دگر چگونه . . .
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :چهارشنبه ۲۳ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۳ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دگر چگونه . . .
نه صِرف کشتیِ من، بحرِ من نشسته به گِل
به دود ِمزرعه ، خفته ، چمن نشسته به گِل
کو آن دلی که بنوشد ندای عصیان را
نوا شکسته و صوت و سخن نشسته به گِل
ز هر گلو سخنِ خون و جنگل و خشم است
سرود ز وزه شده و دهن نشسته به گِل
چنان تلاوت و رگبار در افق جاریست
که رقص و قرصک و شور و اتن نشسته به گِل
دگر چگونه بر آن قله ها عقاب پرد
که فکرِ اوج و غرور وطن نشسته به گِل
جذامِ زردِ تحمل چو عشق را کشته
روانِ تازه بیا ، جان و تن نشسته به گِل
به پنجه و دل و اندیشه ات نگاهی کن
در انفجارِ دگر شو که « من » نشسته به گِل
فاروق فارانی
جناب استاد فارانی گرانقدر قلم زیبا ، طبع روان و احساس پاک تانرا می ستایم ، بسیار عالی سرودید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی