۲۴ ساعت

30 مارس
۱ دیدگاه

رابعه بلخی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۰ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی -۳۰ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

======

 

رابعه بلخی

 

 

رابعه بنت کعب قزداری بلخی یکی از نخستین شاعران زبان فارسی-دری میباشد، که در سده چهارم قمری از سال ۹۱۴ تا ۹۴۲ در دوره سامانیان در بلخ میزیست. او از یک خانواده اشرافی بود، در بلخ تولد و در همان شهر وفات نمود. پدرش کعب قزداری از عرب های کوچیده شده خراسان بود که فرمانروائی شهر های بلخ،قندهار،سیستان و بُست را به عده داشت و یک علاقه خاص به رابعه داشت و در قسمت تعلیم و تربیه او توجه خاص مینمود. رابعه توانسته بود که زبان دری را نیز به وجه احسن بیاموزد زیرا او را مادر شعر فارسی نام می نهادند. رابعه دختر نهایت زیبا بود، قامت بلند داشت و علاوه از فن شاعری به هنر نقاشی،تیراندازی و سوارکاری مهارت خوبی داشت.نسبت زیبائی که داشت خواستگارهای زیادی داشت ولی پدرش به وصلت او خوش نبوده همه را جواب رد میداد. رابعه در جهان امروزی از شهرت خاص بخاطر داستان تراژیدی و مرگش برخوردار میباشد.زیرا او عاشق بکتاش غلام پدرش شده بود، رابعه اولین زن است که باوجود محدودیت های زنانه آنهم بخاطرکه دختر یک فرمانوای بزرگ بود، صدای عشق واقعی خود را به گوش تمامی مردمان جهان رسانیده بود.حارث برادرش بعد از مرگ پدر زمام امور مملکت را بدست گرفت و یک مهمانی بزرگی را راه اندازی کرد که عدۀ از علما،روشنفکران،شاهان و شاعران دربار را دعوت کرده بود و وظیفه پذیرایی از مهمانان را به عهدهبکتاش غلام که کلیددارخزانه او بود ، سپرده بود تمام زنان و دخترانیکه در دعوت اشتراک کرده بودند با دیدن بکتاش که جوان نهایت زیبا و دلفریب بود عاشق او میشدند.رابعه بلخی نیز برای اولین بار بکتاش را در همان مهمانی دید و یکدل به صد دل عاشق و شیدای آن شد. مدت ها با این عشق جانسوز می ساخت و می سوخت، خواب و راحت از او رفته بود ولی از ترس زمانه به کسی گفته نمی توانست و مریضی اش دوام دار شد حتی داکتران از تداوی آن عاجز شده بودند. رابعه یک ندیمه داشت که او بعدها از راز رابعه بلخی و بکتاش خبر دار شده بود. روزی برای رابعه گفت یک نامه برای بکتاش بنویس و تصویر خود را در عقب نامه مزین ساز من نامه راخیلی مخفیانه برای بکتاش می رسانم. خلاصه زمانیکه بکتاش نامه را خواند و تصویرش را دید، یک دل به صد دل عاشق رابعه شد و از آن به بعد میان این دو نامه های عاشقانه رد و بدل میگردید. گویند روزی رابعه در دهلیز قصر با بکتاش روبرو شد اما رابعه با او رفتار خشن و نامناسب نمود، بکتاش برایش گفت رابعه تو مرا اول عاشق و شیدای خود ساختی حالا چرا چنین بیگانگی مینمایی، گناه من چیست؟. رابعه مأیوسانه با بیان ملایم و کاملاً پرمعنی برایش گفت: که از رابطه عشق من با تو خداوند یکتا میداند، صد افسوس که شرایط خیلی نامساعد است و افشای آن باعث مرگ من و تو خواهد شد،مراقب خود باش!

نوت: گویند روزی بکتاش دریک جنگ محلی اشتراک نموده بود که شدیداً زخمی شده بود و زمانیکه رابعه خبر شد فوراً لباس حرب به طن نموده و صورت خود را توسط ماسک پنهان ساخته و با مهارت خاص حربی و سوارکاری که داشت خود را به بکتاش رسانید و او را از میدان جنگ بیرون آورده به تداوی آن پرداخت و از مرگ حتمی نجاتش داد. طبق گفتار شیخ عطار نیشابوری که شاعر دربار سامانی مانند رودکی، بود گفته که  رابعه با رودکی دیدارهای پی در پی داشت و تبادله اشعار مینمودند. عطار نیشابوری در حکایت ۲۱ کتاب الهی نامه خود هم درباره رابعه بلخی بیشتر از ۴۰۰ بیت سروده است.

نوت: پادشاه سامانی روزی یک مجلس بزرگ شعری را در کشور خود راه اندازی کرد و عدۀ زیادی از شعرا ، روشنفکران و شاهان را دعوت کرد که حارث برادر رابعه بلخی هم در آن مجلس اشتراک کرده بود.چون نوبت به شعر خوانی رودکی شاعر دربار رسید یک تعداد از اشعار عاشقانه رابعه بلخی را به خوانش گرفت، غافل از آنکه حارث برادرش هم در آن مجلس بود. اشعار مورد پسند همه علاقه مندان خصوصاً شاه سامانی قرار گرفت. شاه از رودکی سوال کرد که این اشعار از کی میباشد، رودکی در جواب گفت که از رابعه بلخی دختر کعب قزداری فرمانروای سابق بلخ که عاشق غلام پدرش بنام بکتاش شده بود. حارث از شنیدن این موضوع به غضب شد و فوراً بعد از ختم مجلس به بلخ آمده در صدد انتقام خونین شد. بعد از جستجو از اتاق رابعه یک صندوقچه را پیدا کرد که تمام نامه های رابعه و بکتاش در آن قرار داشت فوراً امر کرد که صندوقچه را با تمام اشعاریکه در آن قرار دارد بسوزانند و خود رابعه را در گرمابه برده و رَگ های دستش را ببرند و دروازه گرمابه  با چند قفل محکم ببندند. فردای آن روز که دروازه گرمابه را باز کردند جسد مظلوم رابعه را که  نسبت خونریزی زیادی که کرده بود از آنجا خارج و در قبرستانی به خاک سپردند. رابعه در گرمابه با خون خود توسط انگشتانش یک تعداد اشعار زیاد تراژیدی به دیوارهای گرمابه نوشته بود. حارث، بکتاش را در یک سیاه چاه تاریک و نمناک زندانی کرده بود. چو بکتاش از واقعه مرگ رابعه با خبر شد به مهارت خاص از زندان فرار کرده و خود را به قصر حارث رسانید و سر حارث را باخنجر از تن جدا نموده و خود را بالای قبر رابعه رسانیده با همان خنجر به قلب خود فرو برد و جان به حق تسلیم کرد.

نوت: متأسفانه از رابعه بلخی اشعار زیاد باقی نمانده فقط هفت غزل،چهار دوبیتی و دو بیت مفرد که مجموعاً ۵۵ بیت می گردد، فعلاً از رابعه بلخی باقی مانده.

 

آرامگاه رابعه بلخی

آرامگاه رابعه بلخی در شهر باستانی بلخ کشور عزیزما افغانستان میباشد که به نزدیک جنوب شرق مسجد جامع تاریخی خواجه ابونصرپارسا، قرار دارد. این آرامگاه که در سال ۱۳۱۶ ازطرف وزارت فرهنگ ساخته شده بود، بعداً در سال ۱۳۹۲ با یک علاقه خاص به شکل یک ساختمان مدرن و زیبا دوباره رونمایی شد. فعلاً محل زیارت گاه عدۀ ای زیادی از علاقمندانش میباشد. در سال ۱۹۷۴ یک فیلم سینمایی خاص افغانی به کیفیت بسیار عالی از رابعه ساخته شد که مدت ها مورد بازدید علاقه مندانش قرار گرفته بود. فعلاً در منطقه کارته ۴ یک مکتب عالی بنام رابعه بلخی وجود دارد و سرک مشهور همان منطقه بنام رابعه بلخی نام گذاری شده است.

نوت: قطعه شعری که رابعه بلخی درباره عشق گفته و ضمناً چنین یاد آور شده بود، هرچه تلاش کردم که از این عشق رهایی یابم بدتر گرفتار شدم.

 

عشق او باز اندر  آوردم به بند

کوشش بسیار  نامد سودمند

عشق   دریایی   کرانه  ناپدید

کی توان کردن شنا ای هوشمند

توسنی کردم نداستم  همی

کز کشیدن تنگ تر گردد کمند

 

 

با احترام:

داکتر علیشاه جوانشیر

 سیدنی آسترالیا

 

 

یک پاسخ به “رابعه بلخی”

  1. admin گفت:

    جناب داکتر صاحب جوانشیر عزیز از مطلب ارسالی تان ممنونم ، مؤفق ومؤید باشید.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما