۲۴ ساعت

آرشیو نوامبر, 2024

23 نوامبر
۳دیدگاه

استاد بشیر هم در علوم قدیمه تسلط و تبحر داشت و هم در روش جدید تحقیق

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۳ قوس (آذر) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

زنده یاد استاد محمد آصف فکرت هروی:

 

استاد بشیر دانشمندی بود که هم درعلوم قدیمه تسلط و تبحر داشت و هم در روش جدید تحقیق. او در روزگار جوانی مدتی در ایران اقامت گزیده بود و با برخی از نویسندگان و پژوهشگران آن روز ایران مناظراتی داشته است ؛ از نقد و پاسخ نقد کارهای سید احمد کسروی حکایت می کرد و از دیدار برخی از رجال نامور از جمله سید اشرف الدین نسیم شمال.
استاد بشیر انسانی والا ولی بسیار حساس بود. بسیار مناعت نفس داشت و آزاده مرد بود. کارهای ادبی او نمونه های گویایی از نیروی عظیم پژوهشی او می دهد. تصحیح کلیات سنایی از تبحر او در این کار حکایت دارد. شعر هم بسیار نغز می سرود. آهسته و با متانت سخن می گفت.
در طنز نویسی بسیارزبردست بود. چند سال در کابل مدیریت مسؤول روزنامهء فکاهی و طنز آمیز ترجمان را بر عهده داشت. این روزنامه که صاحب امتیاز آن دکتر نوین بود با مدیریت مسؤول استاد بشیر دورۀ موفقی را گذرانید. دکتر نوین کارتون نگار زبردستی بود و کارتون های سیاسی، اجتماعی و انتقادی او در ترجمان، بینندگان و هواداران بسیاری داشت. از سویی نوین پروفسوردر طب بود. نوین، در حکومتی که یادداشتهای نگارنده به آن دوره مربوط می گردد، وزیر اطلاعات و کلتور بود. او همکارش استاد بشیر را بسیار دوست می داشت و بشیر را همه دوست می داشتند.
بشیر در علوم غریبه نیز تسلط داشت. جفر را نیک می دانست و در علم نجوم نیز متبحر بود. پس از آن که مرحوم محمد ابراهیم کندهاری منجم رسمی افغانستان دست از کار تدوین و استخراج تقویم کشید، استاد بشیر به استخراج تقویم همت گماشت و چند سال این کار را با موفقیت انجام داد.
از دیگر کارهای خوب بشیر مجموعۀ شیرین و خواندنی هزار و یک حکایت است که نمیدانم به اتمام و طبع چند مجلد آن موفق گردید. استاد بشیر را بار اول در هرات دیدم زمانی که در یک موسسۀ بازرگانی در بازار ملک با استاد توفیق در امور اداری آن موسسه اشتغال داشت. همان روز بود که دفتر یادبودم را دادم و در آن غزلی نوشت با این مطلع: 

غم مخور  بلبل  بیدل که  بهار آمدنیست

لاله بشکفتنی و غنچه به بار آمدنیست..

استاد بشیر در نسخه شناسی نیز دستی قوی داشت و مدتی به فهرست نگاری در آرشیف ملی افغانستان مشغول کار نسخه شناسی و فهرست نگاری بود.
سال ۱۳۶۰ بود که استاد بشیر را، برای آخرین بار، در خیابانی در برابر ساختمان وزارت معارف دیدم. کمی گپ زدیم و خداحافظی کردیم، اما اندکی که از هم دور شدیم استاد صدایم کرد و به آرامی و نجواگونه گفت که او فردا از کابل و از کشور خواهد رفت و در میان نهادن این راز با نگارنده حکایت ازاعتماد و دوستی واقعی او داشت؛ چون در آن روزگار این سخنی نبود که می توانستی با هر کسی در میان بگذاری. من بسیار برآشفتم و به شوخی گفتم که این راز را افشا می کنم که شما نتوانید بروید، اما او گفت که تو هم یک روز خواهی آمد و چنان شد؛ من هم در سال ۱۳۶۱ خانه و کاشانه و شهر و دیار را ترک کردم. اما دریغا که استاد بشیر با آن روح حساس و طبع نازک رنج غربت را برنتابیده و درشهر قم، رخت از این جهان برکشیده بود. روانش شاد.
استاد بشیر به گمانم که چهار فرزند داشت: فرزند بزرگش خانم پروین تایپست (ماشین نویس) بسیار ورزیده و پرکار و تندنگاری بود که در انجمن تاریخ افغانستان مدتی بسیار موفقانه خدمت کرد. فرزند میانی اش آقای مهدی بشیر جوانی بسیار فعال و پرکار بود و در کار چاپ و طباعت مهارتی قابل ستایش داشت. زحمت چاپ روزنامهء ملی انیس، که من در آن موسسه خدمت می کردم و هم اتاق بودیم، سالها بر دوش او بود و این کار را با موفقیت انجام می داد. فرزند دیگر استاد، آقای رضا بشیر بود که به گمانم مؤدب تخلص داشت و تصور می کنم که خرد ترین فرزندش قیوم نام داشت

یادآوری:

مرحوم استاد بشیر در شهر تهران وفات نمودند و صاحب هفت فرزند بودند ( چهار دختر و سه پسر ) .

روان استاد فکرت عزیز را شاد وخشنود می طلبم ، بارها ایشان را در منزل ما دیده بودم که نزد مرحوم پدرم می آمدند . یادم است که هیچگاهی در مهمانخانه  نمی نشستند و همواره در کتابخانه منزل که در زیرزمینی خانه قرار داشت میرفتند ، احساس میکردم که حتی از دیدن کتابها هردو دوست گرامی لذت میبردند تا چه رسد به بحث و تبادل نظر روی موضوعات ادبی.

روان شاد شاد ، یادشان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد

22 نوامبر
۶دیدگاه

تقدیم به مادران عالم!

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  جمعه   ۲ قوس  ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

تقدیم به مادران عالم!

مادر، سرآغاز کتابِ هستی و گنجینه‌ای است از رازهای الهی، که هیچ قلمی بر جلال و شکوه او توانِ نگارش ندارد.
 او نخستین آیتِ مهر و محبت است که از عرش به فرش نازل گشته تا زمین را به گوهرِ وجود خویش زینت بخشد.
 عشقِ مادر، آن بحرِ بی‌کرانه است که هر موجش حکایتی از فداکاری، وفا، و مهر جاودانه در دل دارد.
به زعم من، مادر را می‌توان سرچشمهٔ نورِ ایزدی دانست،
 آنکه با دستانی که بوی بهشت دارد، گیتی را سرشار از رحمت و شفقت می‌سازد. 
مادر، ستون افلاک محبت است که به هیچ زلزلهٔ روزگار، استواری‌اش نمی‌شکند و سایه‌اش مهرش تا قیامت بر سر روزگار گسترده است.
او سروِ سرفرازی است که هر برگش نشانی از صبر و استقامت دارد و هر شاخه‌اش تجلی لطف خداوندی است.
 مهرِ مادر، آن آتشِ جاودانه است که هرگز به سردی نگراید؛ عشقی است که از ازل در لوحِ محفوظ نوشته شده و تا ابد در جانِ آدمی شعله‌ور می‌ماند.
مادر، همانا مظهرِ اسم اعظم است؛ جامی از معرفت که هرکس جرعه‌ای از آن نوشد، دلش از حکمتِ بی‌کران سیراب گردد.
 او آیینه‌ای است که جمالِ حق در آن متجلی است و فرزند، در برابر این آیینه، درس بندگی و محبت می‌آموزد.
مادر، آن شمعی است که برای روشنیِ دیگران می‌سوزد و در این سوختن، نامیرایی خود را معنا می‌بخشد. 
به‌راستی که مادر، نه انسان که فرشته‌ای است در کالبد خاکی؛ مخلوقی که هر گامش، هزاران ملک را به تعظیم وادار می‌سازد و هر کلامش دعایی است که به عرش اعلی متوسل میشود.
اگر بهشت را می‌طلبی، بدان که ردای رحمتش در دستان مادر پیچیده شده است؛ 
چرا که بهشت، سایه‌ای از آن مهرِ بی‌منت و عشقِ بی‌پایان است که تنها از دامان مادر تراوش می‌کند.
با حرمت و ارادت
نویسنده: احمد محمود امپراطور 
پنجشنبه اول قوس ۱۴۰۳ خورشیدی 

 

 

22 نوامبر
۲دیدگاه

مرگِ استادم بشیر هروی

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  جمعه   ۲ قوس  ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

شاد روان استاد تمنا هروی این سروده را هنگام

مراسم تدفین زنده یاد استاد بشیر هروی در

بهشت رضای شهر مشهد به خوانش گرفتندکه

شب قبل آن در مسیر تهران به مشهد سروده

بودند . البته بعد ها با تغییراتی در اثر با ارزش

شان بنام پیوند عمر به نشر رسانیدند که در

اینجا هردو کاپی را خدمت شما پیشکش

می نماییم:

مرگِ استادم بشیر هروی

چون  فلک دوران فکری در نوشت

باز  دوران   بشیر   از   سر نوشت

گر قلم از کف مهء گردون گذاشت

باز   خورشید   فروزانفر    نوشت

آنچه  جاری  شد  ز کلک  اوستاد

می سزد یک سر به آب  زر نوشت

هم فزون از هر سخن ور یاد داشت

هم فزون از  هر سخن   گستر  نوشت

گاه در ملک   سنایی   ره   سپرد

گه ز انصاری مهین   دفتر نوشت

گه چو بیرونی  ز  هیئت   راز گفت

گه چو جامی شعر نغز   و   تر نوشت

گر سرود از هر که زیبا تر سرود

ور نوشت از هرکه نیکوتر نوشت

عاقبت   در  سنگر  دین  و  وطن

مرگ  طومار  حیاتش  در نوشت

سال   مرگ حضرت   اوستاد  را

این چنینم کلک صورت گر نوشت

داد از استاد  چون حرفِ نخست

سال تاریخش علی اصغر نوشت

تمنا هروی

اول قوس ۱۳۶۰ خورشیدی

مسیر تهران – مشهد

و این هم کاپی چاپ شده در کتاب ( پیوند عمر) که در تابستان سال ۱۳۹۵ خورشیدی توسط انتشارات قلم به چاپ رسیده و در نخستن برگ آن چنین می خوانیم:

با یاد آموزگار فرزانه ام زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی.

 

مرگِ استادم بشیر هروی

چون زمان  ایام  جامی  در نوشت

باز دوران   بشیر  از  سر نوشت

خامه از کف گر مه گردون گذاشت

باز   خورشیدِ    فروزانفر  نوشت

آنچه جاری  شد ز کلکِ   اوستاد

می سزد یکسر به  آب  زر نوشت

هم فزون از هر سخنور یاد داشت

هم فزون ازهرسخن گستر نوشت

گاه   در  ملک   سنایی  ره سپرد

گه ز انصاری مهین  دفتر نوشت

گه چو بیرونی ز هیأت  راز جست

گاه جامی   وار  شعر  تر  نوشت

گر سرود از هر که  زیباتر سرود

گر نوشت از هر که زیباتر نوشت

سال  مرگ  حضرتِ    استاد   را

این چنینم  کلک  صورتگر نوشت

یک الف چون بر علی اصغر فزود

سال فوتش را(علی اصغر) نوشت

21 نوامبر
۲دیدگاه

شمع انجمن ها

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه    ۱ قوس  ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

اوستاد        اوستادان       ادب

شاعران : گل ، او گلستان ادب

مرد    فرهنگ   غنا مند     دری

شاعر    راد    و   برومند   دری

نام نامی اش (علی اصغر بشیر)

در میان  همکنانش   بی نظیر

در (شناسایی اختر) بی بدیل

درعلوم او عالی القدر و جلیل

عالم     دانندهء      راز   حیات

فاضل بالاتر از وصف و صفات

گرچه اکنون رفته زین دنیای دون

جاودانی یاد   او   بادا   فزون

بود شمع  انجمنها در   هرات

اوستاد خوش سخنها در هرات

با همه دانشوری ها و کمال

بود اندر دوستی ها ، بی مثال

در تواضع ، چو درخت پر ثمر

اهل دانش گشته از او بهره ور

ذهن او فرهنگیان را چون کتاب

بهرهرپرسش، بسی حاضرجواب

پرسش کس بی جواب از اونماند

هیچکس ، بی اکتساب از اونماند

یادم آید کان بزرگ استاد شعر

آن بزرگ استاد خوش بنیاد شعر

بود درشهر(هری) چون شبچراغ

دور او   پروانه   های پر ز داغ

من به سان ذره و خورشید او

در دل و جانم همی  تابید او

من ازو  راز   الست   آموختم

یک کتاب از هر نشست آموختم

من برآن گشتم که بهر(دیهقان)

یک رساله چاپ سازم آن زمان

خواستم یک آیت از قرآن پاک

آورم بر آن   که   گردد   تابناک

آیتی در باب کشت و زرع و کار

زان شدم نزد فقیهان   بار بار

آیتی بهرم نوشتند   آن کسان

تابه صدر آن کتاب   آرم نشان

روز دیگر نزد   استادم   شدم

نزد یار   جاودان   یادم   شدم

گفت: چون شد آن کتاب دیهقان

ساختم بهروی آن آیت ،  عیان

نام حق را بر زبان آورد  وخواند

بر سر چشمان خود آن آیه ماند

گفت: املایش  غلط  بنوشته اند

سخت ماهر گرچه دراین رشته اند

گفتم :   آنان    قاریان     عالمند

قاریان   و    حافظان      عالمند

گفت :  شاید اشتباهی  کرده اند

نیست عمدا، کی گناهی کرده اند

اینک  اکنون  آورم   قرآن بخوان

شکل  املای  درست  آن   بدان

گفتم: این آیت چسان  پیدا  شود

نک کدامین جزء وصفحه،واشود؟

ساخت بهرم  او  ستاد  با  وقار

نام جزء و  سوره اش را  آشکار

بعد از آن  قرآن حق را برگشود

آیت  موصوف   را   بهرم   نمود

دیدم آن آیت ، چنان کو گفته بود

اند آن جا ، چون در ناسفته بود

من به فهم ودرک آن دانای راز

بیشتر   پی  بردم  از  روی نیاز

کو، نه تنها،  شاعر   ممتاز بود

در ادب ، بی مثل و بی انباز بود

او نه تنها بود  در   تاریخ   ، فرد

در جهان علم و دانش ، راد مرد

او، نه تنها در نجوم   استاد بود

در ادب ، مرد  بزرگ و    راد بود

بل به صرف ونحو وتفسیر کلام

بود بی  همتای عصرش والسلام

من ، روانش شاد خواهم از  خدا

جاودانش  یاد خواهم  از خدا

کابل – بامداد یکشنبه

۱۰ / ۱۰ / ۱۳۶۸
ناصر طهوری

21 نوامبر
۳دیدگاه

در سوگ استاد بشیر هروی ( از: شیخ الشعراء زنده یاد استاد فدایی هروی )

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه    ۱ قوس  ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

از : شیخ الشعرا زنده یاد استاد براتعلی فدایی هروی

در سوگ استاد بشیر هروی

جهان دژیست کهن با فضای    همچو قیر

درین کهن دژ بی ساز و برگ ما چو اسیر

زمانه در نظر بخردان    شکارگهی  است

اجل شکارچی  و   آدمی   در او نخجیر

چنانکه نیست مر این گله را درین صحرا

بهیچ روی ز  چنگال   گرگ   مرگ   گریز

اگر چه   مرگ بتار   وجود  ما گرهیست

که هیچ  باز   نگردد   به   پنجهء   تدبیر

ولی دریغ   از این   روزگار  سفله نواز

که عهد فرصت روشندلان در اوست قصیر

چه کج نهاد و فسونگر بود گذشت زمان

که هیچ سانحه بر وی  نمی کند تأثیر

جهان ز بهر ستمگستران و خونخواران

هماره کاخ ستم  را   همی   کند   تعمیر

گهی ز کاخ کرملین ، گهی ز قصر سفید

صدای زنگ   خطر می برد   بچرخ اثیر

گهی بدست ستم سرنوشت قومی را
به بی نوائی و آواره گی   کند تکدیر

گهی به سلطه و بیداد سرزمینی را

کشد بکام جهان خواره گان شوم و شریر

بلای خانه برانداز   جور   و   استبداد

همیشه در پی آزاده گان   کشد آژیر

بویژه سلسله ی علم و فضل و دانش را

شود بغربت و رنج  و  عذاب دامنگیر

و یا به گوشه ی آواره گی و تنهائی

بکام افعی مرگش کشد بسان بشیر

جهان فضل و ادب استاد علی اصغر

چراغ محفل دانش بشیر پاک ضمیر

بحسن و خلق و صفا شهره ی خواص و عام

بلطف و مهر و وفا همدم صغیر و کبیر

همای فطرت او رانه جای کنج قفس

هزبر همت او را نه   پای    در زنجیر

نبود   نه    فلکش   نردبان   اندیشه

ز بهر بوسه زدن بر رکاب شاه و امیر

بگاه نظم کلامش روان چون آب بقا

بکار نثر بیانش عیان چو   ابر   مطیر

بنور معرفت و  علم  و اختر   نامش

چو افتاب جهانتاب  گشت عالمگیر

ز    هفت   اخترش  اواز  افرین  آمد

از آنکه بودش اختر شناس قلب خبیر

به بحر سینهء او صد سفینه از تاریخ

روانه بود بهنگام   خامه   و   تحریر

پی مبارزه  با دشمنان خاک وطن

کشید دست ز جا و مقام بی تأخیر

از آن زخاک وطن اختیار هجرت کرد

که تا زسنگر فرهنگ سر دهد تکبیر

که گر مبارزه  در   سنگر   قلم نبود

کسی نتیجه نگیرد ز سنگر شمشیر

دریغ و درد که فرصت نداد پیک اجل

که تا بمنزل مقصود ره برد ز مسیر

چو دید کشور جنگ آوران افغان را

بدست فتنه و بیداد کفر و شرک اسیر

چو دید  ملت   آزادهء   مسلمان را

بهر دیار بچشم زمانه خوار و حقیر

چو دید بی کس و بی یار خاک میهن را

که  اوفتاده   بدام   هزار   ها تزویر

چو دید خون شهیدان که در خفا و ملا

بود به شیشه ی سوداگران خون تقطیر

ز غصه تنگ شدش آنچنان مسیر نفس

که درگذشت ز جان و زحیات آمد سیر

برفت و ماند بگیتی ز فکر روشن او

بلوح دانش وفرهنگ جاودان تصویر

برفت و ضایعهء  درد  ناک   او   ناگه

چهان فضل و ادب را بسوگ داد نفیر

برفت و تا بجزا   بر روان  پاکش باد

درود و رحمت بیحد  ز کردگار قدیر

خرد ز سال وفاتش پیام داد که شد

ازین ستمکده آزاد روح پاک بشیر

زنده یاد استاد براتعلی فدای هروی

21 نوامبر
۲دیدگاه

در سوگ  شادروان  استاد بشیر هروی ( از زنده یاد استاد صابر هروی)

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه   ۱ قوس   ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

شاد روان استاد محمد محسن صابر هروی نویسنده ، شاعر ، پژوهشگر و هنرمند مشهور افغانستان کشور به یاد بود زنده یاد استاد بشیر هروی پارچه شعری را سروده بودند که اینک تقدیم عزیزان مینمایم.

استاد صابر هروی در سال ۱۳۰۶ در شهر هرات تولد شده و  در پنجم جدی ۱۳۷۹ در خارج از کشور در غربت جان به حق سپرده است. روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

 

در سوگ   شادروان  استاد بشیر هروی

بشیر مرد  و   نمردست    خاطرا ت بشیر

همیشه زنده  بوده دانش و صفات بشیر

بشیر مرد  و   بود   بعد   مرگ   او  جاوید

نجوم و شعر و مقال  و   تفکرات   بشیر

به(طنز) وفهم و پژوهشگری یکی استاد

زبانزد    همه   باشد     مطایبات   بشیر

مؤرخی  که  امین  و محققی  که  ذهین

به ژرف بود  و  مکمل  مطالعات   بشیر

به شعر ونثر ونجوم و به  طنز بی همتا

پر از  معانی  و مفهوم  نگارشات بشیر

به اهل ذوق  و قلم  یا به  عامی و عالم

به  جمله   بود  مؤجه  مناسبات   بشیر

گذشت روز و شب وماه   وسال عمر او

همش به گسترش علم و  فن حیات بشیر

صبور صاحب آزرم بود و خوش برخورد

کسی ندیده  خلآ  در   تصورات   بشیر

به عمر خویش شکایت ز  روزگار نکرد

صد افرین به حیا داری  و  ثبات بشیر

مرحوم استاد محمد محسن صابر هروی

21 نوامبر
۲دیدگاه

عالم فرزانه 

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه   ۱ قوس  ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

در سوگ عالم فرزانه  و دانشمند عالیقدر

مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی

 

عالم فرزانه 

ای‌   بشیر    استاد    دانا    عالم    فرزانه ای

هر   کلامت   در   معانی  بهتر   از  دردانه ای

مهربان  با از خود  و  بیگانه  بودی  هر  زمان

در  رفاقت   محکم  و با  دشمنی  بیگانه ای

در سخن لب میگشودی مستمع  میشگفت چو گل

همچنان اش یافتی  چون  نشه   پیمانه ای

هر کجا روشن بودی شمعی ز ارباب سخن

بال میگشودی به آن مجلس چنان پروانه ای

وصف اوصاف   نکویت   در   زبان    شاعران

می شود ورد زبان دوست  در  هر خانه ای

شاد  خواهد  روح  تو  با صد  تمنا   از   خدا 

چون ثنا هر صبح و شام ای عالم فرزانه ای

محمد اسحاق ‘’ ثنا ‘’

ونکوور کانادا

۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی

اول قوس ۱۴۰۳ خورشیدی

21 نوامبر
۳دیدگاه

یادی از: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی در چهل و سومین سالروز درگذشت آن مرحوم.                              

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه   ۱ قوس  ( آذر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از : 

زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

در چهل و سومین سالروز 

درگذشت آن مرحوم.

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

اول قوس ۱۴۰۳ خورشیدی

 

امروز اول ماه قوس ۱۴۰۳ مصادف است با چهل و سومین سالروز درگذشت پدر عزیز ما شادروان استاد علی اصغر بشییر هروی ، روزنامه نگار ، مؤرخ ، محقق ، منجم ، نویسنده ، شاعر ، طنز نویس ،  نسخه پژوه ، ادیب و دانشمند وطن ما که عمر پربار شان را در راه خدمت به فرهنگ و ادب سرزمین شان سپری نموده و آثار گرانبها و منحصر به فردی از خود به یادگار گذاشتند.

آری !

چهل و سه سال قبل از امروز بخوبی بخاطر دارم که بتاریخ ۳۰ عقرب سال ۱۳۶۰ خورشیدی در حالیکه پدر عزیزم در شهر تهران  مسئوولیت هفته نامه فجر امید و مجله استقامت را بعهده داشتند و ما در شهر مشهد ساکن بودیم از طریق دفتر مخابرات مشهد بدفتر شان زنگ زدم تا تاریخ آمدن شان را به خانه بدانم . ضمن اینکه اطمینان دادند که فردا شب با کاکاجانت  اقای تمنا ( زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی ) تکت داریم و برای چند روزی می آییم  گفتند که کتاب فیثاغورث را هم برایت گرفتم و می آورم.

اما با دریغ و درد گویا قسمت نبود تا یکبار دیگر پدر عزیزم آن فرشته ی بی همتا را بآغوش بگیرم و دستان پرمهرشان را ببوسم ، زیرا فردا صبح آن یعنی بتاریخ اول قوس پس از ادای نماز صبح دست اجل آن عزیز بی همتا را از ما گرفت و همان شب برای استقبال پیکر بی جان شان به فرودگاه مشهد رفتیم و فردا صبح آن استاد بزرگوار مرحوم تمنا هروی نیز همراه با محترم قاری مجیب به مشهد رسیدند وهمانروز بتاریخ دوم قوس ۱۳۶۰ خورشیدی طی مراسم با شکوهی پیکر پاک پدر گرامی ما از مسجد جفایی شهر مشهد برداشته شد و پس از  تشییع و  ادای نماز جنازه در حرم مطهر حضرت امام رضا (ع)  در بهشت رضای آن شهر بخاک سپرده شد که تعداد کثیری اشتراک ورزیده بودند.

مرحوم استاد تمنا که در آن مراسم شرکت داشتند مرثیه ای نیز بخوانش گرفتند که در بخشی دیگری بصورت جدا گاه به نشر میرسد.

ایشان  این خاطره ی تلخ را تا ماه های اخیر حیات شان که تیلفونی تماس می گرفتیم  یاد میکردند که قرار بود با استاد بشیر مرحوم همسفر شوم ، اما قسمت نشد. خداوند هردو عزیز ما را غریق رحمت بیکرانش بگرداند.

دوستان ، شاعران ، نویسنده گان و استادان گرامی  سرزمین ما مطالب و اشعاری در سوگ آن بزرگوار نوشتند که بصورت جداگاه خدمت شما عزیزان پیشکش میگردد.

 

من به همین چند سطر بسنده میکنم و شعری را که امروز بدین مناسبت سرودم خدمت شما تقدیم می نمایم.

دلِ شیدا

دردِ هجرانت  پدر در سینه ای  من جا   گرفت

از فراقت تار و  پودم بی درنگ    غوغا  گرفت

ناله ک ردم  ، صبر  خواستم  از  خدای مهربان

با صبوری  در  ضمیرم   زندگی   معنا    گرفت

چاره ای جز صبرنبودم زانکه  رسم زندگیست

گرچه دستِ سرنوشت از من گلِ رعنا گرفت

بسکه   پرپر   زد    دلم   اندر  فراقت   ای پدر

همچو مجنون این دلم ره جانبِ صحرا گرفت

در میان  سوز   دل    فریاد    کردم   بی صدا

خاطرات  مهر  و  الطافت    پدر  ماوا   گرفت

مادرم تنها امیدم بود  « بشیر » در غصه ها

از دعای   مادرم    آرام    دلِ  شیدا    گرفت

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ 

20 نوامبر
۲دیدگاه

وا لا همّت

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه   ۳۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

وا لا همّت

                   تقدیم به پدرم

پدر جان!

به همّت وا لا ی تو:

 که استوار تر –

از سرو‌های بلند جلال آباد،

 و محکم تر –

از سنگ‌های کوهساران آن  دیار است .

و به قلب با محبتت:

که رئوف تر-

از عطر گل‌های نارنج،

 و زیبا تر از گل‌های شب بوو نرگس است.

و به نصیحت‌های پر معنی‌ ات:

که خوش مزه تر از نارنج‌های خانه مان است.

با ور دار:

 که وجود تو در قلبم جاودان است.

 و تمامی سلول‌های هستی‌ ام به تو افتخار می‌‌کنند.

ای وا لا گوهر!

در سالگرد مرگت به جای عزا داری،

شکوه وجودت را برگزار می‌‌کنم.

هما طرزی

نیویورک

۲۰ جون ۲۰۰۱

 

20 نوامبر
۱ دیدگاه

تویی همین سوار آمده . . . 

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه   ۳۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

تویی همین

              سوار آمده . . . 

 

سوار عشق می رسد،  کلاه  آفتاب در سرش

 ستاره سنگفرش او ، چراغ  ماهتاب در درش

 ز نقش نعل اسب او، جهد ستاره، رعد و برق و خشم

 به مشت اوست خنجری، ترانه و کتاب در  برش

 ز جان خود زدوده است، گرد و خاک صبر  مرده را

 دوباره می پرد ز نو، شکوه یک شتاب در پرش

 بهر چراغ می دهد ز روغن   دلش   شراره ها

 دوای درد و خیر جان، شرنگ انقلاب در شرش

 سوار اوج خود بشو، تویی  همین  سوار آمده

همانکه مست می رسد، نشانی از عقاب در فرش

فاروق فارانی

 

 

20 نوامبر
۳دیدگاه

منزلِ مقصود

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه   ۳۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

در هیاهوی خاموش کوچه‌ها، جایی که سنگ‌ها زبان بسته‌اند و خاک، شاهد رازهای کهن روزگار است،

 سینه‌ای از درد لبریز است که گویی هر ذره از آن، آتشی در دل تاریخ افروخته. صدای ما، نه زخم گلایه که ترنمی است بر گوشهای سنگین وطن، اما چه بی‌پاسخ مانده‌اند آنانی که باید پژواک این نوا باشند.

منزل مقصود، به وسعت بی‌کرانه‌ای است که پای خسته، آبله‌دار و دل هراس‌ناک ما را می‌خواند.  و در این میان، آسمان گشوده است خوان کرامت خویش را، اما نگاهی کوتاه و دستی نارسایی ما به سوی آن نمی‌رود، که این خاک‌نشینان به دانه‌های تلخ زمین و زمان خو کرده‌اند.

در این قافلهٔ عقب‌مانده، عصا، رهسپارتر از پای‌های مردمان ماست؛ که گویی فتنه‌های دیروز، بر امید سبز امروز سایه افکنده است. و حتی شادی‌مان، در آغوش ناله‌ای غریب آرمیده است؛ هوایی که با نوای ماتم عجین گشته و از اشک‌ها دردناک است.

طبیبی که آمد، نسخه ای به درمانی نگشود جز زهر اجل، که گویی تقدیر ما در این تاریکی مُهر شده است.

 اما دل به امید ذات ذوالجلال است، که دعای ما روزی مستجاب خواهد شد، و بخت سیاه ما در آفتاب رحمت او روشن خواهد گشت.

محمود! 

عشق راهی است که اوراق گلبرگ هایش سخت‌تر و زخمه زننده تر از خارهایش است، اما چشمی که به لقای ماه دوخته، جز بر معشوق، نخواهد افتاد؛ که عاشق، جز سختی، چیزی بر دل نمی‌نشاند..

 

منزل ِ مقصود

  در خاک خفته کوچه و پس کوچه های ما 

آتش   گرفته  سینه ای   درد   آشنای ما 

بر گوش سنگ سنگ وطن ما صدا شدیم 

اما   ز   همراهان    نشنیدن   صدای   ما 

راه است  دور   و  منزل  مقصود  ناتمام

دل در هراس  و  آبله   گل  کرده پای  ما

خوان کرم  کرامت  خود  را  گرفته است

رزق  حلال  رفته  به   طرف   سمای  ما

از دست این عقب نگری های  فتنه خیز 

سبقت  گرفت  یک   قدم از   ما  عصا ما 

حتا به روز شادی ما اشک و ناله  است

از بسکه خو  گرفته  به  ماتم  هوای  ما 

بهر علاج بخت سیه  سوزی  مان طبیب

بنوشته است  زهر   اجل   را   دوای ما

قربان    ذوالجلال   یت ای  ذات  کردگار 

کی  مستجاب   میشود  آخر  دعای  ما

محمود عاشقی چقدر سخت بوده است 

رو بر  نه  تافت   بار دگر   مه   لقای  ما

         احمد محمود امپراطور               

   دوشنبه ۰۶ حمل ۱۴۰۳ خورشیدی       

      برابر  با ۳/۲۵/۲۰۲۴ ترسایی           

20 نوامبر
۱ دیدگاه

ذهن ستم گستر

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه   ۳۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

ذهن ستم گستر     

زمیـــن در آتـش خـودکامگان آز می سوزد

سـرا و مـزرع و دارایـی و انباز می سوزد

مگـو افـسـانـۀ گلـزار ابـراهـیـــم بـر انـسـان

که صدباغ وچمن درکوره‏های بازمی سوزد

برادر تشنه بر خون بـرادر بـوده در صحرا

پدرسنگین دل ومادرکه بی اعزاز می سوزد

یهوه کین و خشم وخون را باهم کند مخلوط

خدای مهربان و رحمت و دمساز می سوزد

نـشـد خـامـوش بـر انـسـان مظلوم آتش ظالم

فلسطین زیـر بمب و آتش سـرباز می سوزد

سران غرب چشم وگوش ودرب دل رابستند

حقـوق حــقـۀ انـسـان در اغـمــاز می سوزد

نه تنها کودک وپیروجوان را قتل عام کردند

در آتـش حرمت آزادی و جـانبـاز می سوزد

ندارد برتری در نـزد حـق انسان بـر انسان

چرا در دوزخ تبـعـیـض از آغـاز می سوزد

ز کـین و خـشم و بیداد سکندر در دل تاریخ

کهن تخت شهنشاهـانـه در شیراز می سوزد

بـرآمـد از دل یـونـان و روم ذهـن ستم‏گستر

که استعمار و نظم قلدری، هم‏باز می سوزد

فقط ازچنگ لیبرالیزم رسـوا خون می ریزد

زمین درورطه های جنگ براندازمی سوزد

جهان درچنگ چندتا مالک سرمایه افتادست

تمام خــلـق عـالــم در تب ناســاز می سوزد

چه داردراست افراطی بجزفاشیزم ویرانگر

که دنیا را به دیگ روغـن گـراز می سوزد

هجـوم حـرص امریکا شـده در آســیا دوزخ

که خشک وتردرین برنامۀ بگداز می سوزد

به دست طالب بی مایه دادند تیغ خون آشـام

که بنیان وطن درزیر تاخت وتاز می سوزد

نشاط ساز و آهنگ غزل خاموش گردیدست

بـه زیـر تـیــغ ظالـم در گلـو آواز می سوزد

بخواری غیرت عشق ومحبت را کشندبردار

میان آتش وخون شوروشوقِ  ناز می سوزد

لبان اجـتماع را بـا جـوالـدوز ســـتـم دوزنـد

ز بیم تشنۀ خـون بر زبـان ابـراز می سوزد

وطن زندان انسان گشته وباغ وچمن سوزان

ز جـور گرگسان بال و پر پرواز می سوزد

خـدا را جـنـبـشـی تـا مـادر میهـن شـود آزاد

چرا در شـانـۀ اقـبــال مـا شـهباز می سوزد

رسول پویان                        

۱۵ نوامبر ۲۰۲۴               

 

20 نوامبر
۳دیدگاه

  آ هــــــوی رم کــــرده

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه  ۳۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

آ هــــــوی رم کــــرده

نـا لــه بیــا د وطـــن، صبــح و َم ســاء میـکـنـــم

خـون جگــر میخــورم، نــغـمــه ســرا میـکـنـــم

بهر نجا ت وطــن، ا ز همــه  ا یــن  مشــکــلا ت

ا ز سر شــب تـا سـحـر، رو بـه خـــدا مـیـکـنــم

بـر درآ ن کـبـــریــا  ،  ا ز رهء  صـــد ق  و  صفـــا

عـقــده و غــم هـــا ی د ل، یـکســر ه وا مـیـکـنـم

بهـر شِفــا ی وطــن، ا ز هـمــه رنـــج و مِحَـــن

چــا ره نــدا رم د گـــر،عـرضـ ه دعــا   میکــنــم

مـرغ  شــکستــه پــرم، قــد رت پـــروا  زنیـست

د ل بــه هـــوا ی وطـــن، دا ده نــــوا   مـیــکـنــم

گــربــه گـلستــا ن روم، بـهــر تمــا شـــای گــل

یا د گـل ِا رغــوا ن، خوا جــه صفــاء میــکـنـــم

آ هــوی رم کــرده ا م، تیـــر جفـــاء خــورده ا م

درد د ل ریــش خـــود، ا ز تــو د واء میــکـنـــم

حیـد ری گــر آ خـــرت، ا زغـــم و د رد وطــن

حَصر شود چـا ره  ا ت، صبـر خــدا میــکـنــــم

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۴ جون ۲۰۰۵

سید نی – آسترالیا

18 نوامبر
۱ دیدگاه

 بوسه خیانت …

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه   ۲۸ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

« ای یهودا، آیا پسر انسان رابا بوسه

تسلیم می کنی*» انجیل لوقا

     بوسه خیانت …

 

خاموش ترینی و   سرودی    نسرودی

 با این همه  پدرود  ، درودی  نسرودی

 دیوار   که  بسته   دهن      شهر ترانه

 از حلق دری، شعر  ورودی   نسرودی

وقتی که صلای تو   شررگاه   افق بود

 بر خامشی خویش فزودی،  نسرودی

 آنگاه که پیکار چو خورشید بخون گشت

 از نیزه و از جوشن و خودی  نسرودی

 صحرا همه کژراهه شد و قافله گمراه

 یک بارقه از شعله و  دودی  نسرودی

 آن معرکه فریاد  طلب  داشت ، اما تو

 لب بستی و از سینه سرودی نسرودی

 رود و دره و کوه   غزلخوان   هجوم اند

 سمفونی طوفان نشنودی ، نسرودی

 هرسوی صلیب است و مسیح است و یهودا

آن بوسه  خونین  نزدودی  ،  نسرودی

 فاروق فارانی 


*
   در روایات مسیحی وقتی عیسی مسیح و همراهان اش دستگیر شدند، یهودای خاین قرار شد، با بوسه گذاشتن بر چهره عیسی او را به دشمنانش

معرفی و مشخص کند.

 

 

 

 

 

 

18 نوامبر
۱ دیدگاه

رنگ خورشید نور مهتاب

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه   ۲۸ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

رنگ خورشید

               نور مهتاب

نمی دانم چه  در  دنیای  عشق است

جهانی بسته در سودای عشق است

فلک   با   گردش    این      چرخ   چنبر

اسیر   عالم  خضرای    عشق   است

فروغ   رنگ   خورشید     نور    مهتاب

به قصد غارت  دل‌ های عشق است

دلیل     زینت     گل       در       بیابان

هوای مست هر صحرای   عشق است

نوای    بلبل   و    گل   در     گلستان

صدای ناب  سر تا پای  عشق است

به     یاد   لاله    رویان   در    خیابان

صبا آشفته و شیدای ع  شق است

شکوه    و     عزت   هر   آدمی   زاد

بدست حضرت مولای  عشق است

سلوک         آتشین          پارسایان

فقط در مکتب تنهای  عشق است

بسا    دیدم   به    عین  نو  جوانی

چو من سرگشته رسوای عشق است

بیا    شهناز   من    در   کنج خلوت

که دنیا خانهٔ زیبای  عشق   است

ببین   بخت   بلند     واعظی      را

چراغ  دولت  رویای   عشق است

 

ملا عبدالواحد واعظی

 

17 نوامبر
۱ دیدگاه

لحظه ، لحضۀ درد

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

   لحظه ، لحضۀ درد

 

تویی که از جگر ما کباب   می‌خواهی

ز چشم‌های تر ما شراب  می‌خواهی

ز رود  خانۀ   خشک   ز یاد    ها  رفته

چرا ز دست من خسته آب می‌خواهی ؟

بجان من که به جانت همیشه پیوند است

نکردی رحم ، تو عمری عذاب می‌خواهی

به لحظه لحضۀ دردی که از تو می‌آید

نبرد می‌کنم اما تو خواب می‌خواهی

به روز ، ماه منیر و به شام های سیه

عزیز دل ، تو ز من آفتاب  می‌خواهی

اگر پلنگی تو ، سالار ، پس چه بیهوده

از آسمان  خدا  ماهتاب  می‌خواهی .

 

                    سالار البرز

 

17 نوامبر
۴دیدگاه

فراق دیار

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

       فراق دیار

 

من  نمی گویم  که   آزادم  کنید
یا رها  از   ظلم  و   بیدادم  کنید

ماجرای      زندگی‌ام    بشنوید
گوش یک لحظه به فریادم کنید

دشمن  اولاد  و   ناموس  وطن
سرنگون سازید و دلشادم کنید

خاک   آبای  مرا   چون   بستان
بهر   فرزندان   و    اولادم  کنید
در قفس هردم پرو بالم شکست
فکر    بر بادی     صیادم    کنید

راه من دشوار دور هستم  زتو
منزلم دور  است  ارشادم کنید

رهروی دامان و دشت و کهسار
همدم مجنون  و  فرهادم  کنید

در فراق   هجر یار  و هم وطن
دوستان و هموطن  یادم کنید

عالیه بشنو که می‌گوید وطن :
گشته‌ام   ویرانه   آبادم   کنید

                عالیه میوند

                فرانکفورت

            ۱۳ اکتوبر ۲۰۲۴

 

17 نوامبر
۳دیدگاه

نترس

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نترس

 

در سرزمین آفتاب ها

درختان تنومند

با شاخه های استوار تر از –

بازوان پهلوانان افسانه ها –

پر بار از برگ های سبز و طلایی

با چشمان آسمان ها –

                 ما را بدرقه می‌ کنند

هوای دم کرده

با غبار خاکستری رنگ –

                         نفس نفس زنان

                                        ملتهب

                                             و خمار آلود –

پیام ترا به من هدیه کرد

نترس !

ترا دنبال نخواهم کرد

 

هما طرزی

شیکاگو

۲۰ جولای ۲۰۰۶

17 نوامبر
۱ دیدگاه

ثانیه شماری

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

        ثانیه شماری

 

گفتم  به  جز  رخ  تو   تماشا    کنم نشد

من عشق را به غیر تو  معنی  کنم نشد

گفتم کلامی چینم من از واژه های شعر

وقتی که آمدی  به  تو   اهدا   کنم  نشد

جستم به   لا به  لای تمام صفات چشم

تا  وصفی  بهر  چشم  تو  پیدا  کنم نشد

گفتم به  یاد خاطره از  شوخی  های تو

دل  را  به  وقت  غصه  تسلا  کنم   نشد

گفتم  که  با خیال  شب  وصل  دوش ما

بغضی که شد گره به گلو ، وا کنم نشد

گفتم   تمام   ثانیه  ها  را   که   نیستی

برچینم  و  به  یاد  تو   یکجا   کنم   نشد

واهب ز کوی  تو همه رفتند و خواستم

من   قصد  ترک  کردن  اینجا  کنم  نشد

 

              صالحه واهب واصل

                  ۴ جون ۲۰۲۲

                       هالند

 

17 نوامبر
۱ دیدگاه

جلوهُ مهتاب

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

    جلوهُ مهتاب

 

 امشبم   مانندِ    شبهای   دگر

 یادِ تو در سینه پنهان می کنم‌

با نگینِ  اشکهای  گرمِ  خویش

 دامنِ شب را چراغان می کنم

 در میانِ  هاله یی از ابر  و نور

 دخترِ  مهتاب  می  خندد   بناز

 اختران سر می کشند از بامِ شب

 زهره   و  ناهید  در  راز  و نیاز

 قاصدک آرد  بمن  بوی   تو را

 از    دیارِ   دور   دستِ    آرزو

در   چمنزارِ    خیالم    بشگفد

 غنچهّ امید با  صد  رنگ  و بو

 تا  سحرگه  عاشقانه  بنگرم

 جلوه  های روشنِ  مهتاب را

 کلش بگذارم دمی بر  رویهم

 این دو چشمِ خستهُ بیخواب را

 

         مریم نوروززاده هروی

  هجدهم اسد ۱۴۰۲ خورشیدی

       ۹ آگست ۲۰۲۳ میلادی

           از مجموعهُ”پاییز “

                  هلند.

17 نوامبر
۱ دیدگاه

کلیله‌ی اندوه

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

         کلیله‌ی اندوه

 

 وطن  برای  دلت   خون  ما  تلافی  نیست

 برای شعر غمت  رنگ ، در  قوافی نیست

 به  حجم  پهنه‌ی   تاریخ  ، از   غبار  سیاه

مکدر است دل شیشه‌ات که صافی نیست

 هزار پاره‌ی زخم و سکوت و ضجه به هم

 نمای درد دلت است و این گزافی نیست

تویی   کتاب    بلا  دیده ِ  دست    اهریمن

 ورق – ورق شده شیرازه‌ات، صحافی نیست

نگاه    مادر     آن   کودک   گرسنه‌ی    تو

 مگر کلیله‌ی درد  و  غم  اضافی  نیست؟

 وطن! برای همه درد و هرچه  حرمان است

 بیا که گریه   نماییم  اگرچه کافی نیست

                        احمد هنایش

                      ۲۹ اکتوبر ۲۰۲۴

                              آلمان

 

17 نوامبر
۴دیدگاه

قبله ی عشق

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

    قبله ی عشق

قبــــله ی عشق  چــــــارسو  دارد  

دلبـــــــــری   معنــــی  مگو  دارد 

از  گـــــذرگاه   دل  اگــــــر  گذری

هـــــر تپش عــــرض  آرزو  دارد

کــــــم مبـــــادا  ز عشق  رسوایی

غنچـــــــه های  شگفتــه  بو دارد

لب گشودن  جهــان  گستاخی ست

خامشــــی  رنــــگِ  گفتـــگو دارد

 سنـگ  لعنت  به  خویش می بارد

خواجـــــه بر ریش خود تفو دارد 

صوفی  در  زیـــــــر  گنبــد دستار 

ســـــــوی خلــق  خــــدا قبـو دارد

نکند وصف حـــــور و غلـمان را

گــــــر مــــلا انـــــدک  آبرو  دارد 

از که نالیــــــم  و از کجــــا آیــــم

مـــــا و من از چه مـــا  و تو دارد

اینهمــــه لاف  و ماجرا از چیست

قمـــــری هم نغمــه ی کوکو  دارد 

هر که را سایبـــــــان  خدای است

عیســـی در ذات خـــــود ابو دارد 

نیست بی ساقی  نیست  بی مطرب

بــــــاده ی هــــــر غزل  سبو دارد

گر تو فـــــرمان نمی  بری امروز

توسن هستــــی را کــــه چو دارد؟

از سخن معنی  شــــــکر بــــردار

زیـــــر این بتــــــه ها لبــــو دارد 

بس حــذر کن  ز گفتــــــه ی بیجا

طبـع مــــــا طبـع تنـــــد خو دارد 

میشود هــــر که در سخن محمود 

گــــــر ز خـــون دلش وضو دارد

احمد محمود امپراطور

بامداد یکشنبه ۲۶ عقرب ۱۳۹۸ خورشیدی

برابر با ۱۷ نوامبر ۲۰۱۹ ترسایی

16 نوامبر
۱ دیدگاه

انسانیت هنوز نمرده است.

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر شنبه  ۲۶ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۶  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

طوری که می دانیم بتاریخ ۲۶ فبروری سال روان آرون بوشنل افسر نیروی هوایی آمریکا خود را در مقابل سفارت اسرائیل در واشنگتن آتش زد، و فردای آن بتاریخ ۲۷ فبروری به جاودانگی پیوست..

آری ! این وجدان بیدار تا آخرین لحظه فریاد فلسطین آزاد و اعتراض به نسل کشی فلسطینی ها را چون پرچم انسانیت بلند نگهداشت، انسانیت هنوز نمرده است.

این چند بیت را که برای این انسان والا سرودم، به یاد جاودان اش تقدیم می کنم

 تقدیم:

آرون بوشنل به تو که شعله های سوزنده بدنت، پرچم وجدان و آزادگی خواهد بود .  .  .

انسانیت هنوز نمرده است.

فریاد با  آتش  کشید ،  با  آتش   فریاد  خود

 بیداد را در  داد او ، با  داد  و  با  بیداد   خود

 آوای آتش خیز شد، از حلق  پر  دود  جهان

 با مرگ پر از آتشش ، با هستی  آزاد  خود

 چشم جهان پر دود شد، گوش جهان آتش گرفت

 با آسمان همراه شد، با مرگ هستی زاد خود

 بیرون ز دام اهرمن  ، بر زندگی لبخند داد

 دست فلسطین بوسه زد، با شادی ناشاد خود

 ای عشق ای آزادگی ، ای درد ای دلدادگی

 هرگز نمی میری، جهان، دارد ترا در یاد خود

فاروق فارانی

 ۲۷ فبروری ۲۰۲۴

 

13 نوامبر
۳دیدگاه

 بازیِ دنیا

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :چهارشنبه  ۲۳ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 بازیِ دنیا

۷۵ الف

یک روز دکان  خالی ، یک  روز پر از سودا

 یک روز دلم خاموش ، یک روز پر از غوغا

 یک روز سحر خیزان ، یک روز همش خوابم

 یک روز چه پژمرده، یک  روز  شگفتن ها

یک روز تپ و  تاریک  ، یک  روز  چراغانی

یک روز نهان کاری ،  یک روز همه رسوا

 یک روز پر از خارم، یک روز سمن جوشان

یک روز چه  نازیبا  ، یک    روز   همه زیبا

 یک  روز گنه  کاری ،  یک  روز  سر توبه

 یک روز پس پرده ، یک روز همش افشا

 یک روز سیاهی ها ، یک روز عنابی تر

 یک روز فقط پنهان ، یک روز  فقط پیدا

 دنیاست چنین بازی ، هی حادثه پردازی

 دیروز   غم   امروز ،   امروز   غم فردا .

شکیبا شمیم

13 نوامبر
۳دیدگاه

نفس منجمد

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :چهارشنبه  ۲۳ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نفس منجمد

 

چه ناگوار است تنهایی‌…

با دیوار‌های مرده حرف زدن

و با صفحه تلویزیون انس گرفتن

آنهمه صدا کجا رفت؟

بدنم از تنهایی سرد شده به پهنای یک دشت

و صدا در گلویم گیر کرده به بزرگی نا‌ امیدی ها

کجاست مادر که می‌‌خواند –

                              مهرش در گوشم

کجاست پدر که دور می‌‌کرد –

                           وهم‌ها از دوشم

من در کدامین سرزمین گم شدم؟

رها شدن در باغچه‌های یخ زده از محبت ها

آغاز نفس‌های منجمد

در بدن پلاسیده

و تنها گرمای من :

تصویر دور‌ترین روز هاست …

 

هما طرزی

نیویورک – امریکا

۱۴ اپریل ۲۰۱۰