با اسبِ سرخِ سرکشی . . .
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۸ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
با اسبِ سرخِ سرکشی . . .
شالِ کبودِ آسمان ، پیچیده در گردن بیا
رنگین افق ها را بپوش، خورشید را کن «من»، بیا
در ها همه دیوار شد ، دیوارها بر دار شد
تا آسمانها سرکشان، یک کهکشان روزن بیا
از هر نفس، از هر زلال، از اشک و عشق و از ملال
روحی برانگیزان ز نو در سینه و در تن بیا
قلبِ زمین ماند از تپش، روحِ زمان ماند از جهش
بیدار شو، بیدار کن، با مشت بر در زن، بیا
دریا به دریا می روی ای موج دریا زاد عشق
در تشنگی ساحل بکن، دریای نوشیدن بیا
این صخره ها را آب کن، هر شمع را مهتاب کن
از پای رویا بند را با چنگِ دل برکن ، بیا
با اسبِ سرخِ سرکشی، با نعرههای آتشی
با سر نور دیدن برو ، با دل نوردیدن بیا
در پیچها بنبستها، از اوج ها تا پستها
با سوز نابودن برو ، با ساز نو بودن بیا
ای عشق سرد منجمد، یا آب شو یا ابر شو
یا ریشه ی را آب ده ، یا ابر باریدن بیا
فاروق فارانی
جناب استاد فارانی عزیز بسیار زیبا ودلپذیر سرودید ، کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی