عشق و آفتاب و جنون
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ د سامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
این دو غزل که ردیف مشابه دارند در یک روز در سال ۲۰۰۲
سروده شده بودند. امروز این دو غزل را در میان یادداشت
هایم ، یافتم و تقدیم شما عزیزان می کنم.
۱
« عشق و آفتاب و جنون »
گسستنی ست مگر، عشق و آفتاب و جنون
که کرده اند، حذر ، عشق و آفتاب و جنون
ز مرگ و ماه و ملامت ، دل جهان بگرفت
چه می کند به هدر، عشق و آفتاب و جنون
مگر که نقطه پایان نشسته بر هستی
و یا که نیست خبر، عشق و آفتاب و جنون
هزار کوه شکاف و هزار بحر بدر
برون شوند اگر ، عشق و آفتاب و جنون
مگوی قصه ی پایان ، نمی توان بشکست
به تیغ و توغ و تبر، عشق و آفتاب و جنون
شتاب بخش سفر را که انتهایی نیست
بنه به بار سفر، عشق و آفتاب و جنون
ز من مخواه ، مقیم جزیره ها گردم
جهان نموده شرر، عشق و آفتاب و جنون
بگستران به سر راه ، فرش طوفان را
رسیده اند به در ، عشق و آفتاب و جنون
اگر که میل پریدن ترا به اوج خداست
ببند بر سر پر، عشق و آفتاب و جنون .
۲
« عشق و آفتاب و جنون »
برا ز درد برا ، عشق و آفتاب و جنون
جهان نو بگشا ، عشق و آفتاب و جنون
زمین غمزده فانوس زار خاموشیست
شراره ی بنما ، عشق و آفتاب و جنون
صلیب و دار همه بی مسیح و منصور اند
خروج تازه بیا ، عشق و آفتاب و جنون
کنون که خون رگ نسل ما به زر آلود
بیا به رگ رگ ما، عشق و آفتاب و جنون
چرا تو نفرت همزاد عشق ، بی نوری ؟
بیا به همرهی با عشق و آفتاب و جنون
فاروق فارانی
بسیار عالی سرودید جناب استاد فارانی عزیز ، قلم زیبای تان را می ستایم ، سعادتمند و سرافراز باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی