چراغ جان . . .
تاریخ نشر : جمعه ۲۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
چراغ جان . . .
ای افقهای دهان بگشوده، آن غوغا چه شد؟
آن غرورِ کوه و آن سرشاریِ دریا چه شد؟
بر صفای آسمان گسترده ذهنِ شومِ شب
آن صلای نور بر لب های پُر فردا چه شد؟
قتلِ عامِ عشق جاری گشت، بیداری به خواب
بهر بیداریِ بیداری ، صدای ما چه شد؟
تا به کامِ دیوِ بازار است آزادی و عشق
خنجرِ اندیشهیِ تابانِ بی پروا چه شد؟
سنگ سنگ افسانه خوانِ کاروانِ رفتن است
نعره هایِ بی صدایِ نقش هایِ پا، چه شد؟
قصه گو، در قصه ات، گمگشتهی ما جا نداشت
آن چراغ آیینِ شب پیمای تن تنها چه شد ؟
راهها سر مانده در راهند و رهرو مانده است
باد میموید که آن طوفان روانیها چه شد ؟
باز این منظومه، مهر و ماهِ دیگر میدهد؟
پاسخِ آن در کتابِ قلبِ عشق انشا چه شد؟
روغنِ صافِ طلوعی در چراغِ جان بریز
جستجو کن! آفتابِ سرکش رویا چه شد؟
فاروق فارانی
جناب استاد فارانی عزیز خیلی زیبا و دلنشین سرودید ، درود بر شما.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی