۲۴ ساعت

یادت کرده ام

مادرانه

ای شهر انگور و اخلاق

شهر خواجهء انصار

*

هرات

دوریت را آواز خواندم

برای چشمانی که بوسه بود و تغزل

ای شهر زخم و خون

برای چشمانی که عیدی بود و نیایش

که ابر رحمتی بر کویز ؛

برای کوچه هایت گریستم

کوچه هایی که مرثیه و اشکند

که انباشته از بوی باروت

*

هرات

برایت دق کرده ام

برای مسجد بزرگت که جلال خدا را

شعری ست

وایثار را فریادی ؛

مسجد که از خون عزیزانت

عطر آگین است

از نگاه دشمنانت زخمین

مسجدی که در آن ستم شد

و یارانش را از او گرفتند

*

هرات

ذوق پریدن پروانه هایت

در من ره کرده است

نغمه قمری هایت ؛

یاد انگور های لعل تو

قلب زخمینم را به باغ می خواند

به هم آغوشی چشمه ؛

تو گلی

برای همه ء بلبلان آوازم

همه ء پروانه های غزلم ،

تو ترانه یی

همه رقصهایم

و نیایشی

هر سپیده را .

*

هرات
برایت دق کرده ام

ای زمینی که عشقم آموختی

و زخمینت هستم

ای که در تو قرآن آموختم ،

ای شهر تفسیر های بلیغ عرفانی

که در تو خدا را شناختم ؛

یادت کرده ام

هرات

برایت دق کرده ام

از : شاد روان استاد سعادت ملوک تابش