۲۴ ساعت

آرشیو ژانویه, 2024

13 ژانویه
۳دیدگاه

هرنمایی

تاریخ نشر : شنبه ۲۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

هنرنمایی

تمام دنیا

در دستانم میرقصند ،

وقتی برای تو

بال می گشایم

بی قراری محض ،

بهار آغوشم ،

جلوه گاه بنفشه های

وحشی مست

گونه هایم ،

آه ! که سیب های سرخ حوا را

خجل می کند

لبخندم

ترا به صلیب می کشد

و عطر لطیف انگشتان تو

چه بی رحمانه در تن من

هنزنمایی می کند.

میترا وصال

۱۳ جنوری ۲۰۲۴

لندن

13 ژانویه
۱ دیدگاه

معرفی چهار اثر از: دکتور فیض الله ایماق

تاریخ نشر : شنبه ۲۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا


 شرح مجموعۀ گل، مرغ سحر داند و بس

نه  هرانکو  ورقی  خواند  معانی  دانست

با کمال مسرت و بخت مساعد ، چهار عنوان کتب ، اثر دانشمند پر کار و فرهنگی دو زبانه ٔ «فارسی و اوزبیکی » داکتر فیض الله ایماق؛ ژورنالست، ادیب، شاعر ونویسندهٔ شناخته شدهٔ کشور، می باشد که ذیلا به معرفی گرفته میشود: 

این کتب چهار گانه، توسط (بنیاد غضنفر)  قبلا در کابل با قطع و صحافت زیبا، نوع کاغذ مرغوب و دیزاین روی جلد جالب، هر کدام به تیراژ ۵۰۰ نسخه چاپ و بدسترس خواننده گان عزیز قرار گرفت.   کوشش و تلاش «بنیاد غضنفر » تحت سرپرستی داکتر حسن بانو غضنفر وزیر پیشین وزارت امور زنان و الحاج محمد یوسف غضنفر نماینده ٔ مردم در پارلمان کشور، صرف به خاطر خدمت به فرهنگ کشور صورت گرفته که لازم آمد تا از حمایت و زحمات اوشان در مورد اعلاء فرهنگ کشور قدر دانی بعمل آید.                                    مؤلف مبتکر و دانشمند آقای فیض الله ایماق پس از یک عمر رنج و زحمت، مطالعه و تحقیق در فرهنگ مردم خود، خدمت به سزا و مؤثری به وطن نموده و این جزوات نفیس را به دوستداران زبانهای عمدهٔ این خطه، تقدیم داشته اند.

  ۱ – کتاب «شگوفه های ادب» که مشتمل بر تک بیتی ها، دوبیتی ها، و رباعیات گلچین (دری، پشتو و ترکی) است در ۷۱۴ صفحه با دیزاین خیلی زیبا به چاپ رسیده است. جناب داکتر ایماق این کتاب وزین را به روان پاک قبله گاه امجدش مرحوم کلانتر شاهمیردانقل خان«ایماق» که در سن ۴۷ سالکی جهان فانی را وداع گفته اهدأ نموده اند. روحشان شاد و فردوس برین مکان شان باد!

۲ – کتاب «سوز دل» (دل سؤز لری) شامل گزیدۀ اشعار، مقالات علمی و تحقیقی، سخنرانیها، و مصاحبه های دری و ترکی داکتر فیض الله ایماق است.کتاب موصوف که طی ۳۱۹ صفحه با دیزاین جالب به چاپ رسیده در حقیقت آیینۀ تمام نمای زنده گی پر بار نویسنده میباشد. او درین کتاب برعلاوه مقالات علمی و تحقیقی از دانشمندان، هنرمندان و اشخاص نخبه که درین گیر و دار اخیر کشور، نام اوشان به غبار فراموشی مکدر شده بود، یادی نموده و کارنامه های افتخار آفرین شانرا درج دفتر نموده است. در اخیر کتاب عکس های از جوایز، تشویق نامه ها، تقدیر نامه های افتخاری بیشماری که از کشور های مختلف جهان نصیب شده درج نموده اند. عکس از دیپلوم دکتورا و شکلیات مربوط آن، عکس تیزس (رسالۀ علمی) که محترم ایماق ازان دفاع نموده است نیز موجود است. این تمثال ها هر کدام به مثابهٔ دلیل محکم و مستند از ایثار و عشق او به مردم و وطنش و همچنان ارج گذاشتن به مقام والای علم و دانش است. اینبار اوشان با کمال قدر دانی این اثر خویش را به شریک زندگانی اش بی بی حاجی انابت جان ایماق که در مسیر راه پر خم و پیچ حیات همیشه یار و یاور هم بوده اند تقدیم نموده است.

۳ – کتاب سومی «سوزوان» عنوان دارد. این کتاب در حقیقت داستان اوزبیکی منظوم و تراژیدی دو دلدادۀ جوان به نامهای (یازی و زیبا) میباشد که دو صد سال قبل از امروز می زیسته اند. داستان زیبایی است همانند ( مغول دختر و عرب بچه)، (آدم خان و درخانی )، (سیاه موی و جلالی) ، (رومئو و ژولیت) و امثال آن. اشعار فولکلور مربوط به این تراژیدی از قرات ولایت فاریاب و قریه جات اطراف و نواحی اوزبیک نشین وطن با تلاش فراوان در زمان طولانی مدت سی سال توسط فولکلور شناس محبوب ما داکتر ایماق جمع آوری گردیده است؛ اگرچه یکبار در سال ۲۰۰۳ م. از طرف نشرات «زرقلم» شهر تاشکند چاپ شده بود، اینک بار دوم در کابل از طرف« بنیاد غضنفر» نیز به طبع رسید.

۴ – کتاب چهارمی که سرود های شفاهی اوزبیکان افغانستان ( افغانستان اوُزبیکلری خلق قوُشیقلری) عنوان دارد به زبان ترکی اوزبیکی تحریر یافته است. داکتر ایماق بعد از غور و تحقیق در سرود های عامیانۀ ترکی اوزبیکی افغانستان، تفاوت و همرنگی های اوزبیک زبانان افغانستان و اوزبیکستان را به شکل علمی بیان نموده است. او، درین کتاب نمونه های از سرود های موسمی، مراسم دهقانی، عشقی، تاریخی، عزاداری، اطفال و غیره را گنجانیده، این کتاب در سال ۲۰۱۰ م. در تورنتوی کانادا به چاپ رسیده، اینک بار دوم توسط بنیاد فرهنگی غضنفر مجدداً طبع شده است. ناگفته نباید گذاشت که این کتاب دارای ۱۰۷ صفحه و در حقیقت تیزس دوکتورای داکتر ایماق بوده، اگر چه در ابتدا به زبان اوزبیکی نگاشته شده ودر سال ۱۹۸۷م. در انستیتوت «پوشکین» اکادمی علوم اوزبیکستان دفاع گردیده ، بعداً به زبان روسی ترجمه و جهت ارزیابی به شورای علمی اکادمی علوم «مسکو» اتحاد شوروی سابق- فرستاده شده است.

باید گفت تاکنون ۱۵ اثر و ده‌ ها مقالات علمی و پژوهشی داکتر ایماق درروز نامه ها و جراید داخلی و خارجی اقبال چاپ یافته ،همچنان در ترجمه و دبلاژ ۲۰ فلم هنری و مستند در « اوزبیک فلم » شهر تاشکند همکاری کرده است. حتا بعض از این فلم ها در تلویزیون ملی افغانستان در سالهای گذشته بنمایش گذاشته شد . باید گفت هفت اثر دیگر اوشان ، آماده ی چاپند. ما تلاش و زحمت کشی جناب داکتر فیض الله ایماق را تمجید نموده و از خداوند بزرگ ، توانایی و صحت برایشان تمنا مینماییم تا فرهنگ پر بار ما را هرچه بیشتر بارور تر نمایند.

همایون باختریانی

 

13 ژانویه
۱ دیدگاه

جان پدر کجاستی ؟

تاریخ نشر : شنبه ۲۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

جان پدر کجاستی ؟

اخیرا چند نسخه دیجیتال از آثار ارزنده  محترم دکتور محمد شعیب مجددی بدستم رسید که قبل از هرچیز جا دارد از لطف ایشان اظهار سپاس و قدردانی نمایم.

در میان این آثار یکی هم مجموعه ی اشعاریست که توسط ۵۵ شاعر گرامی از کشور های افغانستان ، ایران و تاجیکستان سروده شده و توسط محترم داکتر محمد شعیب مجددی جمع آوری و از سوی انتشارات قدس در هرات به زیور چاپ آراسته شد.

عنوان این کتاب « جان پدر کجاستی؟ نام دارد که در ۱۳۶ صفحه به طبع رسیده.

این کتاب در مورد حمله تروریستی است که چند سال قبل بتاریخ ۱۲ عقرب سال ۱۳۹۹ خورشیدی  در دانشگاه کابل بوقوع پیوست و تعدادی از دانشجویان به شهادت رسیدند و عده ای زیادی نیز مجروح شدند 

محترم داکتر مجددی ، در پیشگفتار این مجموعهء زیبا در حالیکه خبر از یک تراژیدی بزرگ میداد چنین نوشتند:

 ” « جان پدر کجاستی؟» پیام پدری که با جهانی از دلهره، ترس ، امید ، یآس و انتهای محبت پدرانه بر روی صفحه خونین تیلفون فرزند بخاک و خون غلطیده اش نقش گردیده است.

« جان پدر کجاستی؟» سه کلمه که دنیایی از غم ، پریشانی ، درد و فریاد های جستجو گر و آرزومند را جاویدانی گردانید.

پیام « جان پدر کجاستی؟ » نشان دهنده محبت ، چشم انتظاری و اضطراب دل پدری است که نورچشمش ، جانش ، جگر گوشه اش و غنچه دلش در جمله مهاجمان مسلح به پوهنتون / داشنگاه کابل پربر شد. “

آنچه درخور توجه می باشد گزارشی است که از قول مسئول جمع آوری وسایل قربانیان پس از حمله تروریستی بیان شده است و شخصی بنام امید مهریار که مسئولیت این کار را بدوش داشته چنین می گوید:

 ” « متوجه تلفنی شدم که کسی با مالک آن ۱۴۲ بار تماس گرفته بود و نهایتآ یک مسیج دریافت کرده بود؛ جان پدر کجاستی؟ چقدر سخت بود دیدن این لحظه.» این پیام با سرعت از دلی به دل دیگر نشست و اشک هزاراغن اسنان در سراسر جهان جاری گردید. هرکدام با درد و اندوه ، خشم و غضب ، اشک وآه زمزمه میکردند.

« جان پدر کجاستی؟ » فقط سه کلمه با کهکشانی از ستاره های معانی و مفاهیم … « جان » تمام نیرو و انرژی که بنده خاکی را متحرک و زنده در جهان انسانیت و اشرف المخلوقاتی میگرداند. « پدر» انسانی که شب و روز سعی و کوشش مینماید تا برای فرزندان پشتیبان و محافظی از همه نیازمندی های شان باشد . چه زیبا نوشتند:

« یک پدر

تنها یک پدر نیست … .!

وگاهی سقف بالای سر

و گاهی جانی برای زندگی هست

پدر سپری است بر ناملایمت های روزگار

پدئر فقط تاج سر نیست ، پدر دنیاست … . !»

و « کجاستی ؟» انگیزه و نیت تمام انرژی ، قدر و احساس انسان که در تلاش و جستنچو می باشد تا آن گمشده و آرزویش را دریابد و باسعی و کوشش به آن مدینه فاضله رسیده و تشنگی هجران و دوری را به رضائیت و شادکامی وصل برساند.                           

جوانان دانشجو مثل مرغ بسمل در خاک و خون غلطیدند و پدران ، مادران در غم ار دست دادن عزیزان سوختند و ناله و فریاد کشیدند. ”                                          

در ادامه ،  این پیشگفتار از وقایعی بیان میکند که مادران ، پدران و درکل خانواده ها بدنبال جگرگوشه های شان چه دردها و رنج هایی را متحمل شدند.                                  

و همچنین حکایت های در مورد قربانیان این حادثه که اکثر دانشجویان ممتار بودند از سوی والدین ، دوستان واقارب و در مواردی از زبان خود قربانی نیز بیان شده که قبل از این حادثه  در ویدیویی ثبت شده بود غافل از اینکه دیگر فرصتی برای تکرار چنین سخنانی نخواهدداشت ، میخوانیم.                                      عمق این فاجعه بحدی بود که دیری نپایید خبر آن سراسر جهان رافرا گرفت و بلافاصله شاعرانی از کشور های افغانستان ، ایران و تاجیکستان دست بقلم برده و سروده هایی را تحت عنوان « جان پدر کجاستی؟»  سرودند که نه تنها احساس پاک شاعرانه ی شانرا به تصویر میکشد ، بلکه  بیانگراندوهء بی پایانی شد که به خانواده های زیادی تحمیل گردید . 

محترم مجددی با جمع َآوری این همه سروده در مورد این حمله ناجوانمردانه کار بس بزرگی انجام دادند که قابل قدر است. هرچند با نوشتن ده ها کتاب شبیه این نمی شود زخمی را که بر سینه های  داغدار خانواده های قربانیان نقش بسته است را از بین برد ، اما بدون شک می توان اندک تسلی برای خاطر آنها فراهم آورد  که جناب مجددی اینکار را انجام دادند.

با آرزوی شادی روح همه آن قربانیان و تسلی خاطر بازماندگان شان ، از میان همه سروده ها ، تنها یک سروده از هرکشور را انتخاب و تقدیم شما خوانندگان محترم مینماییم که در پایان همین مطلب به نشر میرسد.

در پایان با سپاس مجدد از جناب دکتور محمد شعیب مجددی ، چاپ این اثر ارزنده را تبریک گفته ، مؤفقیت های مزید شانرا آرزومندم.

با عرض حرمت

قیوم بشیر هروی

۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

 

از شاعر درد آشنای کشور تاجیکستان مرثیه ای جانسوزی را چنین می خوانیم:

جان پدر کجاستی ؟

گنج حیات ماستی ، گوهر بی بهاستی ، 

آینهِ صفاستی ، الههِ حیاستی ،

جان پدر ، کجاستی؟

حرف بزن چه ها شده ، از چه دلم سیا شده ،

زندگی بی ضیا شده ، نور و فر و ضیاستی ،

جان پدر ، کجاستی؟

ریشِ دلم برای تو ، جان و دلم فدای تو ،

کی شنوم صدای تو ، زخمی ماجراستی؟

جان پدر ، کجاستی؟

مادر خسته دل خزان ، جان ودلش به صد فغان ،

سوخته مغز و استخوان ، در چه دم و دغاستی؟

جان پدر ، کجاستی؟

یک خانه از غمت حزین ، داغغ سما و هم زمین ، 

هست سزای ما همین؟ راست بگو ، ز راستی ،

جانِ پدر ، کجاستی؟

جان و دلم الو گرفت ، دهشت نو به نو گرفت ،

دیو تو را گرو گرفت ؟ بند یگان بلاستی؟

جانِ پدر ، کجاستی؟

بر تو نمی کند اثر ، زلزله ِ غم پدر ،

چپه شد آسمان به سر ، غمبر و غمزداستی ،

جانِ پدر، کجاستی؟

زود نویس ، دخترم ، خانه روم خبر برم ،

شد پاره پاره پیکرم ، پیش درِ خداستی؟

جانِ پدر، کجاستی؟

علی اصغر شیری ، شاعر زنجانی از کشور ایران  غصه هایش را چنین بیان نموده:

جانِ پدر کجاستی؟

گفتی که اشک یار شریف  است گریه کن

چشمان اشک بار  شریف  است  گریه کن

میراث ما غم است ، فراق است، غربت است

اندوهِ  ریشه  دار   شریف  است   گریه کن

” جانِ  پدر  کجاستی؟ ”   امشب   نیامدی

این  گونه  انتظار  شریف  است   گریه کن

نعش برادری  است  به  دامان ِ   خواهری

این قلب  داغدار  شریف   است   گریه کن

آتش     گرفته      پیکره ِ       دودمان      ما

فغان  این  تبار  شریف   است  ،   گریه کن

غم ریشه کرده  در وطنم  ، داغ  به  پشت داغ

کابل همان مزارِ   شریف   است   گریه  کن

شاعر شیرین کلام هم دیار ما محترم دکتر پرویز آرزو نیز چنین سرودند:

جان پدر کجاستی؟

حوصله گشته تنگ تر ، جان پدر کجاستی؟

درد رسیده پشت  در،  جان پدر کجاستی؟

روز   سیاه   آمده   ،   ماه   به     آه    آمده

گشته سپیده در بدر ، جان پدر  کجاستی؟

بس که زبانه زد شرر ، از دل  این  زمینِ شر

ریخت ز آسمان جگر ، جانِ  پدر کجاستی؟

عقل پر از جنون شده  ، قلب پرنده خون شده

گم شده باز بال  و پر ، جان پدر  کجاستی؟

برگ به برگ مرگ گل ، نور امدی گشته گل

خاک به سر شده سحر، جان پدر کجاستی؟

بر سر دست باغبان ، هر چه درخت داده جان

باز   جفا   کند  تبر   ،  جان   پدر  کجاستی؟

دیر ترک که آمدی  ، از  سر  راه  خود  کمی

نانِ برشته  هم  بخر ،  جان  پدر  کجاستی؟

امشبّ درد می رسد ، بی تو چه سرد می رسد

خواب نمی شوی مگر؟ جان پدر کجاستی؟

عقرب ساعتم چنان ، زخم زند بر استخوان …

بی تو نمی شود به سر ، جان پدر کجاستی؟ …

12 ژانویه
۳دیدگاه

ناجو

تاریخ نشر: جمعه ۲۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

 ناجو  

دلپذیر   و   ناز   و   دلجویم    ترا 
دلکش  و  زیبا  و  خوشرویم  ترا 
دلپسند   و  دلنشین  و     دلنواز 
دلربا   و   یار   خوشبویم       ترا 
دلستان   و    دلبر   و    دلباخته 
همدم و معشوق خوشگویم ترا 
خوشخرام و نازنین  و  دلستان 
دانه   و  هم دام  گیسویم    ترا 
عنبر آسا زلف و چشمان   خمار 
گندمی رنگ و  سیه   مویم  ترا 
در  میان  ا ین   دل   ویرانه   ام 
پروریده   سرو      ناجویم    ترا 
خوب میدانم که  مجنون  منی 
همچو لیلی میکشم سویم ترا 
عالیه بی پرده می گوید سخن 
می  کنم   آواره   و   جویم  ترا 
عالیه میوند

فرانکفورت

۲۹ دسامبر ۲۰۲۰

12 ژانویه
۱ دیدگاه

دردِ غربت

تاریخ نشر: جمعه ۲۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

دردِ غربت

 سالهاست بر دوشِ خود بارِ ملامت می کشم

 دیگران  غرقِ  گناه  و  من  خجالت  می کشم

 هر  که  آمد  بر  سرِ  قدرت خیانت کرد و رفت

 ذِلًت   و  بیچارگی   از  این  خیانت  می کشم

 مرد و  زن  پیر  و  جوان  آواره گشتیم از  وطن

 خسته و سرگشته حالا دردِ غربت می کشم

 روز و  شب کردم تحمل طعنهُ  همسایه(۱) را

 هم جدا از میهن و خواری و خِفًت می کشم

 کودکِ  من   برده   از   یادش    زبانِ    مادری

 بر کتابِ  خاطراش ،  نقشِ  محبت  می کشم

 سالیانیست  وعدهُ  درمان  شنیدم  از  طبیب

 خسته  از  نا باوری  رنجِ  طبابت    می کشم

 خشم و تاریکی و نفرت گشته  غالب بر وطن

اینهمه ظلم و ستم  را  از  جهالت  می کشم

مریم نوروز زاده هروی

عقرب ۱۴۰۱ خورشیدی ۲۳

۱۴ نوامبر ۲۰۲۲

 از مجموعهُ”میهن عشق”

هلند

 ۱ مُراد از کلمهُ ” همسایه ” کشور های ایران و پاکستان

11 ژانویه
۱ دیدگاه

یوسف گم گشته

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۱ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

یوسف گم گشته

مخمس برشعرحضرت حافظ

 با ز ملـک  ما  شـود  آ زا د  و  شا دا ن ،  غـم مخــور

خا نهء  تا ریک  ما   گردد   چرا غـا ن  ،   غـم   مخــور

چشـم ما  دا ئـم  بود  بـر لطـف  یزدا ن ،  غـم مخــور

 یوسف گـم گـشته باز آ ید  به  کنعـا ن ، غـم  مخــور

کلـبهء  احـزان  شـود  روزی  گـلستا ن  ، غـم  مخــور

ـ ـ ـ ـ ـ

گـل بروید هـر  طـرف  در  دشـت  و در کـوه  و  د مــن

لا لـه  ها  پـوشــند   صحــرا  را  ،  بـه  مثـل  پـِـیـرهـن

بلبـلا ن  شـا دی   کـنـا ن  ،  رقصنـد  به  دور نستــرن

گــر بهــا ر  عـمـــر  بـا شـد ،   بـا  زبــر تـخـت  چـمــن

چتر گل  بر سرکشی ، ای مرغ شبخوان !  غـم مخور

ـ ـ ـ ـ ـ

رونـق  بـا زا ر   ظـا لــم  در  کـجـا  ،  پا ینـده   گـشـت

ا جنـبی  با  قـدرتـش  در ملک ما ، شـرمنـده  گـشـت

صد  هـزا را ن  مـردم   معصـوم  ما  ،  آ واره   گـشـت

دور گـردون  گـرد  و  روزی   بر  مــرا د   مـا   نگـشـت

دا ئما  یکسـا ن  نبـا شد  حـا ل   دوران ،  غـم  مخـور

ـ ـ ـ ـ ـ

گردد  این  گردون  بحکم خا لق  ، بی نقص  و  عـیـب

حکـمـت ، الله  نـدا نستـی  کـسـی بـی شـک وریـب

از کـجـا آمد ،  کجا رفت  حضرت  ن ـوح  و  شـعـیـب؟

ها ن  مشو  نومید  چون  وا قف  نه ای ، از سرّ ِغیب

با شد  اندر  پرده  بازی  ها ی  پنها ن  ،  غـم  مخــور

—–

گـر تو خـواهـی اسـتجـا بت ، پس  دعــای  بد  مکــن

راه   قـربـت  با  خــدا  را  ، خــود  برایـت  سـد  مکــن

بـا ش  بـا  مــردم  نکــو  و حا جـت  کـس ،  رد مکــن

ای دل  غـمـدیـده!  حا لـت بـِهْ  شود ،  دل بـد  مکــن

و ا ین سر شوریده  با زآ  ید به سا مان ، غـم  مخـور

ـ ـ ـ ـ ـ

روزگـا را ن   گـر  بـسـا ط   زنـد گـی  ،  بـر هـم   زنـد

تـارو پـود غـم زهــر سـو ،  سـر بـسـر بــا  هـم  تـنـد

رنـج   دورا ن  هـمچـو  حَجّـا م ، نِـیشتـر بـر  تـن  زنـد

ا ی دل! ار  ســیـل فـنــا  بـنـیـا د هـسـتـی   بـرکـَـنـد

چون  ترا  نوح  است  کشتیبان ، زتوفا ن  غـم  مخـور

ـ ـ ـ ـ ـ

رنج  ما  از  هـجـرت  و  دیـدار  یـارا ن ،  بـی نـصیـب

درد  مـا  درمـا ن  کـنـد گــرا  یزد  ، حـا ذق  طـبـیـب

خط  غُـفرا ن بر کشد ، عـصیـا ن  مان  ربّ ِ حسیـب

حـا ل  مـا  در  فـُرقـتِ  جـا نــا ن  و  اِ بـْـرا م ِ رقـیـب

جمله میـدا نـد  خـدا ی حـا ل  گـردا ن ، غـم  مخـور

ـ ـ ـ ـ ـ

آ نکـه هـسـتـت کـرده است از نیـسـتـی و وز عـدم

گـربگـیری د سـت مخـلـوقـش ، زاحسـا ن  و کــرم

ا َجـر احسـا نـت  د هـد رحـمـا ن   مَـنـّا ن  لا جــرم

در بیـا بـا ن گـرزشوق کـعـبـه ، خواهـی  زد  قـد م

سرزنش  هـا  گـر کـنـد خـا ر مُغـِیلا ن ، غـم مخــور

ـ ـ ـ ـ ـ

آرزو دا ری  اگـر  جـنــت ، بــکــن  سـعـی  مـــزیــد

کن جها د نفس ودشمن با ش ، با شیطـا ن مَـریــد

بـا  وجـود  طـا عـت حــق ، زی  در خـوف  و  امیـــد

گرچه منزل  بس خطر نا ک است و  مقصد نا پَدید

هیچ راهی نیست کانرا نیست پا یا ن ، غـم مخـور

ـ ـ ـ ـ ـ

زرق  و  بـرق چا ر  روز  ا ین  جهـا ن ،  نا یـد  بکـا ر

حیدری  در ملکِ کـُفـر ، هـم در خَـفـاء  و آ شـکــا ر

خـد مت د یـن نبی کـن،گـرتـو هـستی هـوشـیــا ر

حا فـظـا! در کـنـج فـَقـر و  خَـلـوت شـبـهـا ی  تــا ر

تـا بُـوَد  ورد ت  دعــا و  درس  قــرآ ن ، غـم  مخـور

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۵ اپـریل  ۲۰۰۵  

سد نی

10 ژانویه
۳دیدگاه

به استقبال خورشید

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۰ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

به استقبال خورشید

صبحگاهان

که لایه های نور

از مشرق چشمانم

میدرخشد

با یک بغل از

احساس های رنگارنگی با

تو بودن

و چشم انتظاری

طلوع پگاهِ جمالت

ویک عالم

امید های سر به فلک کشیده

همچو قله های پامیر

به استقبال خورشید می روم

تا برای تو

سلامی بیاورم از جسن

نگاه

که « زبان من و توست ».

میترا وصال

۸ جنوری ۲۰۲۴

لندن

10 ژانویه
۳دیدگاه

تنها

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۰ جدی خورشیدی – ۱۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

تنها

                                                                                   به یارم                                       

فکر باید صاف باشد

به صافی آبی‌ بزرگ

و پاکتر از چشمه ساران سرد و زلال

به معصومیت اشک های مادر

و به بزرگی آغوش پدر

آری فکر باید نمناک و پر برکت باشد

چون زمین های پر ثمر

هر لحظه غنچه ای  در آن بشکفد

هر لحظه سبزه ای  در آن بروید

هر  لحظه عابری با شادی از آن بگذرد

و هر لحظه کودکی بدنیا آورد 

 

فکر باید صاف باشد

فکر نباید تنها باشد

فکر باید خلق کند

فکر باید در کائنات بچرخد

از آب عبور  کند

از آسمان بگذرد

با با د پرواز کند

باخورشید گرم شود

در ماه بتابد

و همیشه بیدار باشد

 

فکر باید صاف باشد

تا تو در آن سفر کنی

و با گوشه هاش نظر کنی

و از کوچه هاش گذر کنی 

 

هما طرزی

نیویورک

 ۵ جنوری ۲۰۱۴

09 ژانویه
۱ دیدگاه

فغان

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فغان

خواهم   دو باره   تو   را    من   نگاه   بکنم 

راضی به کار خویشم هر چند اشتباه بکنم

دیگر مگو در این عشق ترا بى دین شمرند

در این قدم خوشم ، اگر چه  باز گناه  بکنم

  نهالِ  سروی بهاری ، پر از شگوفه  و  گل

من  که  یک  برگِ  خزانم   بتو   پناه   بکنم

  سنگ  تهداب و جودت  زیر عنوانیی قلب  

اساس  او  به  نیم شب نشدپگاه بکنم

    تو گریزان  زمن  و  من  با یک نگاهِ  عمیق    

دقیقه  ها  را   بسوزم  فغان  و  آه  بکنم

پوهنمل احمد ضیأ حق شناس

هرات افغانستان

 

 

09 ژانویه
۶دیدگاه

رؤیای آزادی

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رؤیای آزادی

بسته ام با  خیال   رختِ   سفر
می روم از حصار غربتِ خویش
و به  آن سوی  مرز  های خیال
تا   ببینم   غُبار   تربتِ   خویش
مأمن  عشق   بُوَد  خاک   وطن
مى رسانم بر او ارادتِ  خویش
گشتِ ارشادِ صلح می خواهم
بر  در   و   پیکر   ولایتِ  خویش
خواب شیرین  روز  های  سپید
می کشم سر به جام شربتِ خویش
همه   با    هم    شعار    آزادی
سر دهیم بر فرازِ ملتِ  خویش

پروانه شیرین سخن

۱۸ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی

08 ژانویه
۱ دیدگاه

عازمِ بزمِ شهادتیم

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۸ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ جنوری ۲۰۲۴ – ملبورن – آسترالیا

عازم بزمِ شهادتیم

این  دم  که  یار ،  قاتل جان  فگار  ما ست

مژگان  خدنگ  کرده  در  فکر  کار  ما  ست

سعی کند، به کشتن ما، هر که یار ما ست

ما عاشقیم ، کشته شدن ، افتخار ما ست

شمشیر تیز عشق ،ز سنگ  مزار  ما ست

زاهد   به    مسجدم   ٫   پی آزار   می برد

مطرب    مرا   به    خانۀ    خمار    می برد

عشق  آخرم   ،  به  حلقۀ   ابرار   می برد

ما  را  کشیده  یار  ،  سوی   دار   می برد

ساقی بیار باده !  دم  گیر  و  دار  ما ست 

 امروز   اگر   به    دیدۀ     مردم    ملامتیم

فردای   حشر   ،   ما    شفعای   قیامتیم

مردانه   وار     عازم       بزم      شهادتیم

ما  با   وجود  سنگ    ملامت  ،  سلامتیم

گویا که سنگ های  ملامت حصار  ماست

بهر طمع  ،  به خلد  چو آدم  ،  نمی رویم

بر چرخ ، همچو عیسی مریم ،نمی رویم

بر صید جام حادثه  ،  ز  عالم  نمی  رویم

بی زخم  تیغ  عشق ، ز  عالم نمی رویم

بیرون شدن ز معرکه ، بی زخم عار  ماست

ای دل بیا  و عزم  سفر ،  سوی  یار  کن

جان  در  رهش  نثار  کن  و   افتخار   کن

بلخی  زر   وجود   تو    کامل    عیار   کن

حافظ حجاب  این تن  خاکی  ،  کنار  کن

جانان  بغل  گشوده  و  در انتظار ماست

۱۳۲۹ خورشیدی

ارسالی : داکتر علیشاه جوانشیر

سدنی

07 ژانویه
۳دیدگاه

امشب برای تو می نویسم به بلندای سکوت ماه

تاریخ نشر: یکشنبه ۱۷ حدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

امشب 

برای تو می نویسم

به بلندای سکوت ماه

می خواهم در واژه ، واژه ام

سبز شوی ،

جوانه بزنی ، 

قد بکشی تا سحر

پرواز کنی از

” ع ” تا ” ق ” عشق

امشب ماه را نگه می دارم

تا برایت

دو سه رکعت غزل

آفتاب بسراید

و من

و تو

برای مستی ستاره ها

از مرز ” ما ” شدن

عبور کنیم

تا پنجره ها آغوش بگشایند

و به قد تمام آئینه ها

 از هم لبریز شویم.

میترا وصال

۷ جنوری ۲۰۲۴

لندن

07 ژانویه
۱ دیدگاه

بیرقِ علم

تاریخ نشر: یکشنبه ۱۷ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بیرقِ علم

تار های گیتار خود را 
زیر روسری گل سیب قایم کردیم
 از ترس! خدانمایان بی‌رحم
 فروپاشی منظره چشمان خود را دیدیم
 جوان شدیم زیر شلیک گلوله‌ها
و از کودکی خاطره‌یی نداریم
 ما نسل مقاومت هستیم
 نام ما را با خط زرین
 در کتاب‌های تاریخ بنویسید
 راه علم و دانش را به روی ما بسته اند
 ما در موج های سرگردان زندگی
راه خود را پیدا کردیم
میان آتش و دود
 نامه های ارسال شده ما را
 جهان نا خوانده پر پر کرد
 راه نجات را دوباره جستجو می‌کنیم
 ماندن در مسیر آزادی شعار ماست
ما کوه عاشقان‌ی در بند ایم
شاخه های ظلم را می‌بُریم
 تا بلندی هندوکش
بیرق علم را بالا می‌بریم
 عاقله قریشی
ملبورن – آسترالیا
06 ژانویه
۳دیدگاه

کوزه ی عشق

تاریخ نشر : شنبه ۱۶ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

کوزه ی عشق

                                                                      به دوست

در انبوه خوشه های انگور

به سجده گاه شراب میروم

تا گرمای تو و نور دیدارت

مرا به مستی ببرند 

 انگور عشق مرا همیشه یار است

و در خمخانه هستی

همیشه بیدارم

و نورت مرا یاور ابدی 

و در کوزه ی دل

جز شراب عشقت

بویی به مشام نمی رسد 

 هما طرزی

نیویورک

 ۵ جنوری ۲۰۱۴

06 ژانویه
۳دیدگاه

آواز من

تاریخ نشر : شنبه ۱۶ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آواز من

در آواز من زنجیری ست

که نه بدایتی دارد

و نه نهایتی

در آواز من

تمام مردم را خواهی یافت

از جنس خدا

بگذار تا با هم بخوانیم سرود

عشق را

چرا که آواز من ،

کبوتری ست که

برای رسیدن به دریا

رها می شود

بال می گشاید

تا پرواز کند

بسوی آزادی وعدالت.

میترا وصال

۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی

لندن

06 ژانویه
۱ دیدگاه

ایستاده ام

تاریخ نشر : شنبه ۱۶ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ایستاده ام

غم فراوان  بود  لیکن هم  چنان  ایستاده ام
همچو موجی در تلاطم هر زمان ایستاده ام
با من از جایی که هستی از گذشته حرف مزن
من همانجا با غرور چون سایبان ایستاده ام
در    میانِ   جَزر   و   مدّ   روزگار   بی   فروغ
با تفاخر  پیش  چشم  مردمان   ایستاده ام
در حصارِ  دیوِ  چشمِ  شور  بودم  بی گمان
با   دعای   مادرم  خنده   کنان   ایستاده ام
شیشهء غم چون شکستم نور تابیدن  گرفت
وندران  نورِ بلند   پروانه   سان  ایستاده ام

پروانه شیرین سخن

۱۵ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی

05 ژانویه
۳دیدگاه

زکاتِ حُسن

تاریخ نشر : جمعه ۱۵ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

زکاتِ حُسن

نگارم می رود، شعر و غزل  را  می برد  با  خود

به کندوی  لب لعلش ، عسل را  می برد با خود

بهار  آمد   بهار  آمد  ،  به   امیدى   که    باز   آید 

و شهد  لعل  لب هایش  مرا هم مى برد با خود

قد  رعناى  او   من  را  بسویش  می کِشد   امّا

نگاهش سوزدم، جان مرا  هم  می برد با  خود

 طلب کردم من از او بوسه ای بهر زکاتِ  حُسن

شبیه  اخترانی   که  ، زحل  را   می برد  با خود

خوش و شاداب می گردد ، نمی گیرد خبر  از من

و جانم  گیرد  او  هر دم، اجل را مى برد  با خود

پوهنمل احمد ضیأ حق شناس

هرات – افغانستان

05 ژانویه
۱ دیدگاه

جوی آب روان

تاریخ نشر: جمعه ۱۵ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

جوی آب روان

افکار

مادر را آرام نمی ماند

وقتی خورشید، لباس شب عوض کرد

و پیراهن زر دوز به تن

بر کلبهٔ متروک مادر

از راه پنجره به او سلام کرد

تبسم مادر، پذیرایی ملیحی بود

بر این مهمان سحر خیز

خود مانی، مهربان و دیانت شعار شهر

مادر در سر زمین غنی خلقت

کلبهٔ محقر را

با پارچهٔ چهار لا شدهٔ صبر جاروب کرد

و خاکروبه های غم و اندوه را

به دور از حویلی ریخت

پردهٔ ژولیدهٔ خیال را کنار زد

آتش افروخت 

از انبار کاغذ ، چوبک و پلاستیک

محصول دست کودکان

آماده کرد چای دود آلود

در قطعی کهنه

و در چاینک پتره یی ایام

سر سفره باچند تا نان محدود

و پیاله ها زینت یافته بود

مادر بسم الله گفت:

در هر پیاله به مقیاس شکران چای

به مقدار عدل ، شکر

وقتی مادر از هوای معطر بوستان عطوفت و عاطفه 

که از وسعت و گستردگی قلب اش عزیمت عبور

 از پل محبت را داشت

با تبسم و تکریم 

نانهای خشک را

به عمر و علی قسمت کرد

در لابه لای امواج تف چای

که طیف خوشبختی مادر 

میخواست در آسمان ترسیم شود

شعری سکوت ذهنش را می شکست:

«جام جهان نماست ضمیر منیر دوســت

اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است؟»

صامدی

 

05 ژانویه
۱ دیدگاه

عشقِ من

تاریخ نشر: جمعه ۱۵ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

عشق من

چه زیبا چشمت

محو پیمانه می شود

برای معنای من

نگاهت آیینه می شود

به واژه ها ، مگو چرا در گلویم خفته اند.

ز لعل لبت پرس

که در گشاده می شود

برای بودنم

عطر نفس هایت کافیست

برای نبودن ام

سفر بهانه می شود

تو گل غنچه بهاری ،

نشاط سبزه زاری

در اوج عشق

خورشید سروده می شود

به واژه ها پر و بالم

به جان سخن بسترم

صد چشمه ی عاشقانه

ز تو جاودانه می شود

میترا قربان لحظه های نوید بخش

عشق من

امید من بهترین

ترانه می شود.

میترا وصال

اول جنوری ۲۰۲۴

لندن

04 ژانویه
۱ دیدگاه

قسم

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۴ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قسم

 ترا  به   حرمتِ  خاکِ  پر  افتخار  قسم

 به لطف و  مرحمتِ ذاتِ  کردگار  قسم

 به اشکِ  گرمِ  یتیمان  و  آهِ   بیوه زنان

 و آتشی که به دل می‌زند شرار قسم

 به سفره یی که تهی گشته از دو لقمهُ نان

 بدست  خالیِ  بابای  جان  نثار  قسم

به آن پدر که  فروشد  پارهُ تنِ  خویش

 و مادری که  ندارد  دلش  قرار  قسم

به خونِ پاکِ شهیدانِ خفته با حسرت

 و آنکه حق طلبید رفت به پای دار قسم

 به آن عزیزی که جایش میانِ سینهُ توست

 به والدین ،به فرزند ، ترا  به یار قسم

 مشو تو غافل از اندیشهُ  وطن یکدم

 ترا  به  خاکِ  نیاکانِ  این  دیار  قسم

مریم نوروززاده  « هروی »

چهاردهم قوس ۱۴۰۱ خورشیدی

 پنجم نوامبر ۲۰۲۲ میلادی

 از مجموعهُ “میهن عشق”

 هلند

03 ژانویه
۱ دیدگاه

خوب تر نشد

تاریخ تشر : چهارشنبه ۱۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خوب تر نشد

پاییز  گذشت  و حالِ  زمین  خوب تر نشد

 اینجا کسی برای کسی خوش خبر نشد

 هرگز   به   رنج    و    غمِ    کودکانِ    کار

 وز روی کِذب هم که شده چشمی تر نشد

 تیز   است  در  غلافِ  دهان  خنجرِ   زبان

 دنیا  برای  هیچ   کسی  بی  خطر  نشد

اینقدر   بی  مُروت  و   اینقدر   بی   مَرام

_ بیشک بر هیچ  هیزُمی  حتی تبَر  نشد

 با  این  همه  مجازی  شدن  چیز دیگری

غیر  از  ضیاع   وقت   نصیبِ  بَشَر   نشد

 هرگز ایمیل و فَکس و پیامهای این زمان

 چون شور  و  نشاط  آوریِ نامه  بَر نشد

 این قهوهء تلخی ست که هَی هم‌ میزنند

 پیروز   این    نبرد    حتی    شَکَر     نشد

 پروانه تو  بر  سنگ  مزن  دُرِّ  خویش  را

 اینجا کسی برای کسی خوش خبر نشد

 پروانه شیرین سخن

۱۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی

03 ژانویه
۱ دیدگاه

مخمس بر غزل انوری ابیوردی

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مخمس بر غزل انوری ابیوردی

ترکِ  مرا   نمودی   و   مطرود  برفتی
غم بر سر غم  بر سرم   افزود برفتی
سوختم  به  داغ  آتش  نمرود  برفتی
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون  دود برفتی

ای  بهترینِ   دورِ  زمان   دیر   رسیدی
حالا که قدم گشته کمان  دیر رسیدی
گشتم ز پی ات بس نگران دیر رسیدی
چون   آرزوی  تنگ‌  دلان  دیر  رسیدی
چون دوستی سنگ‌ دلان  زود  برفتی

ای  آرزوی  عشقِ   من  و  حاصلِ من
جز تو به برم  نیست  کسی  قابلِ من
چندان که دلم بردی تو ای خوشگِل من
زان پیش که  در باغِ  وصالِ  تو دلِ من
از   داغِ   فراقِ    تو   برآسود    برفتی

نا شکوه کنان از منی دلشاد بجستی
دانم که مرا کرده یی  بر باد   بجستی
دلرا  بدام  فگندی  چو  صیاد  بجستی
  نا گشته من  از بندِ تو   آزاد  بجستی
ناکرده  مرا  وصل  تو   خشنود  برفتی

ای وای غمی به سینه ام اندوخته کردی
من را به زیر ساطور  غم  کوفته کردی
صبر از کفم  پرید  و  بر افروخته  کردی
آهنگِ  به  جانِ  منِ   دلسوخته  کردی
چون در دل من  عشق  بیفزود  برفتی

سیدجلال علی یار

ملبورن آسترلیا

اول جنوری ۲۰۲۴

03 ژانویه
۱ دیدگاه

مهر و وفا

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مهر‌ و وفا 

من نخواهم  شراب مال شما 
تشنه  ام  لیکن  آب  مال شما
ما پسندیده  ایم  مهر  و    وفا 
غیر از این هر ثواب مال شما 
نور خورشید  روز   ما  را  بس 
طی شب ماهتاب   مال شما 
بستر خواب ماست  خارا سنگ 
خواب  بر تخت خواب‌  مال‌ شما 
ما  و  نانی  جوین   چای  تلخ 
انگبین   و  کباب  مال     شما 
زاهدا این همه  عتاب  ز‌ چیست 
فیض درس و   کتاب  مال شما 
ما   ز   آزار    د یگران    دوریم‌
همه  قهر و  عتاب  مال شما 
محمد اسحاق ثنا 
 ونکوور کانادا 
دوم جنوری ۲۰۲۴
02 ژانویه
۳دیدگاه

کوی او

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی- ۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوی او

                                                     به یار

درخت زمستان پر شکوفه است

و باغ سرد 

پر از گرمای عشق

و پرستو های عاشق

درهوای  ابری ترا صدا میزنند

و در شاخه پر از برف

آتشیست پر نور

و در بال های پرنده ها

امید موج میزند

و موهای مرا با د میبرد

به کوی او 

هما طرزی

نیورک

۴ جنوری ۲۰۱۴

02 ژانویه
۱ دیدگاه

رسالت انسانی

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رسالت انسانی

با تو

هزاران لحظه را

سرفرازی میشوم

از کابل تا بخارا

پرچم پیروزی میشوم

باتو

همچو قله های پامیر

هزاران آواز شکسته را

مرهم و دلنوازی میشوم

در نگاهت ایمان عجیبی ست

با لمس دستانت

ترانه سرای

مردان خراسانی میشوم

با تو

حماسه رستم زنده شد دوباره

من که در خروش آمو

ندای آزادی میشوم

قامتت استقامت راه من

من که با تو

سر برافراشته

رسالت انسانی میشوم

میترا وصال

۲۶ دسامبر ۲۰۲۳

لندن