شوخِ باده پیما
تاریخ نشر : سه شنبه ۳۰ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
شوخِ باده پیما
تنها و بی تکلف یار جوانم آمد
با شاخه ی صنوبر آن مهربانم آمد
شد بسترم معطر از نگهت وجودش
جانم رسیده بر لب روح و روانم آمد
« دیشب بخواب دیدم ان سرو سایه بانم
سرو روان دلکش در بوستانم آمد »
داده نوید هستی در تار و پود دیده
برق جمال حسنش خورشید نو رسیده
بر دشت پاک سینه آرام آرمیده
« آن سرو قد کشیده و آن ماه نودمیده
چون آهوی رمیده ، آن دلستانم آمد »
احساس عالی اش را ،جا دردلم نمودم
نور و طلوع حسنش در منزلم نمودم
دل باز تا سحر گاه از مشکلم نمودم
« غواص چشم آبی خود شاملم نمودم
بوی بهار و بلبل در آشیانم آمد »
دنبال لقمه نانی تا گشته ام مهاجر
بشکست گردنم را آن نطفه های کافر
رنجید قلب زارم از دسته ی اجابر
« من همچو قیس عامر آواره و مسافر
او لیلی مهاجر ، در کاروانم آمد »
ان ماه چون بدیدم بر طرف او دویدم
آلوی لب گزیدم یک جرعه لب چشیدم
افشان نموده زلفش من شکر میکشیدم
« تا روی او بدیدم چو غنچه بشکفیدم
ان شوخ باده پیما آرام جانم امد»
خندید و مست گردید ان دلبر گریزی
بستم به دام پایش با تار مهر دوزی
بگذشت عمر شیرین با بیت دلنوازی
« گفتم به آتش عشق تاکی دلم بسوزی
گفتا که از تو این کار کی در گمانم امد»
نامت وطن چه زیباست ورد زبانم آمد
مادر ترا چو …گویم خ ون در رگانم آمد
بوی ز خاک مشکی افغانستانم آمد
آزاده پر غروریم فخر «امانم » آمد
« بشکست استخوانم دشمن به تیغ جهلش
شاید نمرده باشم نور «لیانم »آمد »
هما احد لیان
۱۹ آگست ۲۰۲۴
جشن آزادی مبارک
بسیار مقبول سرودید خواهر گرامی ، قلم تان همیشه رنگین باد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی