۲۴ ساعت

آرشیو سپتامبر, 2024

16 سپتامبر
۱ دیدگاه

پارکِ شهر نو

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

پارک شهرنو

چون بیگانگان

از کنار هم رد شدن

و (پارک شهرنو)

آشیانه ای عشق های ناتمام

و (سینمای پارک) معیادگاه عاشقان

در شب های جمعه

هردو بیگانه بودیم

و هردو نا آشنا

وقتی عابری از کنار مان میگذشت

آنها را نمی دیدیم

و وقتی مسجد (حاجی یعقوب)

سر به اذان می نهاد

هردو می خندیدیم

چون نماز ما ،فقط نماز عشق بود

و تبنگ های (شورنخود) و (کچالو)

به ما لبخند می زدند

و من با عجله از (کافه تاج) دور میشدم

تا به پیچک تاکم برسم

و ناژو را تنها نگذارم

ناژو پدر باغ بود

و من دختر آرزو هایش

و پیچک همان لباسی بود به دور دخترش….

که دلیرانه در سرزمین عشق زیستیم

و آگاهانه ترکش نمودیم

هما طرزی

نیویورک

 ۲۸ فبروری ۲۰۲۴

16 سپتامبر
۱ دیدگاه

صید گرفتار 

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

صیدِ گرفتار 

چو  برگی در  شکنج  پنجه  های  باد پاییزم 

به خواری و  پریشانی و درد  خود  گلاویزم 

من آن صید گرفتارم  به چنگ فتنه ء صیاد 

ترحم کی  بود او را به این  حال غم انگیزم 

زبس از آدمان دیدم بسی ظاهر فریبی ها

سزد یک عمر اگر با شیوهء نستوده بسیتزم 

مرا حب الوطن بر ذره ذره خاک میهن هست 

اگر باشد هرات و  کابل و یا بلخ و گردیزم 

اگر خصم‌وطن در دستم افتد کی رها گردد 

که بر کین خواهی قربانیان تا خون او ریزم 

ثنا را نیست، زاهد میل حرف تو نیوشیدن 

که شد دیری من از بشنیدن افسانه پرهیزم 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور –  کانادا

۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴  

15 سپتامبر
۱ دیدگاه

فرهنگ فریاد . . .

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۵ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

فرهنگ فریاد . . .

 از خونِ سرگردانِ خود ، فریادِ  خود را رنگ کن

اندیشه‌ ی خوابیده را ،  بیدار  کن  در جنگ کن

 آن مشت‌های واشده، دستِ تمنا  گشته است

 ای خشم و کینِ گمشده، انگشت‌ها را چنگ کن

 صبحِ خروس آهنگ را بیدار کن، در عمقِ شب

 صبرِ روان‌  فرسا  بمان ، فریاد را  فرهنگ کن

چون عشق‌ها بی‌رنگ شد، آیینه‌ها بد‌رنگ شد

 جان‌ واژه‌ها را آب ده، بهرِ شکستن سنگ کن

 رنگین  کمانِ  زندگی ، تسخیرِ  خاکستر شده

 از عشق و پرواز و طلوع، دنیای نو ارژنگ کن

 از چرخه‌ی  واماندگی دنیای خود  را وارهان

 آهنگِ فردا را بخوان ، سوی سحر آهنگ کن

مقصودِ پنهان را  بکش  ، از لای دندانِ افق

چون لوحِ خورشیدش نما ، آویزِ هر فرسنگ کن

فاروق فارانی

15 سپتامبر
۱ دیدگاه

آه گرم غریبان

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۵ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

آه گرم غریبان

 

ایدل تو کشتی دیده و طوفان ندیده ای

نوحِ  نبی  و  همَّت   مردان   ندیده ای

چون عشق پرده پوش تن ابن آذر است

لب خنده اش در آتش سوزان ندیده ای

هر عاشقی  ز هجر کسی گریه می کند

تو اشک خون ریخته به دامان ندیده ای

هرگز   مباش   در   پیِ   آزردنِ   دلی

چون  سوز و  آهِ گرم غریبان ندیده ای

از پند  محتسب  بگذر  راه   عشق گیر

این راه وصل را مگر  آسان  ندیده ای

داغیست بر دلم ز غم و  درد روز گار

بنگر تو داغ سینه ی بریان  ندیده ای

طعنه مزن  به حُسنِ دل  آرایِ دلبرم

چون تو صفای لعل بدخشان  ندیده ای

نشنیده ای تو گریه ی پنهان  خنجری

در رعد و برق تندیِ  باران  ندیده ای

پیروز باشید دوستان عزیز و نازنینم

 شیخ مولوی خنجری 

۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی

۲۵ سنبله (شهریور) ۱۴۰۳ خورشیدی                                

 

 

 

 

15 سپتامبر
۱ دیدگاه

سروِ ادب‌ بر دوش

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۵ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

دوستان صاحبدل

چند ماه پیش دوست فرهیخته‌ای با مهرورزی از من خواست به آهنگ یکی از غزل‌های شادروان مولانا محمد سلیم طغرا غزلی بسرایم. به پاسخ آن دوست گفتم: نمی‌توانم آگاهانه شعر بسرایم. البته اگر روزگاری ناخواسته شرار طبع من در آن حال و هوا زبانه کشید، بازتاب می‌دهم.

اینک حس می‌کنم «سروِ ادب ‌بردوش» در آن حال و هواست. اگر چنین باشد زهی خوشی! خواست آن دوست فرهیخته بی‌ پاسخ نمانده است :

سروِ ادب‌ بر دوش

 

به سقف خانه‌ی شیرین اگر باشی ستون بهتر

شکوه  کو‌ه‌ کن پیچیده‌ تر  در بیستون  بهتر

در آن  بزمی که آهنگِ  محبت لاف می‌بافد

عبور  از آتشِ  اسطوره‌  سازِ   آزمون  بهتر

تحجّر  جرئت‌ افزای   جنایت  گشت  بی‌ پروا

سرودِ  آفرینش تازه  سازد کاف  و نون بهتر

چنان  عقلِ سیاسی خیره‌ خو گردید در عالم،

به بوم  زندگانی  جاودان  رنگِ جنون  بهتر

مدارا  در مدارِ  بی‌  مروّت   دار   می‌گردد

درین دوّار چرخِ نامرادی خشم  و خون بهتر

اگر  آزاده  الکن  گردد   و  آزادگی  خاموش

زبانِ  شاعرِ   تندر  نوا   گردد  زبون   بهتر

بیاور  نی‌لبک را دیده و  دل گشت توفانی

سرودِ  ساحلِ   دلتنگیِ  فانوس‌ گون  بهتر

خروش  روشنی‌ بخشِ تو ای سروِ ادب‌بردوش

درین کولاک‌ فصلِ تیره گردد رهنمون بهتر

کشد خمیازه‌ی  آشفتگی امشب خرد ای دوست

کشم از ‌پرده‌ی  عشّاق آهنگی  برون بهتر:

به تلخی می‌نوازم  نغمه‌ی شیرین‌ تر از شیرین

شکوه کو‌ه‌کن  پیچیده‌ تر در  بیستون بهتر

هانوور

بامداد

۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی

۲۵ سنبله (شهریور) ۱۴۰۳ خورشیدی 

                                                      

 

15 سپتامبر
۱ دیدگاه

چشمِ پر نم

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۵ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

چشمِ پر نم

وطن صبری بکن جان تو زخمیست

سراسر دشت و دامان تو زخمیست

همی  سوزی  به  آتش  سالها  تو

دل پر خون و سوزان تو  زخمیست

به آتش  سوخته ای  و  در گرفتی

که شهر و ده ، بیابان تو زخمیست

نکرد رحمی سرت هیچ دشمن دون

سراپا  ملک  ویران  تو   زخمیست

وطن سوختی  سراسر تو  به آتش

دل سوخته و بریان  تو زخمیست

نبینی   تو   دیگر  قامت  رسایی

که این نسل جوانان تو  زخمیست

نگردد سبز و خرم  باغ و  بوستان

که خشکیده گلستان تو زخمیست

نروید گل دیگر  هیچ  در گلستان

که چار فصلو بهاران تو زخمیست

نباشد رنگ و بو  دیگر  به گلشن

که سوخته باغ و بوستان تو زخمیست

دو  باره  تازه   گردید  زخمهایت

ز تورخم تا بدخشان تو زخمیست

الهی   دشمنانت     در   بگیرند

ز دست شان عزیزان تو زخمیست

به حالت (عاشوری) است چشم پر نم

چو من دل خون هر افغان تو زخمیست

داؤد عاشوری

پانزدهم سپتامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

15 سپتامبر
۳دیدگاه

بوی علف

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۵ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

بوی علف

قدم زدن در سبزی چشمانت

وه که چه زیباست!

عشق بوی علف می دهد

بسان علف تازه

که گل های رشقه در آن روییده

و در کناره هاش

گندم های طلایی

جلوه ای بودن را زمزمه میکنند

و من با نگاه هام

باغچه چشمانت را آبیاری می کنم

با آب عشق

تا در حافظه ام

سبز بمانی و جاودان . . .

هما طرزی

نیویورک

 ۲ جون ۲۰۲۴

14 سپتامبر
۳دیدگاه

تبعیض ظالمانه علیه اقلیتهای هندو وسیک باورما درافغانستان

تاریخ نشر : شنبه ۲۴  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

تبعیض ظالمانه

علیه اقلیت های هندو وسیک باور ما

در افغانستان

 

هندوها وسیک های وطن عزیزما، جزء اصلی وجدا ناپذیرملت شریف افغانستان می باشند.ایشان یکی ازقدیمی ترین باشندگان این مرز وبوم بوده و نسلهای در نسل در این خطه ِ باستانی زیست وزندگی نموده اند.

درطول تاریخ هیچگاهی ازایشان خیانتی به خاک ویا مردم وطن عزیز ما دیده نشده است. خدمت زیر بیرق و سربازی راانجام داده اند. دردفاع از وطن خود درمقابل متجاوزین وبیگانگان دریک صف و سنگر واحد با هموطنان دیگرخود حضور داشته اند.

هیچ انسان با انصاف ووطن پرستی این حق را به خود نمی دهد که بالای آن مظلومان، جفا وستم روا دارد.تنها نوکران شرق وغرب بوده اند که این حق را بخودداده و تبعیضات گوناگون لسانی،مذهبی،دینی ،منطقوی وغیره را همیشه دامن زده واز نفاق افگنی ها آب زلال وپاک کشور زیبای مارا گل آلود نموده واستفاده های نامشروع و خائنانهء خود را نموده ومی نمایند.

باکمال تأسف، شرم وخجالت بسیارکه در پارلمان دوران ریاست جمهوری وطن عزیزما وکلایی بوده اند که عوض دفاع از حقوق همه اقشارو اقلیت های وطن مابه هدایت باداران داخلی وخارجی شان،حق مسلم داشتن یک کرسی انتخابی درپارلمان افغانستان برای اقلیت های هندوها وسیک های ما را ظالمانه حذف نموده بودند.

این فیصلهء دورازانصاف شان ممکن است به هدایت آنهائی صورت گرفته باشد که دست های ناپاک شان درمنفجر ساختن شاهکارهای منحصربه فردجهان،یعنی تندیسهای بودا وهمچنان انحلال اردوی کشور ما دخیل بوده است .

قدامت زیست وموجودیت هندوها وسیکها درافغانستان سابقۀ چندین هزار ساله دارد.احدی حق ندارد آنها را ازاتباع این کشورندانسته و ازحقوق مشروع شان محروم نمایند.

حذف کرسی اقلیت هندوها و سیکها ازقانون انتخابات، و حذف فقه مذهب شیعه دراین دوران طالبان  یک ظلم وستم صریح وآشکارمیباشد.این نوع ظلم و ستم ها بر اقلیتهای دینی،مذهبی،لسانی وغیره مشروعیت نظام دیموکراتیک را چه در زمان جمهوریت  وچه درزمان امارت،دروطن  عزیزما خدشه دارساخته زیر سوال برده است.

 حذف یک کرسی این هموطنان عزیزما ازخانه ملت،مغایر اعلامیهء جهانی حقوق بشرومخالف تمام معیارهای پذیرفته شدهءملی وبین المللی میباشد.

تعرض ها وتطاولها برملکیت هاو دارائی ها و تجاوزات دور از اخلاق اسلامی ، انسانی و افغانی براین مردم ستم دیده وهزاره های مظلوم  مداوم جریان داشته است.

 جای بسیار شرم و خجالت است که رئیس جمهور آنوقت ،آنهایرا که هزاران انسان بی گناه وطن مارا،اعم از زنان ومردان،پیران وجوانان واطفال معصوم ،در مساجد، زیارتگاه ها،بازارها وهرجایکه از دست پلیدشان می آمد،همه روزه به انواع مختلف مانند بمب ها،ترورکردنها، توسط جنایتکاران انتحاری، سربریدن های وحشیانه به قتل میرساندند، 

برادرخطاب میکرده ولی درمقابل حقوق حقهءاین اقلیت دینی ومذهبی وطن مارا با توشیح نمودن حذف یک کرسی پارلمانی آنها،دراین جنایت تاریخی با اعضای پارلمان خود شریک گردیده ونام نیک جاودانه برای خودکسب نموده اند!!!

اگراین حاکم است واین اعضاء

بـیـت ملت  خــراب می بـیـنـــم

 

طوریکه دربالاهم اشاره شد،تاریخ وطن عزیزما بصراحت شهادت میدهدکه هندوها وسیک های افغانستان از باشندگان قدیم این خاک بوده اند که موجودیت آبدات تاریخی ایشان در اکثرولایات افغانستان منجمله کابل ، لوگر ، بامیان ، غزنی ، پروان ، کاپیسا ، ننگرهار ، بلخ ، خوست ، پکتیا ، سمنگان، مخصوصاً اطراف تخت رستم و . . . ثبوت این ادعا را مینماید.

با درد و تأسف زیاد که پارلمان آنوقت حتی حضور یک نمایندهء هندو ها و سیکهای وطن عزیزما را که ازنیم فیصد سایراعضای پارلمان کمتر میشد،تحمل نکرده وآن مردم شریف و خدمتگاراین خطهء باستانی را از این حق مشروع شان  محروم نموده بودند. در مقابل کوچی ها که باشندگان دائمی افغانستان نبوده وتقریباً نصف سال را خارج  از وطن ما

زندگی می نمایند،ازداشتن نمایندگان پارلمانی برخورداربوده اند.

عبدالرحمن خان ظالم ، جبار و خدا ناترس ، اقلیت کُشی ها واعمال ظلم و ستم برآنها را دروطن عزیزما بناء نهاد(این بنائیست که آن ظالم خونخوارنهاد).وی اززجربیحد وقتل عام بعضی اقلیت ها منجمله هزاره  های وطن عزیز ما جز نام بد وعذاب آخرت چه حاصلش شد؟ که متأسفانه این ظلم وبی عدالتی ها تا امروز دوام دارد.

“هرکه راپیرش چنین گمراه بود

کی مریدش رابه جنت راه بود”

 

حالا می خواهم از یک رویداد واقعی که دردهلی پایتخت هندوستان برایم اتفاق افتاده بود ونشان دهنده محبت و وطندوستی یکی ازافراداین اقلیت مظلوم مان می باشد، شمهء یادآور شوم:

درسال۱۳۵۶هـ ش که در انستیتوت پولی تخنیک کابل تدریس مینمودم، با استفاده ازرخصتی یک ماهـۀ زمستانی، باهمسر و دو طفل خورد سال خود برای تفریح وسیاحت روانهء پاکستان وهندوستان گردیدیم.روزی در بازارهای دهلی برای خرید رفته بودیم،ازیک مغازه یا دوکان به مغازه یا دوکان دیگربرای دیدن اشیای مورد ضرورت خود مصروف بودیم. درآنحال یک شخص سیک به ما نزدیک شد.چون اوما را شناخته بود که افغان هستیم ،به ما گفت که از اینجا چیزی خریداری نکنید که بالای شما بسیار گران می فروشند . چون شخص موصوف هم  افغان بود، نخواست پول هموطنش برای سیکها یاهندوهای هم دین وهم مذهبش بیجا بمصرف برسد.این حس وطنداری ووطندوستی اوخیلی ها  خوش ما آمد وبا قدردانی وممنونیت زیاد با وی خدا حافظی نمودیم.

از قضاء تقریباً ده سال بعداز آن، از آسترالیا برای دیدن اقارب و دوستان خود روانهءپاکستان گردیدیم. روزی در پاکستان برای خرید بعضی از اشیای مورد ضرورت خود به بازار “کارخانو” نزدیک پشاور رفته بودیم . در آنجا درپهلوی دوکان های پاکستانی ها بعضی دوکان های هندوها وسیک های افغانی ما نیز دیده میشد.درحال مشاهدهء این دوکانها بودیم که یادم از همان برادرهموطن سیک ما،که دردهلی باما لطف ومحبت وطنداری را نموده بود،آمده ومن هم هر چه خریدم از دوکانهای همین هموطنان هندو ویا سیک خود ما بود.

در اخیررباعی ذیل را که برای وصف!!همین ظالمان وطن سروده ام   خدمت ارائه میدارم.

شاه شـجاع *ملک ما میهن فروش

کرده  بـود  بار  خـیـانـت  را بدوش

بانـد  او در فکـــر  تــــاراج   وطـــن

غافل  از روز جـزا ،در عیش ونوش

* کرزی

 

والسلام

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۱۴، ۹ ، ۲۰۲۴

،سدنی ،آسترالیا

 

 

14 سپتامبر
۱ دیدگاه

مجذوب یار

تاریخ نشر : شنبه ۲۴  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

مجذوب یار

۶۴ الف

می شود  محبوب  خود سازی  مرا ؟   

 بنده ء بس  خوب  خود  سازی مرا

 می شود لشکر کشی ، فتحم کنی ؟  

غالبم : ، مغلوب  خود   سازی  مرا

می شود نصبم کنی بر لوح عشق ؟  

می شود منصوب خود سازی مرا ؟

می شود یک دم  طلبگارم  شوی ؟

دلبر  مطلوب   خود   سازی  مرا ؟

می شود جزبم  کنی سر تا  به پا ؟

یک سره مجذوب  خود سازی مرا ؟

شادم   از   این  با   حیا   لرزیدنم

در عرق مرطوب  خود سازی مرا ؟

می شود کتبم  کنی در  دفترت ؟  

کاتبم : ، مکتوب  خو د  سازی مرا

     درد عشقت جا دهی   در  قلب من ؟     

عاشق محجوب  خود   سازی  مرا

من  چه  آبادم   خرابت   گر شوم

هم زنی مخروب  خود  سازی مرا ؟

می شود در خویش  تقسیمم  کنی ؟

این چنین مضروب  خود  سازی مرا ؟

  دل ز من گیری و بی دل  سازی ام ؟    

تا فقط  معیوب  خود سازی مرا

 شکیبا شمیم

14 سپتامبر
۳دیدگاه

نیاز ِ درد

تاریخ نشر : شنبه ۲۴  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نیاز ِ درد

 عاشق بجان ِ خویش کشد  امتیاز ِ درد

 آهی  ز سینه  باز  برد  در  گدازِ  درد

 اوج مشقتست ز موج انتظار  و صبر

بر مژه های  تر  بزنم  لطف ِ  ناز ِ درد

 راز ِ حقیقتست  نهان در  حریم  عشق

هر نغمه خوان بجا نرسد در مجاز ِ درد

از پا فتی به سر بخوری دست بشکنی

 یک چاشنی اگر بچشی رمز و  راز درد

 در یافتی چو عشق ازین  درد نگذری

 آرامش ِ  عجیب  رسد  بر  فراز ِ  درد

 سرخیل ِ قصه های جهان عشق و عاشقیست

 سرتاج ِ عارفان همه شد برگ و ساز ِ درد

 بیدردی را عبادت زاهد  نمایش است

 آتش به سجده گاه رسد  از نماز درد

 کوه ِ تحمل ات ، همایون بیان نگشت

 دریای ِ اشک ِ خویش بکش در نیاز ِ درد

همایون شاه «عالمی»

۱۳ سپتامبر ۲۰۲۴ م

14 سپتامبر
۱ دیدگاه

زلفِ پاشان

تاریخ نشر : شنبه ۲۴  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

زلفِ پاشان

روی  زیبایت   ببینم   بوسه  بارانت کنم
با نگاهِ دل فریب ات دل به فرمانت کنم

گه کنارو گه خیالت هر دمی همرای من
گرمی باغ  دلم  را غرق  بوستانت  کنم

زلف پیچانت مرا  پیچیده  زنجیرم  به پا
جان ودل رامن فدای زلف پاشانت کنم

خود نمی دانی چسان درعشق توآغشته ام
لب فرو بستم که تا باعشق درمانت کنم

با من ای آرام  جان کمتر  نما  ناز و ادا
” عالیه ” نازت کشد تا دل به قربانت کنم

 عالیه میوند

۲۹ جولای ۲۰۲۴

فرانکفورت

13 سپتامبر
۱ دیدگاه

چراغ جان . . .

تاریخ نشر : جمعه ۲۳  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

چراغ جان . . .

ای افق‌های دهان‌ بگشوده، آن غوغا چه  شد؟

 آن غرورِ کوه  و آن  سرشاریِ   دریا چه  شد؟

بر صفای  آسمان  گسترده   ذهنِ  شومِ شب

 آن صلای نور بر لب‌ های  پُر  فردا  چه شد؟

 قتلِ عامِ عشق جاری گشت، بیداری به خواب

 بهر  بیداریِ   بیداری ، صدای   ما  چه  شد؟

 تا به‌ کام‌ِ  دیوِ  بازار  است   آزادی  و  عشق

 خنجرِ   اندیشه‌یِ   تابانِ   بی‌ پروا  چه  شد؟

سنگ سنگ  افسانه‌ خوانِ  کاروانِ رفتن است

 نعره هایِ بی‌ صدایِ نقش‌ هایِ پا، چه شد؟

قصه گو، در قصه ات، گمگشته‌ی ما جا نداشت

 آن چراغ‌  آیینِ شب  ‌پیمای  تن  تنها چه شد ؟

 راه‌ها سر مانده در راهند و رهرو مانده است

 باد می‌موید که آن طوفان ‌روانی‌ها چه شد ؟

 باز این منظومه، مهر و  ماهِ  دیگر  می‌دهد؟

 پاسخِ آن در کتابِ  قلبِ عشق ‌ انشا چه شد؟

روغنِ   صافِ  طلوعی  در   چراغِ   جان  بریز

 جستجو کن!  آفتابِ  سرکش  رویا  چه  شد؟

فاروق فارانی

13 سپتامبر
۱ دیدگاه

دلِ معلق

تاریخ نشر : جمعه ۲۳  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

دل معلق

 تو می‌ روی و دلم روی دست ،  می‌ماند

 و موج اشک، که بر دیده است، می‌ماند

 لبم   به   جام   شرابت   نمی‌برم  هرگز

میان نشئه‌ی عشق ِ تو  مست،  می‌ماند

تو می‌روی و به خود می‌بری  سرودم را

طنین یاد تو  در این گسست ، می‌ماند

 ز نکهت ِ  بدنت  عزل کن  نصیب  مرا

 که خال‌کوبیِ نامت به دست، می‌ماند

 تو   مثل آ ینه  پیوند  ر ا  گره  زده‌ای

و شاعری که در این پای‌بست‌، می‌ماند

اگر  شراب  ترا   دید ه   دیده   پرهیزم

خمار نشئه‌ی عشق تو هست، می‌ماند

 احمد هنایش

 ۸ جون۲۰۲۴

13 سپتامبر
۱ دیدگاه

دل صد پاره

تاریخ نشر : جمعه ۲۳  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

دل صد پاره

اگر یک لحظه گـردد در تمام عمر همدردم

ز ژرفای دل صـد پاره شـاید بر کشد دردم

ز دامـان تـمــوز داغ بـرگـشـتـم؛ ولی دیـدم

که سـرمای زمستانی کـنـد آواره دل سـردم

چه یابیم ازگذشت عمر تکـراری درین دنیا

کند پـرواز گرچه شـوق رویـای جهانگـردم

زمیراث کهن برکف چه دارد نسل امروزی

بـرای کی دهـم بعـد از ســفـر یاد رهـاوردم

بـه تـاریــخ تکامـل تـا شــــدم آگاه دانـســتـم

که تا لایـتـنــاهی بـا امــور نـــو هـمــاوردم

سرود و قصه و حماسۀ دور کهن خوش باد

که نجـوا می کند اوصـاف اجـداد جوانمردم

مده عشق ومحبت را زکف درزندگی هرگز

کتاب عـشق انـسان را کند رنگین شاه فردم

ز چشم مولوی و حافظ و جامی و فردوسی

تمـاشا کن که خـون پالا دل صـدپاره آوردم

چه پرسـی از جفا و جور مزدوران امریکا

به ارزانی فروختند خاک رابا آنچه پروردم

به روی گنج میهن فقر و فاقه می کند بیداد

به یغما میبرند دزدان جاهل کان ولاجوردم

وطن بازیچه یی در دست امریکا وپاکستان

نگاه غـرب و سودخواران امریکا کند نردم

به طرح و نقشه و پیمان امریکا مکـن باور

جدا از مـام میهـن وز جـفای غـول نامـردم

فلسطین مسلخ و افغانستان زنـدان مظلومان

به پیش چشم عالم زنده درگورست فردفردم

بدست محتسب شلاق ودرجیب دالر و دینار

مقـابـل با سـلاح شــوم اسـتـعـمارشـبگـردم

جهـالـت می دهــد بـربـاد میــراث تمـدن را

وطن گوید که تاکی روبه روبا خیل ولگردم

تـرقـی و تکامـل را کـنـد افـراطیـت ویـران

مقابـل با جهـول و قـرن هـا ذهـن عقبگردم

ندارم باکی ازخصمی که افراط و ستم آورد

بـرای حــق و آزادی هـمـیـشـه بـاد نـاوردم

جـدا از مادر میهـن در غـربت شـدم نـالان

به دل صد آرزودارم که روزی بازبرگردم

بـه روی قـلۀ چـرخ زمـان بـالا شــدم دیـدم

گـذشت عمـر و تاریـخ پـریـشـان عملکردم

رسول پویان

۲۰ آگست ۲۰۲۴

11 سپتامبر
۳دیدگاه

ناتوان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ناتوان

 

 ۶۳ الف

 

     ناتوانم   کرد    آخر   این    توانایی   ،   خدا   

 باز  نادانم   کن   و    برگیر    دانایی ،  خدا

 هیچ   کس  آگه  نشد  از  راز   تنهایی ِ  من

 عالمی پیچیده در یک  لحظه  تنهایی  ، خدا

 راه بنمایم  که  تا  تکلیف  من  روشن  شود

من مسلمانم، یهودم  یا که  ترسایی  ؟ ، خدا

 حرف ها یادم  دهی و  ساکتم  سازی  چرا ؟ 

 یا که مثل من تو هم ترسی ز  رسوایی ، خدا

 چیست این ؟ عشق است یا دیوانه گی یا ساده گی

  شور باشد یا که شیرین است شیدایی ؟، خدا

 ای   تراوشگر  صدف از   بحر  بیرون ریخته

 ای نوازشگر بده  صبر و  شکیبایی    ، خدا

 آدمی مخلوق  نا شکر است  در  جنت مبر

  حیف آن زیبایی و حسن  و فریبایی ، خدا

شکیبا شمیم

 ۲۰۱۷

آلمان

11 سپتامبر
۱ دیدگاه

قصه . . .

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

قصه . . .

فردا  درون  قصه ی  ما  جا  نمی شود
در خواب  می برد ولی رویا  نمی شود
فردا بشارتی  است که در هر طلوع صبح
تکرار  می شود  ولی  فردا   نمی شود
تا قصه گو ز قصه،  جنون  را کشیده است
لیلا  چراغ   ظلمت   صحرا    نمی شود
ققنوس  خو   نموده  به خاکستر  دریغ
سیمرغ خسته مانده ،  پرش وا نمی شود
تا قصه  گو  به  سینه سحر را ن گسترد
در شام قصه، صبحی تماشا  نمی شود
آن شور و عشق و نفرت و آن هجر و آن وصال
در قصه  های  غمزده ، پیدا  نمی شود
تا  جوهر   بهار  در  آن  قصه   نفشریم
نوش طلوع  ندیده  ، نیوشا   نمی شود
آوای چشمه ی که فقط شکوه کار اوست
گم می شود به خامشی، دریا نمی شود
گل ها غنوده اند به گلدان ،  زبان عشق
جز  در  ستیز   خار   هویدا   نمی شود
فاروق فارانی 
آگست ۲۰۲۴
10 سپتامبر
۱ دیدگاه

لبخند غزلواره

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۰ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

لبخند غزلواره

اوصاف تو را  یک  غزل ناب  نوشتم

با خون  جگر  از  دل  بی‌تاب نوشتم

  لبخند  غزلواره‌   و آن  ناز   نگاهت
از نیم  نگه در شبِ  مهتاب   نوشتم

تو شمع  دل آرای منی ای  گل مریم
با سوز جگر  در  دل  گرداب نوشتم

از کوهِ تو  تا رفتم  گرداب  شدم من
شب تا به سحر دیده‌ی بی‌خواب نوشتم

از مستی چشمان تو من مست و خرابم
با جوهر عشق از دل شاداب نوشتم

بر خیز تو ای عالیه از خواب  گرانت
من  شعر برات  از می نایاب  نوشتم

عالیه میوند 

  فرانکفورت

۱۵ جولای ۲۰۲۴

10 سپتامبر
۳دیدگاه

عشق ترا

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۰ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

عشق ترا

عشق ترا

در شعور ستارگان پروین دیدم

و از آسمانت دزدیم

و وقتی می سرایمت

پر شتاب، پرصدا، و رنگین

انگار آبستنم ترا

و دوست میدارم

در زهدان عشقم ماندگاربمانی

و تولدت

نوید دوری ات نباشد!

هما طرزی

نیویورک

 ۲۹ جون ۲۰۲۴

10 سپتامبر
۱ دیدگاه

نیایش

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۰ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۰ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نیایش

 دلی شاد و لبی خندان، برایت هر کجا خواهم

 تو را از غصه و رنج و مصیبت ها جدا خواهم

 حلولِ ماهِ قرآن  است ، مبارک باد  و فرخنده

 هر  آنچه آرزو داری ،  برایت  از  خدا  خواهم

نیایش  های  هنگامُ  سحر  باشد  قبول ِ رب

جهان آکنده شد از قهر و خشم و ظلم و استبداد

دو  دست ات پر زنورِ حق ، به هنگامِ دعا خواهم

جهان آکنده شد از قهر و خشم و ظلم و استبداد

 وجودِ   نازنین ات  را  ، جدا از هر بلا خواهم

 الهی لطف و مهرات را مگیر ا ز  بندگانِ خویش

 تو   را   با ناله  و  آهِ  غریبان  آشنا  خواهم

شبِ قدر است اجابت کن،دعای مستمندان را

 که من آوازِ لبیک  ات ،  زعرشِ کبریا خواهم

 مریم نوروززاده هروی

 دهم حمل ۱۴۰۳ خورشیدی

۱۸ رمضان المبارک ۱۴۴۵ هجری قمری

۲۹ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ”میهن عشق “

 هلند

 

 

09 سپتامبر
۱ دیدگاه

بوسه فریاد . . .

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

بوسه فریاد . . .

ای افق   بر تنگنای  سینه‌ ها   پهنا بیا

بر غروبِ عشقِ ما  فردا ترین  فردا بیا

 دست ها! ای جنگلِ بشکسته‌ شاخِ بی‌ثمر

 میوه‌ی مشتی بیا  و  شورشِ  برپا بیا

غرق شد در تشنگی، کشتی و کِشتِ زندگی

 در دلت بحری بکار و بر عطش دریا بیا

این جهان را تا گلوی زندگی  ببریده اند

 سنگ را در نعره آور ،  کوه  در آوا بیا

 عشق می میرد، درونِ صبر های پرده‌پوش

 پرده ها را پاره کن ،  عریانیِ رسوا بیا

در زغالت آتشِ الماس‌گونی خفته است

 خنده‌ی  الماسکی  بر گریه‌ی  دنیا بیا

 نیستی از خود، که دزدیدند خود را از خودت

خود” رها کن، “من” شو و با “ما” بیا با ما بیا

عشق و آزادی و بیداری همه یخ بسته اند

تف کن آتش بر سپهر و از زمین لاوا* بیا

 درسکوتِ عشق، دل خالی‌تر از سرگشته است

بوسه‌ی فریاد باش و  بر  لبِ  رویأ بیا

فاروق فارانی‌

* مواد مذاب و آتشینی که از دهانه آتشفشان جاری می‌شود

09 سپتامبر
۱ دیدگاه

نامه‌ای برای قهرمان

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نامه‌ای برای قهرمان

 ای  آنکه در  زلاله‌ی  تاریخ  مان  تویی

 می‌آید هر  زمانه ؛ ولی قهرمان   تویی

تا عشق است و تابش خورشید در جهان

 کوروش  عصر ما به دل  داستان تویی

ای قهرمان پس از تو همه  نا خلف نشد

 جز مَسخ ِ چهره‌ها کسی از ما تلف نشد

 انگیزه‌   ها   برای   عملْیات زنده است

حماسه‌ات  برای   ادبْیات   زنده   است

 دشمن فقط ز عایله و اهل خانه نیست

تنها نشانِ وحشت و  زشت زمانه نیست

 دشمن فراتر از  همه‌ی  مرزهای ماست

 او خواستار فرقه‌ی جاهل به جای ماست

 دشمن همیشه واهمه از جنگ تو گرفت

 ترسی به جان ز ریشه‌ی فرهنگ تو گرفت

 فرهنگ    پهنه‌   های    خراسانیِ  بزرگ

جغرافیای     فاخر       انسانیِ    سترگ

 فرهنگ   شاه‌ نامه  و  فرهنگ   فارسی

این  خواست‌ گاه بیدل  و  اقبال لاهوری

 این  اهل ِ خانه  آفتِ  آبادیِ  من است

 بار دگر غلام ، دشمن  آزادیِ من است

 پی  برده اند  نسل  تو  تکرار می‌شود

آن  نبض  سرخ  جاذبه  بیدار  می‌شود

 بار  بزرگ داعیه را می‌ کشد  به دوش

 از   متن  حادثه  ها  می‌کشد  خروش

 می‌رزمد از  حوالیِ  دل تا به  پای جان

 همگام   با   صدای  تو در  بستر زمان

 با این صدا، صدای تو پیوسته زنده است

 موجی برای جنبش نسل‌ات بسنده  است

 در کار زار بعد  تو هم ،  از  برای صلح

 اِستاده این سپاه تو با هر نوای  صلح

 در آستان  صحنه‌ی  پیکار و  این قیام

 قامت  بلند کرده  و  می‌آرد این دوام

 القصه  راه  سبز تو   پیروز  می‌شود

 چون  آفتاب  روشن  دیروز   می‌شود

 آن دشمنی ز تیغ تو دارد  نشان زخم

 پی برده است باز به میدان همان تویی

 با گام‌ های  نعره‌ی  آزادگی  و عشق

 تنها  انیس  و رهبر این راهیان تویی

 همت برای عزت فردای  روشن است

 همراه ما در این معارکه تاپای جان تویی

احمدهنایش

 ۵ سپتامبر۲۰۲۴

 آلمان

08 سپتامبر
۳دیدگاه

تقریظ محترم مولوی عبدالحمید حدید (وردک) بر کتاب ” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

تقریظ محترم مولوی عبدالحمید حدید (وردک) بر کتاب

” فریاد مهاجر ” اثر محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 

بسم الله الر حمن الر حیم

این مجموعهء شعری را درشبهـا ی یلـدا ی غربـت و جـلا وطنی مطا لعه کردم که چنـد شبـا نگاهی مونس مهربان ومرهم گذارحا ذق آلام ورنجهای من بود.

چه نیکو گفته اند که ״ زبا ن آئینهء انسا نست ״ آری! این مجموعه با آنکه الهـام بخش هـمه مـردمان دیندارووطندوست،خصوصاً برای جـوانا ن که آ ینده ســاز کشورشان میبا شند است، درجوانب حماسه آفرینی ،خدا پرسـتی،آزا دی خـواهی،عــدا لـتجوئی وانصا ف پسندی،استاد مهـربان، دوسـت د لـسوز، ورهـنـمـای ماهـریست که با د یـد وتحلیل بیطرفا نه،  

منصفانه و شیوهء ریا لستیک وحقیقت بینی به علاقه مندان ادب،سمت وجهت میبخشد.این مجموعه دارای شعر بی تکـلـُّف، روان وغـنی از صنا یع بد یع، عـروض وبـیـا ن بــوده ودردل چـنـگ  میزند، چنا نچه گفته اند:

حرفی که نیست ازته دل، دل نشین نیست

ازآ نچه در ضمیـر   تو باشـد سخـن بســا ز

درا ینـبـا ره حـضرت رســول اکــرم(ص) چـه زیـبــا فرموده اند:

 سخنی که ازدل برآ ید بردل نشیند،وسخنی که اززبان برآید درگوش فرونرود.

از طرف دیگرداکترحیدری دلیرا نه دراشعا رخود دشمنان دین وخائنان کشور خود را هجونموده است که دراین باره پیشوای بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) ارشا د فرموده اند:

با شعرخود د شمن را در معرض هجو قرا ر دهید،به راستی که مؤمن با جان وما ل خود جها د میکند.سوگند به آن خدائی که جان من در دست اوست،شعر شما بسا ن تیری است که بسوی دشمن رها میگردد.

هریک ازمبا حث این ا ثـر، تـرجمان ونشا ن دهـندهء یکـنوع احسا س عمیق ودرونی شـاعـرا ست که حقا  هـما ن احـسا س پا ک، اورا بـا مـقـام ملکـوتی پیـونـد میدهـد وآ نهـمه منـاجا ت واعـتـذارازتقـصیــررا درفروغ توسل به نظر لـطف بزرگـان د یـن، وخا ندان نبوت بمقام والای مرجع حقیقی تمنّیات ناله سر کرده ا ند.

وقتی بخـش منـا جا ت ومـرا ثی را مطـا لعه میکنیم مراتب سوگ واندوه شاعر آ میخته با یکنوع ارادت خا ص، نعــت وستـا یـش پیـشــوا ی بـزرگ اســـلا م صلـّی الله عـلـیه وسلـم ودود مـان مبـا رک آ ل رسول صلوات الله علیهم اجمعین،

هرا نسان صا حب ضمیررا وجد خاص بخشیده وبه ارادت وتقوای شاعرگواهی میدهد وآنچنـا ن آرما نخیـز وتشـجیع آورا سـت که به فرمودهء فردوسی طوسی  “اگرزن بود پهلوا نی کند״.

تعمق ودقـت دربخـش״ حـما سی ومیهنی״ محبت، ودفاع ازوجب وجب سرزمین آبـا ئی را والا ترین آمال وبزرگترین مقام وقاروحیثیت شرافتمندانهءانسانی تمثیـل می نما ید وهـمـا ن نـظــرفـردوسی رازنده می سازد که گفته اند:

زبهـر بـر و بـوم و فــرزنــد   خـویــش

زن و کودک و خورد وپیوند  خویش

ســرا ســر، اگــر تن بکـشـتـن  دهـیـم

ازان بـه که مـیهـن بـه دشمن دهـیـم

زما نی به قسمت غـزل این مجمـوعه میـرسیـم ازهرجمله اش به اصطلاح عامیانه آماج بوی جگرسوخته می آید.خوا نندهء این قسمت فکـرمیکـنـد که شـاعـر آماج خدنگ نا زگـشـتـه وچـنـا ن بـیـتـا با نه تشـنـهء وصال است که سخن با ماه گفته ومعشوقش را درخوا ب می بیـنـد، ازاآن ســـوزوگـدازوازاآن کـشــش،حلاوت و جـذبه ئیکه درگـفتا رشاعـرموجـوداسـت استنباط میگردد که آنهمه ناله وفغان ازآ ستانه عشق مجازی ودروغین برنخواسته بلکه نما یانگرسوزدرونی شاعر اسـت که محـبـوب خـودرا درمــا ورای طبیعت جستجومیکند ومصداق هـمان درد شاعـرعرب است که میگوید:

صَارَعِندٌ الـنـّا ِس اِنّی عَا ِشقٌ

لِیک لا َیَدری ا َحَدُعِشقِی لِمَن

بـه هـمـه ثـا بـت گـشتـه کـه  مــن عـا شـقـم

ولی هیچکس نمیداندعشق من برای کیست

 

مختصراینکه هـریک ازبخشهـا ی ا ین مجـموعه درحیطهء خویش بیدارکننده احساسات پاک وآرمانخیزبه هموطنان عزیزما ست که حس تقوا،وطندوستی وتوکل را درنهادآنها بیداروتقویه مینما ید.

مـن درحا لـیکه صحت وجـود وفـرا غـت ا یـام استاد بزرگوار را ازخدای توانا استـدعـا دا رم، ادا مـه همچو خدمات ارزنده را ازجناب ایشان و همگامی وهم آهـنگی شعـرا و قـلم بدستا ن منطقـه را درا ین راه با تطبیـق وا صلاح اجـتـما عی جـوا نا ن مسلما ن ملـت غـیورافغـا ن تمنا داشـته ودرلا بلای ستایش این مجموعۀ مختصر ولی نهـا یت مفیـد وبا ارزش پیشنهاد خودرا با ارایهء گفتار نا رسای خـود خدمت استـا د گـرا نقدردا کـتـرحـیـدری الـتـجاءً تقدیم مینمایم:

شعر بزان پشتو میباشد.

پورته کـره قـلـم چی په غـوغــا کـری  تول جهان

تولـوته رسـوا کـری ، غــلا مـا ن  ا و  خـا ئـنـا ن

هرسری راویش کری که سپین ژیروی که زوان

تـول په تـرپلـو را ولی مسـتا ن وی که شــیخــان

لـیـکه هـمـیـش لـیـکه قـلـمــدا ره نـنگـیــالـی ئی

پوه شـه په دی پوه شـه مجــا هـد ا و میـرنی ئی

 

 

وآخر دعوا نا ان الحمد لله رب العلمین.

وا لسلا م علی من اتبع ا لهُدی

عبدالحمید حدید وردک

خطیب مسجـد حضرت عثما ن(رض)

شب۶جولای۲٠٠۶

 سد نی ـ آسترالیا

08 سپتامبر
۱ دیدگاه

طبلِ مقصود . . .

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

طبل مقصود . . .

یک  نگه   نوری  ز  نورستانِ   فردا  وام کن

 جاری‌اش در دل نما ، خود را  چراغِ شام کن

 دست و پایت در هزاران دست، رفته در فروش

 گامِ تو بیگانه شد، آن را به خود همگام کن

مرده ی ماهی‌ شدی، در رقصِ موج افتاده ای

 شو  نهنگِ  موج‌ ساز  و در  جنون آرام کن

 گرگ ماه‌ات می درد، زینِ زمین افتاده است

 ماه را دندان شکن ،  اسپِ  زمین را رام کن

سربِ شب را در رگان‌ات قطره قطره می دمند

 قرصِ خورشیدی برای  درد خود در کام کن

 ره چراغان نیست در شب، سوی دارت می‌برند

 دار  را   بیدار  کن،  اعدام   را   اعدام کن

باره‌ی سرخِ  حقیقت  را  درفشِ  عشق بند

 قله‌ی  خورشید‌ پرور را به  نامت   نام کن

 جاده‌ها و رود ها رقصان و  پیچان در سماع

 طبلِ مقصودی  بزن،  آغاز  را  فرجام کن

 از در آیینه  نه،  کلکینِ   شعرِ  خون گشا

مرهمِ بیداری‌ات  بر  زخمِ  جان  الهام کن

فاروق فارانی

 ۱۹ جون ۲۰۲۳

08 سپتامبر
۴دیدگاه

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف : استاد نصیر مهرین

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف :

استاد نصیر مهرین

قیوم بشیر هروی

هشتم سپتامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

اخیرآ دوست فرهیخته ، قلم بدست توانا ومؤرخ ورزیده کشور جناب استاد نصیر مهرین نسخه ی پی دی اف از آخرین اثر گرانسنگ شان بنام (چاپلوسی) را که به تازه گی از چاپ برآمده برایم فرستادند. قبل از هرچیز جا دارد تا از لطف ایشان سپاسگزاری نموده و ضمن عرض تبریک مؤفقیت های مزید شانرا آرزو نمایم.

و اما چاپلوسی کتابی با قریب ۱۸۰ صفحه حاوی نکات ریز و درشتی می باشد که  توسط تاریخ نگار وارسته جناب استاد نصیر مهرین تهیه و تحریر و بوسیله انتشارات شاهمامه در تابستان ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با جولای ۲۰۲۴ میلادی  در هالند به زیور چاپ آراسته شده است.

باز خوانی و ویراستاری این اثر توسط محترم عتیق الله نایب خیل صورت پذیرفته و برگ آرایی آن توسط بانو منیژه نادری انجام یافته است.

 استاد مهرین را سالهاست می شناسم ، انسانی است فرهیخته با قلم رونشگرانه که زیبا می نویسد و هرگز بخاطر کسب مقام و رتبه ای  از بیان حقیقت دست نکشیده و هیچگاهی برای خوشخدمتی به اربابان زر و زور وتزویر به مدح و ثنای آنان نپرداخته و برای بدست آوردن جیفه دنیوی از حقیقت چشم پوشی نکرده است ، تاریخ را همانطور که بوده بیان میکند و در حقایق عینی جامعه تشبث و دست درازی نمی کند.

او قلم افشاگرانه ای دارد که با ندای حق طلبی اش در مقابله با آنهایکه دست به حق تلفی می زنند می ایستد.

تاریخ را هرگز تحریف نمی کند ، او را عقیده برآنست که تاریخ نگار می بایست آنچه را که اتفاق افتاده با امانت داری بیان دارد  و این چیزیست که من بارها در نوشته ها و اثار ایشان به خوانش گرفتم.

وقتی به مطالب مندرج در کتاب چاپلوسی نظر می اندازیم ، صداقت نویسنده را بخوبی درک میکنیم در پیشگفتار این اثر تحت عنوان (فشرده) جناب استاد مهرین با درایت ، نگرش و با بینش صادقانه مروری بر تاریخ حد اقل چندین دههِ گذشته نموده و جنبه های مختلفی از چاپلوسی را در دوره های مختلف به بحث گرفته که هر بخش آن در خور تأمل و توجه می باشد .

اگر بخواهم در مورد هر بخش (چاپلوسی) بصورت جداگانه چیزی بنویسم در این مختصر نمی گنجد ، لهذا تنها به نشر فشرده این اثر بسنده میکنم و امیدوارم روزی این کتاب چه بصورت نسخه برقی یا طباعتی بدسترس همگان قرار گیرد تا از تملق و چاپلوسی در دربار اربابان زر و زور و تزویر طی دوره های مختلف آگاهی یابند.

و اینهم ( فشرده) از کتاب چاپلوسی که بصورت کامل تقدیم شما خوانندگان محترم میگردد:

فشرده

بیشترین برگهای تاریخ افغانستان و حوزهء بزرگتر و پیشینه اش که با مرز های تغییر دیده و نام خراسان شناخته شده است ، معطوف به رویداد های نظامی ، سیاسی است . رویدادهایی که با آوردن نقشِ چه بسا با روایت هالی مغشوش از شاهان ، سللاطین و امیران ، چهرهء تاریخ سیاسی قدرتمندان را دارا است .

نگاه ، نیاز و نقش در بارها در تاریخ نگاری درباری ، جز چنان نگارش، توجه دیگری را که خارج ازی آن دایرهء تنگ باشد ، بر نتمی تابید. اما در چند دههء پسین ، بلا شکست و ریخت و دورشدن نظام های گوناگون ، ادامه نیافتن سایهء ترس و تهدید ، مهاجرتا تعدادی از نویسنده گان ، دستارسی به مدارک پنهان مانده و روی انتشار ندیده ، فهم و درک از نگارش تاریخه که جهل و سانسور در آن راه نیابد ، زمینه های رویکرد به بازنگری و واقعیت نگاری تاریخ را از سوی تعدادی فراهم نمود.

یکی از نتایج چنین رویکردی ، عطف به آن عناصر فرهنگی است که در دل جامعه حضور دیرینه داشته ، کار کرد آسیب زا و مانع شوندهع در راه تحول و بهبود خواهی را به نمایش گذاشته است.

حضور عنصر چاپلوسی ، مدح بیجای و ستایش های بی مورد زورمندان و ستایش های قومی ، حزبی و با قرائت های مختلف و حتی متخاصم عادت داشتن به صفت های اسلامی ، در سرزمین محکوم و مظلوم بی مانند ، مصیبـت های کمتر طـرف توجه بـوده انـد. در حالیکه نیـاز شـناختن افغانسـتان و تبییـن تاریـخ واقعـی آن، محتـاج شـناخت و نقـش ایـن عناصـر موجـود در فرهنـگ و جامعـه اسـت.

سـعی نگارنـده از مطالبـی کـه در ایـن کتـاب جمـع آوری شـده و طـرف بحـث قـرار گرفتـه انـد، فـراز آوردن کارکـرد این عناصـر و هنجار زیانمند بـر بنیـاد اسـناد و نشـان دادن زمینـه هـا و عوامـل حضـور آنهـا اسـت .

در برابر آن، تاریخ این واقعیت را هم گواه است که نهادها و شخصیت هـای تحـول طلـب و بهبـود خـواه مـردم، مبارزه بـا هنجارهای زشـت و از جملـه چاپلوسـی را محکـوم و سـرزنش نمـوده انـد. ایـن گواهی راسـتین را نیـز مسـتند در این برگهـا مییابیم.

 بـه طـورمثـال، بـا آوردن نمونـه های متناقض از کار قلمی یک نویسـنده در چند نظام، سـعی شـده اسـت، جفاورزی در حق فرهنگ و نویسـنده، در وجـود نظـام اسـتبدادی و خودکامـه نشـان داده شـود. زیرا بیشـترین انتقادهـا و حملات آرام و یـا تنـد، روی افـرادی متمرکـز بـوده اسـت کـه در نظـام هـای اسـتبدادی، بـدون علایق قلبـی، بـه مـدح و سـتایش هـای نادرسـت پرداختـه انـد. در حالـی کـه بایـد سـاختار چاپلوسـی خـواه و مـدح طلـب را بـا نمونـه هـای دیـده شـدۀ آن محکـوم و مطـرود دانسـت. با چنیـن رویکـردی، حتـا دلسـوزی و ترحـم بـه حـال مداحـان و چاپلوسـان همـراه بـا دریافـت برخـورد سـازنده بـا آنهـا مطـرح میشـود.

بـا عطـف بـه چاپلوسـی و دریافـت سـتایش هـای بی مـورد و نـا وارد در رفتارهـای اجتماعـی و کارهـای فرهنگی با همزادان چند گانۀ چاپلوسـیِ مواجـه میشـویم. تصـور میشـود کـه شـناخت از ایـن عناصـر واقعـا موجـود در جامعـه، بـه دامنـۀ شـناخت از ویـژه گـی هـای حاکمیـت هـای پیشـین و تاریـخ سیاسـی آنهـا میافزایـد. زیـرا چنیـن اوصـاف را نظـام هـای خـود کامـه و انحصـاری قـدرت رواج داده انـد.

 هنـگام سـعی بـرای دریافـت ایـن عناصـر زیانبـار در جامعـه و فرهنـگ، خودسـتایی هایـی را مییابیـم کـه آسـیب هـای آنهـا، کمتـر از سـتایش سـنتی و دیرینـۀ یـک نـا عـادل بیدادگـر به عنـوان « عـادل دادگر» نیسـت..

 »« غیـرت افغانـی » حکایـت از ایـن مقولـه دارد. بـا آنکـه چنیـن صفتـی در ظاهـرش، غیـرت قومـی- پشـتونی کشـور را معرفـی میکنـد، امـا نشـان دادن و سـرزنش آن در برگهای این کتاب، کلیت چنین سـتایش قومی در وجود سـایر اقوام و یا در صورت جامع تر آن، «غیرت افغانسـتانی» را بـه عنـوان عنصـر غلـط و مطـرود در نظـر دارد.

 در همین راسـتا اسـت که از یک عنصر دیگر و بسـیار شـمول که شـب و روز در جامعـه و بخـش هایـی از مهاجریـن کشـور رواج دارد، یاد شـده اسـت. در نظـر آوریـم ایـن سـخنان را: »مـا کـه شـکر مسـلمان هسـتیم و هیـچ ظلـم و بـی عدالتـی در دیـن ومذهـب ما نیسـت . . . »

گواهـی میدهـم کـه برخـی از ابـراز نظـر کننده گان این سـخن، مسـلمان هسـتند و بـی عدالتـی و ظلمـی را روا دار نمیباشـند. امـا عمومیـت دادن ایـن پنـدار، آنهـم در اوضاعـی کـه گـروه هـا و نهادهـای زشـت خـوی، قـدرت جـوی و زرانـدوز، زیـر لـوا و شـعار و همیـن سـخنان، ازهیـچ فقـر گســتری، ظلــم و ســتمی بــر مــردم در افغانســتان دریــغ نورزیــده انــد، شایســتۀ پذیــرش و یــا خاموشــی محافظــه کارانــه و ترســیده نیســت..

اهمیــت فــراز آوردن ایــن موضــوع از ایــن جهــت هــم اســت کــه بــرای شـناخت دقیـق عوامـل خشـونت و جنـگ خویـی دیـده شـدۀ سـالها پیش و رفتـار شـکنجه آمیـز و خونریزانـۀ طالبـان مزدبگیـر، وقتـی بـه پیشـینه هـا مراجعـه میکنیـم، خشـونت همـزاد آنهـا اسـت. انتباهـی را کـه بـار مـیآورد ایـن اسـت کـه در هیـچ صورتـی نبایـد مجـاز باشـد که در مسـند حکومت بنشــینند.

و در بـارۀ آمـاده شـدن کتابـی کـه روی دسـت داریـد، امتنـان قلبـی ام را بایـد از بابـت بازخوانـی و ویراسـتاری مطالـب آن از سـوی نویسـندۀ ارجمنـد عتیـق اللـه نایـب خیـل بیـاورم. زیـرا بـا حوصلـه منـدی بـه رفـع کاسـتی ها و اشـتباهات تایپی پرداخت و پیشـنهادات باارزشـی را مطرح نمود..

چنیـن اسـت ابـراز تشـکر از زحمـات کار تهیـۀ روی جلـد، بـرگ آرایـی و چـاپ کتـاب از سـوی عزیـز فرهنـگ گسـتر، بانـو منیـژه نـادری مسـؤول انتشـارات شاهمامه .

 برای هر دو عزیز آرزوی مؤفقیت بیشتر دارم..

 هامبورگ

 نصیرمهرین

 سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی

 

07 سپتامبر
۱ دیدگاه

دانشگاه مریخ

تاریخ نشر : شنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالی

دانشگاه مریخ

 مژده به علاقمندان علم و دانش، دیگر جای نگرانی نیست ما بهترین و مجهزترین پوهنتون (دانشگاه ) را در کره مریخ افتتاح کردیم . اساتید این پوهنتون هم از بهترین دانشگاه های مریخ و کرات سماوی دیگر  حتی نپتون و پلوتون  استخدام شده اند . یکی از ویژه گی های این پوهنتون این است که ما برای محصلان وسیله ترانسپورتی فراهم کردیم و می توانیم انها را  در هر گوشه یی از جهان مادی که باشند جمع اوری و به  دانشگاه برسانیم .

از این که در مریخ اکسیجن نیست تشویش نداشته باشید برای هر محصل یک بالون آکسیجن نیز در نظر گرفته شده است تا احساس کسالت و یا نفس تنگی نکنید. ازاین که رفت و آمد از زمین تا مریخ و برعکس وقت گیر است برای محصلان ذکور و اناث لیلیه در نظر گرفته شده است البته از پذیرفتن زنانی که طفل شیر خوار دارند و یا باردار می باشند معذرت می خواهیم  چون تا  هنوز امکانات شیرخوارگاه ومحل بازی اطفال فراهم نشده است. 

 

تا هنوز که فرصت هست و جای خالی داریم با ما  ثبت نام کنید

سیدعبدالقادر رحیمی