( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
یادی از زنده یاد نصیر احمد نشاط پنجشیری
، شاعر و طنز پرداز بنام کشور
قیوم بشیر هروی
بیست وهشتم سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – استرالیا
امروز به سلسله معرفی فرهنگیان عزیز وطن ما یادی می کنیم از زنده یاد نصیر احمد نشاط پنجشیری ، شاعر طنز پرداز کشور .
نصیر احمد نشاط پنجشیری در اواسط سال ۱۳۳۹ خورشیدی در قریه علی بابای ولسوالی آبشار ولایت پنجشیر دیده به جهان گشود . پدرش مرحوم استاد عزیز احمد مرد متقی ، دانشمند و سخت کوشی بود .
نصیر احمد دورهء ابتدائی را در تنها مکتب قریه که فقط سه کلاس داشت در شاگردی پدر سپری نمود ، اما نسبت تنگدستی از ادامه تحصیل در مکاتب دور تر چون کابل باز ماند ، اما تا سن ۱۷ سالگی علوم دینی متداول زمانش را در زیر سایه پدر نزد علمای جیدِ آندیار در حصه دوم پنجشیر معروف به (دره) فرا گرفت و بعد روانه کابل شد.
مدتی را در کابل سرگردان بود ، اما بخت یاری نکرد تا بتواند به تحصیلاتش در آنجا ادامه دهد. ناگزیر در جستجوی یافتن کار برآمد وتصادفا با زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی ، شاعر ، نویسنده ، مؤرخ ، منجم ، محقق ، ادیب و طنز نویس توانای کشور آشنا شد و استاد که از علاقه مندی او به ادبیات و شعر آگاهی یافت، دستش را گرفت و دردفتر ترجمان او را شامل کار ساخت.
نصیر احمد جوان با استعداد و زیرکی بود و تنها ۱۸ سال داشت که به ترجمان پیوست. همین امر باعث شد تا طی پنج سال و اندی نه تنها در دفتر ترجمان کار کند ، بلکه نزد مرحوم استاد بشیرهروی زانوی شاگردی زد و قلم بدست گرفت و از محضر آنمرحوم استفاده ی شایان نمود.
او انسانی بود مهربان ، روشن ضمیر، صادق و پرکار که از هرلحظه کارش در ترجمان بنحو احسن استفاده مینمود . او علاوه بر آن آشپز ماهری نیز بود تا جاییکه اکثر ظهر ها تعدادی موقع صرف غذا خود را به دفتر ترجمان میرساندند تا از دست پخت نصیر احمد تناول کنند.
ترجمان جریده ای بود که زنده یاد پروفیسور دکتور عبدالرحیم نوین کارتونیست ورزیده کشور صاحب امتیاز آن و زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی مدیر مسوول آن بودند. علاوه بر آنها برادرم محمد مهدی بشیر مؤسس سایت وزین فرهنگی ۲۴ ساعت ، نیز در دفتر ترجمان مشغول کار بود.
صنف دوم مکتب بودم که روزانه بعد از رخصتی به دفتر ترجمان میرفتم و نصیر احمد هر باری که مرا می دید با خوشرویی و مهربانی میگفت :
میرزا قیوم باز آمدی؟
میرزا قیوم یکی از نام های مستعاری بود که پدر مرحومم بخشی از طنز ها و دلنوشته های شانرا بدان اسم منتشر میکردند. دفتر ترجمان محلی بود که نویسنده گان وشاعران طنزپرداز وطنز نویس ما آنجا می آمدند تا نوشته های شانرا برای نشر بسپارند. این نصیر احمد جان که بعد ها بنام نصیر احمد نشاط پنجشیری شهرت یافت با گشاده رویی از آنها استقبال می کرد و مطالب شانرا تسلیم می شد تا به پدرم تحویل دهد. بعضی روز ها در میان کسانی که آنجا می آمدند یکی هم زنده یاد جلال نورانی بود. هرچند من آنزمان چیزی از طنز نمی دانستم ، اما متوجه می شدم که هر کدام آنها مطالبی می خواندند و گاهی در موردش حرف می زدند. گاهگاهی هم میدیدم مرحوم پوهاند نوین که در پهلوی دفتر ترجمان معاینه خانه ایشان بود نیز به جمع آنها پیوسته، میگفتند ، می خواندند ، می نوشتند و گاهی هم می خندیدند. در واقعیت امر دفتر جریده ترجمان یک کانون فرهنگی طنز نگاری و طنز پردازی بود که رهبری آنرا مرحوم استاد بشیر هروی بعهده داشت.
جریده ترجمان بازگو کننده دردهای میلیون ها هموطن ما در آن ایام بود ، از مأمور شهرداری گرفته تا صدراعظم کشور از زبان طنز و کنایه هایش در امان نبودند ، نواقص اداری ، کارشکنی ها ، کمبود مواد ارتزاقی ، مواد سوخت ، مکتب ، دانشگاه ، قیمت های مواد خوراکی و همه و همه از زیر ذره بین ترجمان می گذشتند و مسوولین امور با زبان طنز و فکاهی منتقدانه متوجه آن خلا ها میشدند. ترجمان نه تنها بازگو کننده درد دلهای هموطنان ما بود، بلکه مدرسه ی بود که با زبان طنز و فکاهی جایگاهی خاصی را در میان خواننده گانش کسب نموده بود. زنده یاد جلال نورانی طنز پرداز چیره دست بارها گفته بود که جلال با ترجمان نورانی شد و همینطور نصیر احمد ، نشاط گردید. و بسا کسان دیگری که شاید روزی خود شان بیان کنند.
آری ! میگویند خواستن توانستن است ، و زنده یاد نصیر احمد نشاط اینرا ثابت نمود ، چنانچه در پهلوی کار در دفتر ترجمان تا توانست زحمت کشید و فیض برد ، تا جاییکه سالها بعد خودش نیز یکی از طنز نویسان معروف و بنام کشور شد.
او زمانی که کابل توسط نیروی های حکمتیار راکت باران شد چنین سرود:
ای هموطـــن موشک مـــزن، ما را زمستان میکُشد
آزار بی موجب مــــده، سرمـــــا که آســــان میکُشد
این مــــردمِ مظلـــــوم را ، در فصلِ سـرما عنقریب
یا قحطی یا قیمتـــی ،یا بـــــرف و بــــــاران میکُشد
همدین مظلـــومِ تـــــرا ،چون اژدهــــا فقر و مرض
در زیر پا می افگــــند،با چنـــــگ و دنــدان میکُشد
جز شعلهء توپ و سکر،کو برق و تیل و چوبِ ما؟
افــــلاس ماننــــد خودت، ناکــــــرده پرسان میکُشد
زحمت نکش مرمی مـــزن،بر سینـــهء همدین خود
بر حالِ ما رحمی بکُــــن،مــــــا را غمِ نان میکُشد
راهء تجارت بسته شــــد،اهلِ تجـارت خسته شـــــد
گر جزیه را کمتر دهــــــد ، رهگیـــرِ نادان میکُشد
مرحوم نشاط چند سال قبل از طریق مرحوم نورانی پیامی فرستاده بود که اگر امکان داشته باشد جریده ترجمان را دوباره راه اندازی نماییم ، ولی با تأسف که نسبت معاذیری مؤفق به این کار نشدیم.
در سال ۱۳۷۹ خورشیدی یک مجموعه ی از اشعارش را که اکثرآ طنز های منظوم بود بنام (نزع کابل) در شهر پشاور به چاپ رساند و همچنین گزیده های طنز هایش بنام ( گلِ زقوم) که مورد استقبال زیاد قرار گرفت و گفته شده که چند مجموعه ی دیگر را آماده چاپ نموده بود که از چگونگی چاپ آن اطلاعی در دست نیست.
واما با دریغ و درد در شامگاه ۲۷ آگست سال ۲۰۱۹ میلادی این شاعر عزیز وطنز نویس بنام کشور نسبت مریضی که داشت دار فانی را وداع و به ابدیت پیوست.
روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد
و اینهم نمونه ای از کلام این شاعر طنز پرداز و گرامی:
حسن غمکش
از پی اهـــلِ دل روانـه شدم
ماهی بحــــر بیکـــرانه شدم
تا که باشم ذبیح قبــل الموت
تیر نمـــرود را نشانـــه شدم
در زبانِ سخنـــورانِ علیــــم
استعــــاراتِ عارفانـــــه شدم
هرکه در بند رفت، بر لب او
آه جانکاه و عاجــــزانه شدم
بر لب هرکه شد ز بــــند آزاد
نغمـــه و خنـــده و ترانه شدم
بر لبِ هرکه شب نخفته زغم
ناله و ضجه ی شبانـــه شدم
بر تنِ همدیـــــار مجروحـــم
مرهــــمِ زخمِ تازیانــــه شدم
در دلِ هر پرنـــــده ی قفسی
غم و انــــدوه ی آشیانه شدم
زیر سنگِ جفـــای طفلِ فلک
شیشه بودم که دانه دانـه شدم
سوختم در کنارِ سوختـه گان
حسنِ غمکشِ زمانـــــه شدم
نصیر احمد نشاط پنجشیری
منابع :
۱ – یادداشت های نگارنده.
۲ – تارنمای سپیده دم ( نوشته محترم نور محمد سنگر )