بیاد دار که هر بغض می شود . . .
تاریخ نشر : جمعه ۱۲ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بیاد دار که هر بغض می شود . . .
اگرچه جاده به راه است و نقشِ پایی نیست
اگرچه گوش به زنگ است و یک نوایی نیست
غروب می غرد و شام در رسوب شده
نفس ز عشق نمیر وید و هوایی نیست
یگانه روشنی از چشمِ گرگِ تردید است
در این شبانه دگر هیچ روشنایی نیست
سر از شرارهی اندیشه ها تهی شده است
و سینه معبدِ خالی شده ، خدایی نیست
رسیده اند تو گویی ز کهکشانِ دگر
به هیچ لب سخنِ عشق و آشنایی نیست
قیامت است که گمگشتهاش قیامی است
ز خاک سر بزند ، گر کنون صلایی نیست
بیاد دار که هر بغض می شود فریاد
اگرچه سینه خموش است و دل ندایی نیست
غریقِ جزر و مدِ بحر، ماه و ماهی هاست
غریقِ جزر و مدِ عشق را صدایی نیست
سپهرنامهی شب، غرقِ شعر فردا هاست
و هر شهاب بجز عشق را هجایی نیست
مگو که قافله و راه گمره و گم شد
ستاره ها همه جز نقش های پایی نیست
گشای چشم ، افق از عروجِ قله پر است
که در حضیض ترا غیر این نمایی نیست
فاروق فارانی
دسمبر ۲۰۲۳
جناب استاد فارانی عزیز مثل همیشه زیبا و دلپذیر سرودید ، درود بر شما.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی