این نفس ها از نفس افتاده . . . .
تاریخ نشر : سه شنبه ۲ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
این نفس ها از نفس افتاده….
مشت بردرزن که خوابستان پریشان ترشود
صبحِ بیداری شود بیدار ، با آن سر شود
یا که دل در سینه و اندیشه در سر بشکفد
یا ز پژواکش دو گوشِ خوابمرگان کر شود
مشت بر در زن که دربِ خامُشی ها بشکند
تا دهانِ تشنهی فریاد ، گویاتر شود
مشت هم بر سینهی این آسمانِ مرده زن
تا ز خونِ عشق نظمش زندگی پرور شود
مشت برخود زن که بیداری درونت خفته است
تا که خوابِ صبر در تو با سحر آخر شود
مشت بر بی قلبیِ دیوارهی دوران بزن
تا فرو ریزد دژِ در بندِ دنیا ، در شود
این نفسها از نفس افتاده، طوفان دَربکش
صورِشورِعشق انگیزان! که تا محشرشود
در خطوطِ پیچ پیچِ دستِ خود از نو نویس
سرنوشتی را که با خورشید ها همسر شود
ای تو،ای ققنوس، ازخاکسترِ خود شاد باش
تا مبادا رنگ ها بهرِ تو زهرِ زر شود
قلبِ خود آموزتا هر ضربه اش گردد چراغ
تا به سوی آسمان ، باران شده ، اختر شود
جان،جان! از خامشی پرهیزکن ای مرغِ عشق
تا صدایت بال رویاند ، سرودت پر شود
فاروق فارانی
جنوری ۲۰۲۴
جناب استاد فارانی عزیز طبع زیبای تان را می ستایم ، بسیار عالی سرودید، کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی