رستم . . .
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۲ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سال های دهه نود میلادی آغاز شده بود. اوضاع وطن از یک فاجعه به فاجعه دیگر می رفت.
آمریکا و در مجموع غرب دیگر هیچ رقیبی در جهان نداشتند و گردونه استعماری شان بر استخوان های جهان فاتحانه در گردش بود.
جنبش های عدالت خواهانه کمرنگ شده و از نفس افتاده گان از صفوف آن با بهانه های گوناگون می گریختند.
جنبش های آزادی بخش ملی هم به ترحم دشمنان شان امید می بستند. جنبش آزادی بخش فلسطین از انتفاضه دست شسته بود و می رفت تا در دام «توافق اسلو» دست بسته خود را به دشمن بسپارد.
ماشین انقلاب سازی های رنگی به کار افتاده و شاید در آن میان یگانه مشکل، انتخاب و کمبود رنگ ها بود.
استعمار غرب که مقدار جنگ ها و جنوساید های چند قرن اش، بیشتر از تمام جنگ و جنایات در درازای تاریخ مکتوب و غیر مکتوب بشر بود ، این بار در هیأت دایه مهربانتر از مادر ، نظام، ایده ها و اعمال غارتگرانه خود را «پایان تاریخ » اعلام می کرد.
در این میان، موج سواران زیادی کاسه داغ تر از آش گشته و به «قداست» غرب ، سوگند می خوردند.
اما از این طرف جنبش عدالت خواهی جهانی نیز در خطاهای بزرگ و شکست های کمرشکنی دست و پا می زد که کارش را به این جا کشانده بود
چهره اش مخدوش شده و زخم های پیکرش چرک بسته بود.
این جنبش، باید از گذشته های خطا بارش می گسست و خود را می شست.
این شعر در آن سالها در چنان هوای سروده شده است.
رستم . . .
رستم اکنون سرگران بی رخش و
سرگردان
دست ها را شسته
با خون تن
سهراب
مانده در میدان برد و باخت
وز می
بیهودگی سیراب
تیر ها
پوسیده ،
زه بگسسته
چشمان کور
خود
نا پوشیده راهش بسته
دل بی شور
نوشدارو نیش
رانده اش
تهمینه اش از خویش
رستم اکنون پیر
رستم اکنون خسته
و دلگیر
هر
نفس از زندگانی سیر
رستم اکنون رفته از
شهنامه ها بیرون
نقش
های پای او
آلوده و پر خون باز اکنون بر سریر
افراسیاب
هاله دور
سرش از آفتاب
رستم اکنون بی غریو
بسته با
اهریمن و خود دیو
خون بها جوی غم سهراب
وای عجب
افراسیاب ، افراسیاب *
بازگرد ای سرور شهنامه
ها تا کنون صد بیژن در چاه
وین سیاوش های خون آلود
کاوه ها،
آهنگران کوره ها
چشم در راه اند
باز گرد ای تهمتن
ای سرور تاریخ
لشکر دیوان شکارت باد
کاوه ها هر
لحظه یارت باد
وین
زمستان ها بهارت باد
چشمه های مست شستن ها
گسستن ها نثارت باد
فاروق فارانی
فرهیخته گرامی جناب استاد فارانی عزیز با زیبایی قلم زدید ، درود ومهر نثارتان باد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی