نشانی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۴ حمل ( فروردین ) ۱۴۰۴ خورشیدی – ۱۳ اپریل ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
نشانی
فقط جامی زخون سرخ در رگهای خود دارم
بخواه از من کجا ریزم
من آنرا از تو گرفتم
برایت باز خواهم داد.
سراسر ریشه ام تا عمق
مثل ریشه ی یک کوه
در جسم تو پیچیده ست
ترا در شیر مادر جستم
و در خویش
پروردم
ترا از باد از باران بوییدم
ترا از قلب خود
نزدیکتر دیدم
توای پهناور زیبای دلبندم
تن ات را جامه ی از زخم
پوشیده است
هزاران بار
این خورشید بر روی تو تابیده ست
تویی همزاد با خورشید آزادی
تو با خورشید
زاییدی
تو با خورشید
خواهی مرد
* هجوم شب
با خون فلق
در صبح می پاشد
و خورشید رهایی
زخمهایت را
شفا – بوسه
خواهد داد
هوا سرد است
اما سینه از گرمای گلوله
گرم می گردد
و از گرمای آن صدها هزاران
سینه می سوزد
و قلب منجمد بیدار می گردد
افق غرق است
در اشباح و سنگرها
درختان در تب خورشید
باد ها را گرم می بوسند
و دست خویش می سایند
بر اندام
طوفانها
هزاران باد سرگردان و
خون آلوده می گریند
و خود را بر تن بیمار
کوهستان
درد آلود می کوبند
کوه می غرد
و رود از جای می خیزد
برادر! راه پر پیچ است
و فرصت
نیست.
نشانی را بخاطر دار
باید بگذری از کوره راه
صعب و طولانی
دره ی پر پیچ بیداری
بعد دریاهای خون
در هر قدم سنگر
می رسی در دشت قربانی
می روی بالا بروی
کوهسار صبر
بر سر اجساد بیگانه
بر تلی از استخوان خصم
وعده گاه تازه ی دیدار
می باشد وعده گاه تازه ی دیدار
این نشانی را
بخاطر دار
فاروق فارانی
زندان پیشاور- پاکستان
۲۹ دسامبر ۱۹۷۸
از مجموعه اشعار «در این جا هرچه زندان است»
جناب استاد فارانی عزیز بسیار زیبا قلم زدید . قلم تان را همیشه رنگین و طبع تان را رسا می طلبم.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی