رود ها مانده از نفس از دیر . . .
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۶ حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۶ مارچ ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
رود ها مانده از نفس از دیر . . .
سحر از آفتاب دزدیدند ، صبح دیگر به آفتاب ببخش
ضربه قلب آسمان بشنو، از زمین بهر او جواب ببخش
دست های که ساز می کردند، ساز ویرانه ساز گردیدند
خشت دل را گذار روی زمین، رگ خود سیمی بر رباب ببخش
جزم تاریخ در جذامش برد، عاری از هر قواره شد، بودش
چهره اش را دوباره سازی کن، بهر او پشت آن نقاب ببخش
دفتر شعر آسمان بسته، مصرع ماه هم نمی روید
دشت ها را به عشق شیرازه، بزن و از جنون کتاب ببخش
تا به آغاز ها رسد آغاز ، سر کن آغاز سیر پایان را
مرغ ققنوس نیمه سوخته را، شعله ها را بجای آب ببخش
رود ها مانده از نفس از دیر، ابر ها ناشناس باران اند
بهر این چشمه های خسته ز شور دل دیوانه ی خراب ببخش
عنکبوت سکوت پیچیده ، بر سراپای سرزمین صدا
خم عصیان گشا و جاری کن، عطش عشق را شراب ببخش
در سپهری که ماه و اختر آن، مثل خورشید ها گریخته است
ماه و خورشید گر نمی گردی، یک شراری شو و شهاب ببخش
عاشقان نسل خامشان گشته، دگر از های و هو نشانی نیست
تا ز اعماق خود شود جاری، عشق را روح انقلاب ببخش
فاروق فارانی
آگست ۲۰۲۴
استاد گرامی جناب فارانی عزیز قلم زیبای تان را می ستایم ، بسیار عالی سرودید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی