۲۴ ساعت

آرشیو می, 2024

19 می
۱ دیدگاه

معراج

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

معراج

دل تا به  شوق   قدّ تو    موّاج    می ‌شود

هر موجِ او  مشابهِ   یک   کاج   می‌شود!

در حلقه‌ی  نگاهِ   تو  محشر   بوَد  نهان

این دل به یک نگاه  تو  محتاج  می‌شود!

با نم‌ نمِ    لطافت  و  بارانِ   بوسه‌  هات

از سینه‌ام  غبارِ غم   اخراج   می ‌شود!

شامی که سر به پای  تو کردم  نزول من

در شرع عشق شهره به معراج می‌شود!

این عاشقِ گذشته  ز جان ، از  برای تو

بر تیر هایِ   حادثه  آماج      می‌ شود!

بی تو به  دل توان  پریدن   نمانده است

این بطّ خسته طعمه‌ی  امواج  می‌شود!

(حکمت) ز عقل بر درِ دل  پاسبان گذار

ورنه همیش گنج تو  تاراج   می ‌شود!

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

19 می
۱ دیدگاه

اگر روزی

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

اگر روزی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

چنان در آغوشت گیرم

که تمام هستی ات عشق گردد

و دنیایت پر از شور

و خانه ات پر از نور

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

در لبانت چنان آتشی بکارم

که شبت روز گردد

و تا پایان هستی

در عطش قطره آبی از لبانم بسوزی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

در باغ آغوشم چنان گهواره ی مهر بنا سازم

که تا ابدیت به خواب روی

و هیچگاه آرزوی بیداری را در دل نپرورانی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

نغمه ی عشق را چنان در گوشت زمزمه کنم

تا صدای( سافو) را از یاد بری

و فقط عاشقانه به صدای من گوش دهی

و در نفس هات تنها نام مرا تکرار کنی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

دنیایت را چنان بنفشه باران سازم

تا در دنیای رنگین آغوشم مهمانم گردی

و ستاره های آسمانت را از یاد بری

و چون( بیلیتس) مرا به آغوشت جاودان سازی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

دستانم را بر گردنت چنان بیاویزم

تا سرا پایت خواسته گردد

و عطش آرزو های داغ را بخاطر بسپاری

و مرا چون خدا خوانی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

چنان جام دلت را پر از شراب عشق سازم

تا از دنیای شراب انگور بیزار گردی

و تنها هستی  سکر آور خوشه های وجودم را باور کنی

واز هستی من مست گردی

اگر روزی از آسمان هایم به زمین فرود آیم

ترا با خود به قله های بلندی ببرم

که پرواز عقاب ها را نا ممکن سازم

و تو در آسمان های من همبال (هما) ی بلند پرواز گردی

هما طرزی

 ۶ سپتامبر ۲۰۲۳

نیویورک

19 می
۱ دیدگاه

همسر

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

همسر

عزیزان گر زنى دارى که یارو یاورت باشد

رفیق خوب  دوستِ  نازنین  و همسرت باشد

محبت پیشه  و  درد  آشنا  با بُرده  بارى  ها

برایت مهربان  همسر عروسِ  مادرت  باشد

زمانى پُشتِ روزى دور از منزل بسر دارى

بفکرى   زندگانى  خانه  و بام  و درت   باشد

اگر تقدیر چنین رفته که دارى انچنین همسر

که الطاف و محبت هاش دور از باورت باشد

بپاس   این  همه  لطف و  شفقت  هاى او باید

گذار  اندر  امور  خانه  گاهى  شوهرت باشد

وگر او با چنان اوصاف دارد حُسن و زیبایى

ترا با لطف باید هر دو دست  پیشِ برت باشد

بِکاه از زن ستیزى هاى بیجاوزغرور خویش

گذار وقفى  برایش  گاه  گاهى  راهبرت باشد

بحرفِ این و آن هرگز مرنجان خاطرِ نازش

که سخت  گیرى  بیجا  باعثِ دردِ سرت باشد

چنان رفتار بر خود پیشه دار تا بیشتر از پیش

ترا دید خسته  با  صد ناز  قربانِ  سرت باشد

( فروغِ ) معرفت درخویش روشن دار تا که او

چو پروانه بسوزد بال و پر دَور و بَرت باشد

حسن شاه فروغ

۱۷ می ۲۰۲۴

19 می
۲دیدگاه

گلخانه ی عشق

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

گلخانه‌ی عشق

دو چشم مست تو میخانه‌ی عشق
خیال  تو   بود    پیمانه‌ی   عشق

بده یک   جرعه    از  لعل  لبانت
کاین عاشق شده  دیوانه‌ی عشق

تویی  گلدسته‌ی   رشک  گلستان
پریرویان   همه  افسانه‌ی  عشق

نه خورشید  و نه  مهتاب شب افروز
که مرغ   دل  بود  پروانه‌ی عشق

گلستان      دلم      گلزار    گشته
حدیث   دل بود   گلخانه‌ی  عشق

عالیه میوند

۲ مارچ ۲۰۲۴

 فرانکفورت

19 می
۱ دیدگاه

خرمنِ کاینات

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

 خرمنِ کاینات

مهتاب ِ  جهان  آیینه ی   ماه ِ  تو باد

گردون  زمان   فتاده  در راه ِ تو باد

مهر و مه و مشتری  و ناهید و زُحَل

در خرمن ِ کاینات  چون  کاه ِ تو باد

مسعود خلیلی

19 می
۱ دیدگاه

قافلهء عمر !

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

قـافـلـۀ عمـر  !

زنـدگی میگــذرد  بـا همــه  زشتــی  و صفا

بگـــذرد قــافــلـۀ عمـرچــه زود از بــر مـا

لحظه ها همچو رعد و  برق یکی بعد دیگر

میـرونـد دسـت   بـدست مـژه بهـم بستن ما

شاد باد آنکه به اخلاص   کند  خدمت خلق

کـه بمانـد پـس از  آن نـام نکــویـش برجـا

ازچه مغرور در  آسایش و هستی ی زمان

که جهانرا به زرو  مال و  شکوه نیست بقا

طمعی نیست ز   دنیای   پــراز فـتنـه وغـم

زانکـه رفتند   ازاین   دهـر بسی شاه وگـدا

عاشق عشرت   گردون   ای”عزیزه” نشوی

که نـدیـدیـم  ونکـرده ست بکس هیچ وفــا

عزیزه عنایت

۷ جنوری ۲۰۱۸ 

هالند

 

19 می
۱ دیدگاه

ماجرای خواب

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

ماجرای خواب

طبق معمول یک ساعت قبل از ختم وقت رسمی ازپشت میزکارش برخاست. حوصله نداشت که روی میز راجمع وجور کند و کتاب و اسناد را بجای مربوطه اش بگذارد. برای اینکه اوراق راباد نبرد و روی فرش و اتاق تیت نکند سنگ کنار دروازه را روی اسناد گذاشت و اتاق را ترک کرد. دروازه اتاق راپشت سرش نه بست ولی باد برایش کمک کرد و دروازه باز اتاق را به شدت بست که اواز مهیبی ازان بالا شد و چندین اتاق دور تر نیزاین اواز راشنیدند.

با بی حوصله گی خود را به موترش رساند وکلید را درقفل دروازه موتر چرخاند و با فشار تکمه دستگیره دروازه موتر بازشد. خود را در سیت پشت فرمان جابجا کرد و کلید رادر سویچ موتر حرکت داد واوازی ازانجن موتر بالا شد.

به سرعت محل کار را ترک کرد و در حالیکه متواتر بوق میزد به سرک داخل شد . نزدیک بود با بایسکل سواری تصادم کند ولی به خیر گذشت. سرعت سنج موتر را دید که عدد شصت را نشان مید اد هیچ به دلش برابر نشد به سرعتش افزود و سرعت سنج قیمت های بالاتر رانشان داد هفتاد، هشتاد ،نود، صد، یکصد و بیست ولی او هنوز هم پایدل سرعت رازیر پایش می فشارید ولی سرعت موتر ش از صد و سی بالا نرفت و او فهمید که موترش د رهر ساعت یکصد و سی کیلو متر را می پیماید. پایش را روی پایدل سرعت فشارداد ولی موترش دیگر سرعت بالا تری نگرفت.

از تصادف د روسط سرک آب ایستاده بود و دیده نمی شد آب چقدر عمق دارد. او که به این جهیل روی سرک نزدیک شد سرعتش را کم نکرد و موتر به آب داخل شد. آب از سرعت موتر به هر دو طرف پاشیده شد تا حدی که دیگر موتر تشخیص داده نمی شد. چند دقیقه بعد موتر از آب گذشته بود و روی آب امواج شکسته بسیاری ایجاد شده بود . چند نفر عابر پیاده هم که در نزدیکی بودند از سر تا به پا تر شده بودند و لباس شان گل پر شده بود.

وقتی موتر از آب بیرون امد دریورش سرعتش را کم کرد ولی آب داخل جهیل هنوز شور میخورد و پایین و بالا میرفت.  او طرف عابر پیاده دید واز سرو وضع گل الود عابر خند ه اش گرفت . او چند بوق محکم زد و به راهش ادامه داد.

سرعت موتر در ین کوچه یی خانه گرد و خاک زیادی به هوا پراند، نزدیک بود چند طفل هم زیر موتر شوند ولی به خیر گذشت. او حالا پشت دروازه خانه اش رسیده بود. درب بسته بودو او کلید خانه را با خود داشت ولی انرا استفاده  نکرد چند بوق محکم نواخت تا یک عضو فامیلش درب را از داخل باز کرد و او وارد منزل شد.

او سخت بی حوصله بود لباس رسمی اش راکشید  و روی تخت خواب خانه اش دراز کشید. او به هیچ چیزی فکر نکرد ، چند لحظه بعد پلک های چشمش سنگینی کرد و اهسته آهسته خواب شد.

سید عبدالقادر رحیمی

19 می
۳دیدگاه

مخمسی بر غزل طارق خراسانی

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

 مخمسی برغزل

طارق خراسانی

گر   تو   مرا  رها  کنی   ای   گلِ  باغِ   سنبلم

جای   دگر  نمی روم  دانم  تو  هستی  حاصلم 

کی  می روی  ز خاطرم ای دختِ  خوبِ  کابلم

هرچه   کنم   نمی ‌شود    تا  بروی  تو  از  دلم

از    تو   فرار   می ‌کنم    باز    تویی    مقابلم

از  تو  جدا  نمی شوم  ،  ای  تو  نگارِ  شاطرم

کوش  نمودی  تا  روی  از  برِ  من  تو  طایرم

صفحۀ دل جای تو بود گرچه تویی غیرحاضرم

پای   کشیده‌ام   ز  تو   تا   بروی   ز   خاطرم

باز  به  کوچه‌   باغِ  غم  دست  تو  شد  حمایلم

سال   و مه  و روز  و شبی  تصورم  گرفته ای

هوش   مرا    تو    برده یی  تفکرم   گرفته ای

ذکر  تو   داشتم   بر   زبان   تذکرم   گرفته ای

آبِ  رخم  تو برده‌ای  خواب  و خورم گرفته‌ ای

نی  تو  مرا  رها  کنی  نی  به   تو   باز  مایلم

باد ه شوی  سبوی  من  مست از آن شرابِ  من

خیال تو باشد در سرم شب همه شب بخوابِ من

گر تو بگیری حاصلی  کار  خوب  و  ثوابِ  من

آب شوم ، تو جوی من ، جوی شوم، تو آبِ من

حل   کنم    اَن   مسایلی    باز    تویی   مسایلم

عشقم  اگر شود جنون ، عقل نباشد  صرفِ من

عقل شود زایل ازآن گرچه جنون  به طرفِ من

عشق وجنون کجا گنجد به عقل عمقِ ژرفِ من

عقل به جنگ تن به تن ، عشق تمامِ  حرفِ من

عقل  چه  غائله  به ‌ پا  کرده  به    عشق  قایلم

شاد  کجا کنی به  لطف این دل خسته خسته را

جز   تو  کسی  وا نکند   قفل  دلِ   وابسته  را

رفتی زکف همچو تیری که از کمان گسسته را

دل به جهان نبسته را تاج  شهان  شکسـته را

از چه  گدای  خود کنی  رو زِ برم ، نه  سائلم

زخم   دلم  مرهم   نما  شفا   بده   و  بد  مکن

هر چه ز تو سوال کنم جواب بده  و  رد مکن

این غم جانگدازِ دل زیاده  و بیش از حد مکن

صورتِ من  رصد مکن دردِ مرا به صد مکن

داس  نگاه  تو عجب  ، کی  برسد  به  حاصلم

قصه ی عشقِ من و تو شهره شده درین جهان 

ترا به هر سو جستجو  از تو نیابم  من  نشان 

حاجت  روا نشد  به من  دیدن  آن  سرو روان

نقص مرا نه یک، هزار، دیده  خدای  مهربان

من  که  نگفته‌ام  چنین   مرد   خدا   و   کاملم

سیدجلال علی یار

ملبورن –  استرالیا

آپریل ۲۰۲۴

19 می
۲دیدگاه

صفیرِ مرگ

تاریخ نشر: یکشنبه ۳۰ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

صفیرِمرگ

از  ما   ربوده   اند  گل   و  نوبهار  را 

صوتِ هزار و  شرشره ای   جویبار را 

رفتیم  در مسیرِ که   فکرش   نمی کنید 

دیدیم   عمقِ   فاجعه ای   شامِ  تار  را 

درمانده ای  معامله ای  بختِ  بد شدیم 

خوردیم   نانِ   بی  نمکِ   روزگار  را 

از بسکه ظلم گشته مروج در این جهان

نوبت  نمی رسد  رسن و چوبِ دار  را

اخبار فتنه می رسد همچون صفیرِ مرگ

پیچیده   در  تخیلِ   من  زخمِ  خار  را 

شد مدتِ که بسترِ درد   است   یار  من

این هدیه  از کجاست  تنِ  جان  نثار را

محمود زجر بدتر ازاین نیست درحیات

دل  بر امید   و دیده ای  در انتظار  را

احمد محمود امپراطور 

جمعه ۲۸ ثور ۱۴۰۳ خورشیدی

۱۷ می ۲۰۲۴  

18 می
۱ دیدگاه

جامهِ اشتباه

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

جامهِ اشتباه

۳۶ الف  

روزه نخورده یی اگر، کج چه نهی کلاه را

 تازه سر سحر دهی  ، مژده ء  شام  ماه را

 کاغذ   سبز  را  نگر، سرخ  نوشته اندران

پاره  مکن   که  میدری،   جامه ء اشتباه را

    دست به کیسه چون بری ، شاد شود گدا وتو

شاد شوی به زعم خود ،  شاد کنی  گناه را 

  رنگ صدف چو می پرد ، از تپش  سیاه دل

قهر   کند  سفید  را ،  مست کند   سیاه  را 

  رهگذری چو می رسد ، درب سلام باز کن

 یا  منشین  کنار ره  ،  یا  بگشای   راه  را

عزم چو سنگ باشدت ، روزه به آب نشکند

دهل بگیر  و  ریسمان ،  آب بریز   چاه  را

چشم به هم منه دگر سقف چوبی ستون بود ،

پاک  بکن  ز دفترت ، واژه ء   سر پناه  را

 سر مگذار پای کس ، پای کجا  و  سر کجا

خیز به پا  و راست شو ، تاج  گذار شاه را

شکیبا شمیم

18 می
۱ دیدگاه

ای پاسبانِ عشق

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

ای پاسبان عشق

با دل چه  کرده‌ای  که  رها ،  درهوای  توست

هربانگ خوش صدا به گمانش  صدای توست

 اصلاً  عبور  خاطر   کس  را   نشانه  نیست

 در سینه‌ی که  هر قدمش  جای  پای  توست ‌

انگیزه   غزل    شده ای    در    سرودِ   من

ای  پاسبان  عشق ،  همه  از وفای  توست !

 در   ساقه‌ای     خیال     و  تمنای    زنده‌گی

 هی می‌زنی جوانه در آنجا که  جای  توست

 کی   رفته‌ای  ز یاد    که   یادت   برد   مرا

 در سینه‌ای که هر نفس‌اش های های توست

 شاذیه عشرتی

۱۴ می ۲۰۲۴

18 می
۳دیدگاه

تو میروی

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

تو میروی

           به همسرم           

تو میروی و با رفتنت

بهار می رود

و آفتاب می رود

و شهر مهر و عاشقی

میان دست های خشم

بسوی خانه های سرد آرزو

چو یک سراب می رود

و خاطرات سبز و پر خروش

به جویبار خشک زندگی

بسان آب میرود

 و پر شتاب میرود

تو میروی و با رفتنت

دلم از کوچه ات عبور نمی کند

کسی دگر در این شهر

مرا به خاطرت مرور نمی کند

تو میروی و با رفتنت

آفتاب شهر من

بیاد تو به خواب میرود

و بلبلان قصه گو

زکوچه های فکر من

به آسمان فکر تو

چنان شهاب میرود

و دلم برای دیدنت

پر از تپش پر از صدا

به پیچ و تاب می رود

تو میروی و آفتاب می رود

تو میروی و آفتاب می رود

هما طرزی

۱۷ اپریل ۲۰۲۴

نیویورک

18 می
۱ دیدگاه

آیتِ عشق

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

آیتِ عشق

در دلم  عشقِ  تو   برپاست  هنوز
سینه ام   ساحل    دریاست  هنوز

هوسِ  بوس  تو  بر  این  لب من
بر  دلم    حامل    رویاست  هنوز

عالمی  عشقِ  تو  در  خاطر  من
زین همه  یاد  تو  پیداست  هنوز

تو  اگر  دوری  ولی  بر سر  من
از غم عشق  تو سوداست  هنوز

در نگاههای تو دیدم  که چهسان
کشش  و جاذبه ی   ماست هنوز

چشم خود دیدم   و دانستم از آن
آیت عشق تو  بر  جاست   هنوز

فرحت رحمان

۱۶جنوری۲۰۲۴

18 می
۳دیدگاه

چشمانِ تو

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

چشمانِ تو

باران ببار
خیس ‌ام کن با آب رحمت
چون بید می‌ لرزم
روحم از سرمای تنهایی
دیگر جهان برایم گرمی نمی ‌بخشد
سینه‌ام صحرای ناامیدیست
از ازدحام درد
گنجشک های بی قفس
تو را چیغ می‌ زنند
قامتم افسرده
قلمرو دلم پی آوازه قشنگت
سلام بر احساس پاکت
جوانه نمی ‌زند روزگارم بی ‌تو
طلوع آفتاب دلم
بایاد خنده های تو
حصار شب را با خاطره های
شیرینت طغیانگر
عشق شدن
قطره قطره درود می فرستم
به ساحل چشمان تو

عالیه میوند

۱۰ مارج ۲۰۲۴

فرانکفورت

18 می
۱ دیدگاه

شریفِ مهربان

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

شادروان شریف رشیدیان

انالله واناالیه الراجعون 

با  نهایت  تأسف  و تألم  درگذشت   نابهنگام  جوان  خوش  قلب و مهربان شادروان شریف رشیدیان (  داماد خواهرما ) را که  بر اثر  یک حادثه  ترافیکی در ایران جان به جان آفرین سپرد  به همسرعزیز آنمرحوم ، برادر گرامی اش و باقی فامیل های بشیری، رشیدیان ، بشیر و سایر فامیل های وابسته تسلیت عرض نموده از خداوند متعال برای مرحومی  بهشت برین و برای بازماندگان صبر وشکیبایی تمنا داریم.                 

باعرض حرمت

 محمد مهدی بشیر

و

قیوم بشیر هروی

شریفِ مهربان

پیک   اجل   گرفته  است  شریفِ  مهربانِ  ما

غصه  بدل  نشسته  است در غم ِ این جوانِ ما

دردِ فراق او  چنان  شعله زده  به جسم و جان

آخ که  چه ناله است بلند به  ظاهر و  نهانِ ما

خنده  به لب همیشه  بود  با همه  مهربانی ها

بار سفر چو بست و رفت  از دلِ  کهکشان ِ ما

همسر و کودکش  چنان  دیده   بدر نشسته اند

این  چه   مصیبت  است  خدا  میانِ  آشیانِ ما

شادیِ روح  این  عزیز همیشه  آرزوی ماست

صبر و تحمل ای  « بشیر»  بر  دلِ  ناتوانِ ما

قیوم بشیر هروی

۱۷ می ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

 

 

18 می
۱ دیدگاه

مادرِ من

تاریخ نشر: شنبه ۲۹ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

مادرِ من

ای زلف ِ پریشان ِ تو چون  سنبل ِ ناز

 ای گلشنِ  مهرِ تو  پر  از  راز و نیاز

 رفتی ز  بَرَم   بگو تو  ای   مادر من

 سجده  به کدام   سو  کنم  وقت ِ نماز

مسعود خلیلی

17 می
۳دیدگاه

شکوفه ی بهاری

تاریخ نشر: جمعه ۲۸  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

شکوفه ی بهاری

آموى  خیالم   شده   جارى  از  عشق

سر کش شده با چه بیقرارى،از عشق

 تابیده  به  پالیز   دل  من   خورشید..

 چون باغِ شکوفه ى بهارى از عشق

محمد میرزایى

 آلبوم ( قمرى هاىِ سرمست )

17 می
۲دیدگاه

دلِ سنگِ آدمی

تاریخ نشر: جمعه ۲۸ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

دل‌ سنگ آدمی

روز و  شبِ شکسته‌ دلی را  ز من  بپرس

سر می ‌زند به دامن  صحرا  ز من  بپرس

گر آتشی  به   سینه  فتاد   ، از  قفای  آن

احساسِ چشم  طعمه‌ی  دریا  ز من بپرس

در خانه‌ های سینه که سنگ است جای دل

تعریف آدمی تو از  این‌ جا   ز من  بپرس

گر باور تو  نیست که  انسان  درنده  است

از جوی  خون  و قتل مسیحا ز من بپرس

از رنگ خون غزه  به  دستِ  حریف  چند

تلبیس و  این سیاست   دنیا  ز من  بپرس

وقتی که سنگ  بر  رخ  آینه ی   شماست

تصویرِ  تلخ   و   طعمِ  تقلا  ز من  بپرس

امروز  اگر  به   مکتبِ   دختر   نظر  نشد

از سوگِ  مرگِ  مشعل  فردا  ز من بپرس

ای  دوست  در کنارم از  این  ملک عاریت

از  درد  های  میهن  بی  ما  ز من  بپرس

احمدهنایش

۱۸دسمبر۲۰۲۳

اسلام آباد

17 می
۱ دیدگاه

سرشتِ آبگون

تاریخ نشر: جمعه ۲۸  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

سرشت آبگون

نباشد با فسون کارم  مرا  کنج   جنون بهتر

کتابِ بسته ام خاموش در  این  آزمون بهتر

 مرا کاری نباشد  با هیاهو های گوش آزار

قناعت پیشه دارم کارمن ازیک قشون بهتر

 خباثت را گریزانم  دو رنگی  گشته بیزارم

 نمای زندگی ، از  سرنوشت واژگون بهتر

 کتایون  نیستم اما! قناعت  گنج  دل  باشد

 سرشت آبگونم زندگی بخش ،این فنون بهتر

 نباشم چون «هما» مغرور بر بال بلند خویش

 به زیر چتر افلاکم از این باران خون بهتر

هما احد لیان

۹ می ۲۰۲۴

16 می
۳دیدگاه

حاصلِ عمر

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

حاصل عمر

۳۵ الف

 کرد  خدا  نقش  چو   تصویر ما

 بسته  نشد  دست  به   زنجیر ما

نعمت خود ریخت همه سر به سر

 سبز   شود  نیک  که  تشجیر ما

 هیچ اگرحاصل ازاین عمر نیست

 هیچ   بود  هیچ   ز   تقصیر  ما

 داد   مگر   روز  ازل   دست ما

 هر چه که  امروز کند  گیر  ما ؟

 نی نه چنین  ظلم  به  ما  کرده او

 دست  خود  ماست  که  تقدیر ما

 شاه و گدا، شاه وگدا هست نیست

است  همش  حاصل  تدبیر ما

شکیبا شمیم

16 می
۳دیدگاه

پیرِ ادب

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

 پیرِادب

ای  خواجۀِ   خطۀِ    خراسان

پیرِ  ادب    و  خبیرِ    عرفان

نازم به  دمِ  مسیحی ات،  زآن

دادی به تنِ  هراتِ   ما   جان

از نامِ  تو   شد   بلند    نامش

پُر شهدِ  کلامِ  تُست     کامش

گفتارتو رمزو  رازِ   دلهاست

رازِ  دلِ  عاشقانِ     شیداست

هرحرف تویک کتابِ عشق است

درهرعددش حسابِ عشق است

تفسیرِ  کبیر کشفِ   رازاست

گنجینۀِ  سرِّ  کار  ساز است

در چهره ی  تو  جلال  بینیم

آیاتِ   صفات  و  حال  بینیم

سرمستِ   شرابِ    ادعیاتی

سرخوش   ز  میِ   الاهیاتی

عالِم   به   نیایش   و  نیازی

براهل  خرد ، ادب   طرازی

وصفت بسزا نمی توان  گفت

دُرّرا به مژه نمی توان سُفت

توخواجه وما گدای این خوان

خواجه به  گدا  نماید  احسان

ما  را  به   نیایش   آشنا  کن

شوریده ی   وردِ    ربنا  کن

علی احمد زرگرپور

۱۶ می ۲۰۲۴

16 می
۳دیدگاه

دردِ هجران

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

دردِ هجران

چه خوش باشد هوای  نو  بهاران
هوای خوشگوارِ  چشمه   ساران 

بدل دارم  غمی  از   درد   هجران
که م اوای  دلم   شد   خار  زاران

به  گوشم   می‌رسد    آواز   بلبل
به  یاد  آید   آن    مجلس   یاران

مرا بی‌ بال  و  پر  کردی  تو آخر
چو مرغی بسملی در  مرغزاران

هلاکم   کرد    دوریت     وطندار
شرر در سینه  دیده  اشک باران

بیابان  دلم  از  بس   کویر است
دلم خواهد خروش چشمه‌ ساران

کی می‌داند ز سوز و  درد این دل
به هر سو ناله  های غم‌ گساران

عالیه میوند

۷ می ۲۰۲۴

  فرانکفورت

16 می
۱ دیدگاه

لنگر

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

لنگر

دل ،  خسته  از   تکلم   دریا    نمی‌شود

آشفته    از   ترنم     دریا     نمی‌شود!

این زورق شکسته ز دنیای دیگری‌ست

تسلیم    بر  تلاطم    دریا     نمی‌شود!

وین  برجِ  پر  صلابتِ    فانوسِ رهنما

آشفته   از   تهاجم    دریا    نمی‌شود!

چیزی  بغیرِ   پاکیِ  تر ‌  دامنی  به  من

ز یبا‌تر  از   تجسّم   دریا ،   نمی‌شود!

جز اشک  در سفینه‌ی  چشمان من دگر

کس  هم‌نشینِ  مردم    دریا  نمی‌شود!

لنگر فگند (حکمت)  اگر در کرانِ عقل

گرداب‌   وار  سر گُمِ   دریا   نمی‌شود!

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

16 می
۱ دیدگاه

گریه کن

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

گریه کن

حالت  اطفال    ما   است   اینچنین.

می خورند پس مانده  باخون جبین.

فقر  را  آورده  اند   در  این  وطن.

واضح و روشن بود  این بی سخن.

در بساط  شان نباشد  نان خشک…

بوی ظلم است و نباشد بوی ُمشک.

طفل ما گندیده خوار است ای عجب.

کیست مسوول شخص دونِ بی نسب.

رنگ رنگ دارند غذا درقصرخویش

قلب  ملت  را  نمودند  ریش ریش..

گریه   ها  دارد   فلک   بر حال   ما

نیست  کس  تا گیرد  او  احوال  ما.

عدل واحسان رفته  ازین  مرز بوم.

از عمل های  خراب  شخص  شوم.

می شناسند جمله این اشخاص دون.

حق  مردم  را بنوشند  مثل خون….

اقتصاد   مملکت    بر   باد   رفت..

خدمت   خلق   خدا  از    یاد   رفت.

جیفه ی   دنیا  همه   مغرور   کرد.

جیب   خالی  آمد  و  هم   چور کرد.

خر همو  خر  گشته  پالانش   زری.

نیست  فرقی  با   دقت   گر  بنگری.

بد تر  از   سابق  سر و سامان  ما.

قرص  نان  دید  دیده ی  حیران ما.

چیست  آخر  در نصیب   این  وطن.

یک اشاره بس  و کوتاه کن سخن..

طفل  ما  روزگار   بد   دارد   ببین.

کم بگو شعر بر رخ  هر ماه  جبین.

از  برای  لب سرین   شعری  مگو..

بر  شکم   های  گرسنه  شعر  گو…

وصف  گیسوی   بلندی   را   مکن.

هر کجا  هستی  فرانسه  یا  به  بُن.

گریه  کن  بر  حال   زار  میهنت….

دست  ظالم   از دو سه  جا بشکنت.

یا   الهی    دور    کن    ابر   سیاه.

تا   بیرون  آید  ز آسمان  نور  ماه

عبدالخالق تنها کاشفی

۱۹ ثور ۱۴۰۳

16 می
۳دیدگاه

آخرین روز ها

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۷  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ می ۲۰۲۴   میلادی – ملبورن – آسترالیا

آخرین روز ها

من در غروب خورشید چشمانت

که سیاهی شب را گواه است

آهسته قدم بر میدارم

و آهسته نفس می کشم

نکند بیدار شوی

و بیگانه ای را در کنارت ببینی

بیگانه ای را که آشناترین است

آری آهسته قدم برمیدارم

و آهسته نفس می کشم

تا بدن عریانم در لحاف شرم نهان گردد

و در گوشه ی بالشت

عطر موهایم بیدارت نکند

و آهسته خواهم گفت:

بر خیز و دوستم بدار

چون آخرین روز های زندگیست…

هما طرزی

۱۸ می ۲۰۲۳

نیویورک