جنگ بزرگ خوراکه های وطنی!
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲۰ حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
جنگ بزرگ خوراکه های وطنی!
نوشته ولی شاه عالمی
روزی در یک دیگِ بزرگِ طلایی ، خوراکه های وطنی دور هم جمع شده بودند و با هم بحث میکردند که کدام یکی از آنها بهترین است.
قابلی پلو با افتخار گفت: “معلومدار که من سلطان خوراکه های افغانستان هستم! همه مرا دوست دارند، با آن کشمش سرخ، زردک نیلون ،زیره و خوشبویی که من دارم ، هیچ نوع خوراک به من نمیرسد!”
منتو با خنده گفت: “هه هه هه ، تو خوده زیاد نساز ! مه کتی گوشت نرم و پیازای اودارم ، همیشه در مهمانیهای خاص دعوت میشُم و پادشاهی میکُنُم!”
ناگهان آشک که از گوشهای نگاه میکرد، به پیشانی ترشی گفت: “منتو جان، خوده کتی مه برابر نکو؟ مه گندنه هم دارم، چیزیکه تو نداری!”
قورمه کوفته با ناراحتی سر تکان داد: “شما کُل تان از خود راضی هستین، مگر کی میتانه مثل مه گوشت چرب و نرم را با قورمه مزه دار یکجا کنه؟”
چپلی کباب از دور صدا زد: “او بیادرا، شما زیاد خوده می ُپندانین ، مه همو خوراک هستم که هر وخت دل ِ مردم یک خوراک کباب خوش مزه و ٱسان بخواهد، همرای روغن خوشبوی و مسالههای هندی، به کمکشان می رسم !”
در این میان، بادنجان برانی با ناز گفت: “چپلی جان، زیاد پوف نکو، مه با ماس و نان تازه تندوری، همیشه محبوب دسترخوانها هستم!”
بحث آنقدر داغ شد که کرایی از شدت عصبانیت شروع به جوشیدن کرد، قورمه لوبیا در حال جوشیدن قُلقُل کرد، و حلوا هم از حرارت زیاد سوخت!
در همین لحظه، چوپان کباب با لبخند نزدیک آمد و گفت: “بیادرا و خواهرا، جنگ نکنین، ما همگی با هم یک خانواده هستیم! مهم نیست کی بهتر است، مهم این است که مردم، ما را دوست دارن و هر کدام در جای خود مزهٔ خاص خودشه داره!”
همه خوراکه ها نگاهی به هم کردند، سرهایشان را تکان دادند و با خنده گفتند: ” این گپ تو درست است! بهتر است به جای جنگ، یک دسترخوان چرب و نرم ترتیب بدهیم و همه با هم نوش جان کنیم!”
و اینگونه بود که دیگ طلایی از خوشحالی جوشید، خوراکه ها با هم آشتی کردند، و یک مهمانی بزرگ در آشپزخانه برپا شد که تا حالا کسی مثل آن را ندیده بود!
ولیشاه جان عزیز زیبا قلم زدید ، مؤفق و کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی