فراموش شدن،سهم تلخ و بیرحمانهای است که زندگی به ما هدیه میدهد.
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :چهارشنبه ۱۹ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۸ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالی
فراموش شدن،
سهم تلخ و بیرحمانهای است
که زندگی به ما هدیه میدهد.
چه دردناک است
که در نهایت، تمامی وجودمان،
آنچه در قلبها کاشتیم و در ذهنها جاری ساختیم،
چون نقش گامهای رهگذری
بر سطح برفهای سرد و فراموشی
محو میشود.
گویی تمام لحظات زیسته،
تمام نبضهایی که به عشق و امید تپید،
تنها نقشی موقتی
بودند
بر سپیدی سرد زمان؛
نقشی که با وزش بادی بیرحم
از یاد میرود.
چگونه میتوان پذیرفت
که خاطراتمان،
خندهها و اشکهایمان،
داستانهایی که برای خود و دیگران نوشتیم،
همگی به سرانجامی چنین خاموش
ختم شوند؟
چگونه میتوان باور کرد
که روزی این برفها
رد پایمان را خواهند پوشاند
و هیچکس دیگر
حتی نامی از ما به زبان نمیآورد؟
فراموش شدن،
سهم تلخ و بیرحمانهای است
که زندگی به ما هدیه میدهد.
سهمی که گویی با زخمهایی از جنس بیاعتنایی
عشقها و رویاهایمان را از هم میگسلد.
گویی تمام شور و شوقها،
شکستها و پیروزیها،
تنها زمزمههایی بودند
که در هیاهوی جهان
گم شدند.
و چه دلشکن است این اندیشه
که هیچ
کس به عقب نگاه نمیکند
تا رد پای ما را بیابد،
تا نشانی از بودنی
که در تک تک لحظاتش
تلاش کردیم چیزی بیافرینیم،
چیزی بگذاریم.
گویی هرگز نبودیم،
گویی هرگز نخواستیم و نزیستیم.
ما زندهایم، اما برای چه؟
برای آنکه روزی برفهای سرد و فراموشی
تمام نشانههای بودنمان را بپوشانند؟
برای آنکه قصهمان
بیشنونده بماند؟
یا برای آنکه
در این بیکرانگی بیتفاوتی،
تنها مشتی حسرت
در دل جا بماند؟
حسرتی که
چون چراغی خاموش
در تاریکی زندگی میسوزد
و یادآوری میکند
که چگونه زیستیم،
اما در فراموشی گم شدیم.
و این است حکایت انسان؛
جستجوی جاودانگی
در جهانی
که هیچکس را
جاودان نمیپذیرد.
نویسنده:
احمد محمود امپراطور
Ahmad Mahmood Imperator
زمستان ۱۴۰۳ خورشیدی
محمود جان عزیز قلم زیبای تان را می ستایم ، بسیار عالی قلم زدید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی