ارسال شده توسط admin در
اشعار
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
در آستانهء برگزاری محفل عٌرس حضرت ابوالمعانی بیدل (رح)
دوستان گران ارج را سعادت یار باد !
در آستانه یاد بود و هفمتین کنگره بین المللی و برگزاری محفل عرُس ابوالمعانی بیدل رح و سالگرد حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی ثم رومی رح قرار داریم . با وجود سنگ اندازی های ممتد عده ای از روشنفکران دروغین و تاریک فکر باصطلاح فرهنگیان بی فرهنگ و حتی در لباس دوست ممانعت های را سدّ راهِ ما قرار دادند و تا هنوز هم از هیچ نوع تلاش و کوشش و زمینه سازی های اخلال گرانه دریغ نمی ورزند ، ولی بیاری پروردگار عالمیان ج و همنوایی و محبت یکتعداد شخصیت های فرهیخته و فرجاد که از تشویقات و الطاف بیکران خود دریغ نکرده با معنویت بلند دوشا دوش ما حمایتگرانه ، گوشهء این سنگ سنگین و پرُ وزن را در این هفت سال برداشته اند که بدین وسیله از تک تک شان اظهار سپاس و قدردانی مینمایم و همچنان قدوم دوستان و اندیشمندان جدید و فرهنگپرور بسان ستاره های تابناک داوطلبانه پیوستن شان به انجمن کلتوری مولانا و بیدل ، نوید ما را در راستای خدمت گذاری به فرهنگ و ادبیات کشور بیشتر ساختند :
این هم دو بیتی های درد دل و دردمندانه که در این هفت سال تجربه کردم .
گر بماندیم ، سالِ دیگر نیز
عرُس بیدل ، کنیم بپا یاران
ور بِمرُدیم ، عذرِ ما بِپذیر
شمع محفل ، بدوشِ تو یاران
********
ز خونِ دل ، کنم برنامه رنگین
ز دستِ خالی و ، پرُ بار شیرین
به روحِ پرُ فتوحِ ، عارفِ عشق
درود و فاتحه خوانم به تمکین
********
یکی گوید! که این عرُس، احمقانه
دیگر گوید ! که ارزش ، مندانه
شما گویید ! به حرفِ کی کنم گوش
یکی بام و هوا دو ، این بهانه
********
یکی گوید مرا ! عقلِ تو کم بود
که بیجا صرف کنی پول و نه غم بود
بِمرُد بیدل ، گذشته سه صد سال
که چشمانِ تو اکنون ، پرُ ز نم بود
********
نمی دانم ، کی بود بیدل و اما
شوم سیر ، از پلو و آن موسیقا
چه خوب است احمقِ داریم اینجا
شکم ها سیر شود ، ما را چه پروا
********
یکی خورده بِگیرد ، در سخن ها
که پرُ حرفی کنید ، در محفل اما
جوانان است ، مشتاقِ موسیقی
مرا با بیدلِ تو ، نیست سودا
********
شما گویید ! که من در این میانه
چه گویم ، بر وطندار این زمانه
بجای من ، اگر باشید شمایان
جواب گویید ز منطق ، نی ترانه
********
کجا شد ، پاسدارانِ سخنور
کجا شد ، وارثینِ خاک و خاور
نه عزت ماند و ، نی آبرو به عارف
به جز مادیت و پول ، زر و زیور
********
مرا یک دوست گفتا ! اینچنین کن
مکن صرف پولِ خود بیجا همین کن
کنون دورانِ ، زور و ز ر بیاموز
خودت را ، مالکِ زر و زمین کن
********
ندارد فایده ای ، از بهر بیدل
ندارد ، هیچ گاهی بر تو حاصل
بجای من ، شما گویید عزیزان
چه کاری می توانم کرد با دل
********
مرا تنها رها کرد ، بهترین دوست
بِگفتا ، من شدم خسته ازین پُست
نه بیدل خوانم و ، نی مولوی خوان
ترا راهت ، مرا راهم چو نیکوست
********
بِگفتم من ، خدا یارت عزیزم
ندارم بعد از این ، کارت عزیزم
خدای من ، همیشه یاورم است
نمی سازم ، به کِردارت عزیزم
********
رفیقِ نیمه راه ، یارت نمیشه
به هیچ صورت که غمخوارت نمیشه
رهایت می کند ، در نیمه ای راه
مده دل را ، که دلدارت نمیشه
********
اصل ها را بِجو ، در زندگانی
مکن صَرف ، عمر خود با ناجوانی
اگر سالها ، به پای بید نشینی
نبینی حاصلی ، نی کامرانی
********
به خالق تکیه کن ، خود را تو بِسپار
که او هست ، تکیه گاهِ تو به هر کار
همه خیر و شر ات ، او داند و بس
خدا باشد ، انیس و مونس و یار
********
همیشه در نبرد ، تنها بودم
کشیدم آهِ سرد ، تنها بودم
مرا این زندگی تنهایی آموخت
چنان تنها و ، درد تنها بودم
********
به زندان و سلولها روز ، شب بود
به هر لحظه ، شکنجه و تعَب بود
به تنهایی کشیدم ، رنج و غم را
بجز ذاتِ الهی ، یار و رب بود
********
روم سوی عدم ، تنهای تنها
بِگیرم ، دستِ غم تنهای تنها
چنان خو کرده ام در زندگانی
سفر ها می کنم ، تنهای تنها
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۵ جولای ۲۰۲۴
اسلو – ناروی