سال نو مبارک
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۲ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
از دوستانی که اسامی شان از قید قلم مانده پوزش می طلبم ، قابل یادآوریست که اسامی تعدادی از عزیزان با نام کوچک شان و برخی با نام فامیلی درج شده است.
سال نو مبارک
سال دگر شد مبارک بود
بر همه یاران تبارک بود
واه که چه زیبا و چه شور آفرین
وقتی تو باشی به عزیزان قرین
لطف خدا شامل حال تو باد
در همه جا حتی به روز معاد
من که غریبم و به غربت حزین
دور ز وطن گوشهء روی زمین
دفتر فیسبوک صمیمانه شد
مکتب و دانشگه و گل خانه شد
همره و هم بازی و پروانه ای
هم سخن و هم دل و جانانه ای
جمله بیافتم به مرورِ زمان
هر یکی از کنج و کنارِ جهان
آصف ما با حسنی جان ماست
نوری و عسکر ز یاران ماست
نام ظفر بود بمن آشنا
هموطن این شاعر درد آشنا
مردِ ظفر مند توانای ما
شاعر آزاده ای ما وای ما
بین عزیزان دگری است فروغ
آنکه به شعرش نپسندد دروغ
شاعر آزاد و خوش اندیش ما
هموطن و همره و هم کیش ما
رمزِ سخن سنجی جوهر ببین
گنجی پر از دانهء گوهر ببین
من ز تمنا سخن آموختم
دیده به گلزار و چمن دوختم
نام ثناء شاعر ِ شیرین سخن
دور ز وطن گشته نمایان بمن
خاطره هایی ز پدر بر دلش
از وطن و از چمن و حاصلش
مکتب بیدل که بود لاله گون
از دل زرغون بشنو چند و چون
او که ز بیدل سخن آموخته
چشم به الفاظ کهن دوخته
نام توکل که بود نازنین
بر سخن و حرف دلِ او ببین
شور و صفا بهر شما آورد
او سخن از لطف خدا آورد
حضرت استادِ محبت اسیر
شاعر خوشنام و گلِ بی نظیر
نعمت ترکانی ماست خوش کلام
بر او رسانم به هزاران سلام
حضرت پرتو صفا بخش ماست
شاعر نو آور جانبخش ماست
نعمت مختار که تا زاده شد
راهِ صعب شعر کمی ساده شد
شاعر بی ترس خدا دادی است
در پی ویرانی بیدادی است
نام حکیم هموطن خوب ما
شاعر خوش طینت محبوب ما
طارق و اشراقی و هم باختری
زیبا سرایند سرودِ دری
حضرتِ اشکبار و صمیم همچنان
شعر صفا بخش بسرایند چنان
نعمتِ پژمان که زیبا سراست
شاعر آزاده به شور و نواست
همچو علی یار بدلم است قرین
حرف او گردیده بدل ها شیرین
شعر همایون که بدلها نشست
شبنم و پروانه به گلها نشست
ظاهر ما آنکه عظیمی بود
رستمی از خطه ی نامی بود
تازه گی و شور و طراوت ببین
در سخنش رد شقاوت ببین
صدیق و میرزایی و الماس بلخ
جملگی شیرین بکنند کام تلخ
احمدی و بهمن و پیوند ما
از شهر کابل تا به غوربند ما
نام جبین و فریدون چنان
باعث آرامش روح و روان
احمد محمود و توانا ی ما
واعظی و خنجری همرای ما
نام ستیز نقش دو بیتی شده
هر سخنش بسته به بیتی شده
نزهت ما شاعر شیرین سخن
هرسخنش دور ز رنج و محن
احمد زرگر و محمد ببین
پیرو و دلباختهء احمد ببین
نام وثوق است چنان با یقین
شعر و کلامش چنان انگبین
صامدی و حیدری غوغا کنند
ره به دل هر کسی پیدا کنند
بلخی و میوند و وصال هر کدام
مریم و طرزی همگی مستدام
داود عاشوری رفیق من است
مصلح ما همچو عقیق من است
هر یکی با شعر نشاط آور اند
شاعری از وادی نام آور اند
زهره صابر و شمیم همچنان
هردو سرایند. سلیس و روان
فیضی و پروانه ی شیرین سخن
همچو خلیلی ز دیارِ کهن
فاروق فارانی و هم آرزو
هرچه بخوانیم ازین و ازو
نغز و دلانگیز و دلارا بود
از وطن و وادی و ماوا بود
دوست دگر شاعر درد آشنا
همچو زمانی و گل روشنا
شعر قریشی و سپهر دلنشین
فرحت و قطره و هنایش چنین
صابر مرحوم و صبا در کلام
هردو سخنور ز هری والسلام
سایت هنر پرور نقش آفرین
مهدی ما است به دلها قرین
روز و شب هردم صفا آورد
شعر و سخن از همه جا آورد
جان ( بشیر) باشد و جانان او
سال نو و جمله عزیزان او
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا
اول جنوری
این ابیات را سال قبل سروده بودم که با اندکی تغییرات اینک مجددآ تقدیم عزیزان میگردد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی