محمل به شانه
تاریخ نشر شنبه نهم سرطان ۱۳۹۷ – ۳۰ جون ۲۰۱۸– هالند
محترم محمد معروف نیکزاد
*******
ما غرق شده گانیم غم غلاب نداریم
با سیل روانیم غم سیلاب نداریم
چون قطرهِ گمگشته در بستر دریا
پیوسته بدانیم غم کولاب نداریم
جدا مانده ز ما همه وصف بهاری
صیدیم و اسیریم غم قلاب نداریم
خانه بدوشانیم و ، محمل بشانه ست
جدا مانده خویشم غم زولاب نداریم
خورد گشته خمیریم درین کردش دوار
چرخیده دوانیم غم دولاب نداریم
نقش روی آبست کلاه که بسر هست
در وصفِ حبابیم غم علاب نداریم
غارت نموده، باغ مرا لشکری طوفان
بر دست خزانیم غم گلاب نداریم
عودیم چو فتادیم درین آغوش آتش
غوغای کنون بر غم ملاب نداریم
آتش زده اند یکسره این باغ چمن را
سودای بدست زان غم جلاب نداریم
در بحر فنایم که ز زورق اسری نیست
در موج اسیریست غم خلاب نداریم
گردیم به کیهان زبهاران خبری نیست
ما خشکیده جانیم غم نیلاب نداریم
کاروان که فتادیم در حسرت و بیداد
زخمیم بدان سان که غم لاب نداری
نیکزاد
درود به دوست گرامی آقای محمد معروف نیکزاد ، تشکر از سروده زیبایت. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
سپاس گذارم از دوست نهایت عزیزم جناب محمد مهدی بشیر عزیز که سالیان است اشعارم را حمایت نموده و بهره از کلک شکر ریز شان گرفته است بقول حافظ انسان هستند آنچنانی :
بی مزد بودو منت هر خدمت که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
بلی چنین است خدمات ایشان مزد و منت در بین نیست ما هیچ پاسخ برای زحمات ایشان نداریم بجز ازینکه با ارادتمندی و خلوص احترام اسم شان را به نیکی یاد نمایم مهدی عزیز دوست دارم ممنون.
جناب نیکزاد گرامی ! خوشحالم که بازهم از شما می خوانم ، قلم تان زیباتر و طبع تان رساتر باد.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی