در زیر بار دنیا
بار گران ما را هفت آسمان ندارد»
حاصل نشد ما را یک لحظه شادمانی
دیریست کوچ کرده از کوچه ها جوانی
پژمرده نو نهالان در فصل زندگانی
« باغ امید مردم زردینه شد خزانی
پرونده ی غمین است هیچ امتحان ندارد»
بیچاره وغریب است یک لقمه نان ندارد
هر جا رَوّد مسافر ، جاه و مکان ندارد
از درد و رنج مردم ، سود و زیان ندارد
حال و احوال خود را شرح و بیان ندارد
« از درد بی شمارش شاعر زبان ندارد
بیت اول به تکرار شربش زیان ندارد »
هما احد لیان
ساعت شش صبح ۴ جولای ۲۰۲۴
شهر کراچی
خواهر گرامی طبع زیبای تان را می ستایم ، سعادتمند وکامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی