مرز راد
تاریخ نشر دوشنبه ۲۵ فبروری ۲۰۱۳ هالند
مرز راد
ولی پوپل
ویرجنیای شمالی امریکا
***
سحر که نـــــفحۀ مشکین گل، به باد دهد
خــــبر ز خاک عیاران و مرز راد دهد
نـــشاط و خرمی آرد، به مرغزار دلم
گلاب و برگ صبوحــــم ، به بامداد دهد
بـــیاد یار و دیارم برد، بگلــــــشن جان
ز رنگ و بوی خراســـان، مرا بیاد دهد
مرا که جور فراوان کــــشیده ام ز فراق
بجزء خـــــیال وصالش، بگو که داد دهد
درون پیکرجان، سینه سوخت و نوحه کشید
به آتــــــــــشی که مرا شعله از نهاد دهد
دوای درد ندیدم بکوی و د کــــــۀ دهر
که تنگنای دل و سینه را گـــــشاد دهد
مرید مرشد عـــــــشقیم و عاشقان مراد
ســـتاده ایم برین تکیه تا که داد دهد
دهــــــان باز شکایت ، ولی ببند و منال
« زبان سرخ سر ســـــــــبز را بباد دهد »
ولی پوپل
پوپل گرامی ، بازهم مانند همیشه عالیست. زنده و سلامت باشید. مهدی بشیر
غزل معطر و دلنشین ، آراسته با استعارات و ترکیب هاى ناب .
” زبان سرخ سر سبز را به باد دهد ” واقعیت در جوامعیى که هر نوع آزادى سر کوب میشود.
زیبای زیبا …………عالی بود درود بر شاعر زیبا سرای ما …..شادو موفق باشید همیشه …………….ممنون
ولی جان پوپل بسیار عالی و بامزه بود چند باره خوانده و هر بار کیف کردم
شعر تان جاری باد
زیباست مثل همیشه جناب پوپل گرانمایه ، سعادتمند باشید!
جناب پوپل طبع تان همیشه روان و الهام تان گرم باد با اینکه شهروندیم مگر در فراق بندیم که امید این حصار کاغذی روزی بر داشته شود ؛ مو فق و کامگار باشید
دلکش و ماهرانه…..