همایون عزیزی شاعر روشندل و با احساس
تاریخ نشر یکشنبه دهم سرطان ۱۳۹۷ – اول جولای ۲۰۱۸– هالند
ملبورن – آسترالیا
اول جولای ۲۰۱۸
همایون عزیزی
شاعر روشندل و بااحساس
همایون شاعر روشندلِ ماست
کلامش یک بیک حرفِ دلِ ماست
ز رنج روزگاران ناله دارد
ز بیدادی که امروز قاتلِ ماست
بسی آزرده از رنگ زمان است
زرنگ بازی که اینک مشکل ماست
اگر نالد ز چشم تیره و تار
مپندارید که خط فاصلِ ماست
ز احساسی که دارد با صداقت
یقینآ شاعر دریا دلِ ماست
ز عشق و عاشقی با ناز گوید
روان با کاروان و محمل ماست
ز دلتنگی و رنج وغصه گوید
پریش از مردمانِ جاهلِ ماست
همایون درد ها دارد فراوان
بسی دردها که هریک از دل ماست
نه تنها شاعراست ، او رادمرد است
بشیر! او شاعر صاحبدل ماست
خدایا جاودان عمرش نماید
که او درد آشنای محفل ماست
با سروده های همایون عزیزی مدتهاست آشنا بودم و گاهگاهی که فرصتی دست می داد آنها را به خوانش می گرفتم و از خواندنش لذت می بردم، این سراینده ای خوش قریحه که خلق کننده ای سروده های نغز می باشد بقول خودش نابیناست ، اما به نظر من او شاعریست که بادیده ای بصیرت وصفای باطن به حقایق عینی جامعه می نگرد و با زیبایی تمام آنرا به تصویر می کشد.
آری ! همایون عزیزی شاعریست روشندل ، ذکی ، خوش قریحه و با شخصیت بارز و منحصر به فرد که در نخستین صحبتش فرد مخاطب را شیفته و گرویده خود می سازد. می توانیم صحبت کنیم؟ با کمال میل با پاسخ مثبت در تماس شدم و صحبت کوتاهی داشتیم. اما نسبت گرفتاری های کاری نتوانستم دوباره با ایشان تماس بگیرم و هم صحبت شویم.
همایون عزیزی متولد سال ۱۳۶۴ خورشیدی می باشد که در شهر زیبای کابل دیده بجهان گشود؛ ولی با نابینایی ذاتی. اما دیری نپایید که همه متوجه شدند که او با استعداد خدا دادی که دارد نسبت به بسیاری از بینایان سرزمینش بینا تر است و به تناسب خیلی آدم ها با احساس تر.
او بدون شک به این نکته پی برده است که با تاریکی ها می بایست مبارزه کرد و با ضمیر روشنش با کوردلان مقابله نمود.
چنانچه با شمولیت در مکتب مؤفق شد تا صنف دوازدهم در لیسهء مسلکی نابینایان درس بخواند و همزمان به فراگیری زبان انگلیسی و کمپیوتر مبادرت ورزد.
علاقه وافر وی به زبان وادبیات دری پارسی باعث شد پایش را به دارالمعلمین عالی سید جمال الدین کابل باز کند ، چنانچه بصورت شبانه به فراگیری زبان و ادبیات پرداخت. بعد ها با کسب بورسیه ای از سوی یکی از نهادهای مدد رسان خارجی رهسپار کشور هندوستان شد و درآنجا به فراگیری کامپیوتر ساینس پرداخت. افزون بر این او مدت هشت سال را در لیسهء مسلکی نابینایان آموزگار بود و همزمان در یک دوره کاری کوتاه مدت در رادیو (نی) با اساسات خبرنگاری آشنا و دوره فراگیری آنرا به اتمام رسانید.
او زمانی که بیشتر از پانزده یا شانزده سال نداشت همراه با دختر کاکایش ازدواج نموده و ثمره زندگی پربارش (۹) فرزند است که شامل ۴ دختر و ۵ پسر می باشد.و اما سروده های همایون عزیزی که حکایت از دلتنگی های شاعرانه او دارد ، تنها حرف دل او نیست ، بلکه حرف دل خیلی از ما آدمهاست که با دلتنگی های فراوان زندگی می کنیم. کلمات غرق می شوم که خودم را از یاد می برم .
چکیده های ذهن همایون را همیشه می خوانم ، گاهی آنقدر در عمق آن کلمات غرق می شوم که خودم را از یاد می برم .
زمانی به این می اندیشم که چه استعداد خارق العاده ای در پشت دیدگان نابینای این شاعر گرانمایه قرار دارد.
بلی ! همایون سرایشگر توانایی است که هم دوبیتی می سراید و هم غزل مثنوی . در یک ویدیوی کوتاه نیم ساعته که زندگی این شاعر روشندل را سلسله وار به تصویر کشیده است به خیلی از خصوصیات زندگی او پی بردم.
فرزندان دلبندش که بقول خودش عصای دست و قوت قلب او می باشند خدمتگذار پدر اند ، پدری که از نعمت دید ظاهری محروم است ، اما با دید درونی و احساس عاشقانه پدرانه با زیبایی چهره های فرزندانش را بتصویر می کشد و با محبت پدرانه آنها را بهانه خوب زندگی اش می پندارد.
در طول زندگی رنج ها و ناملایمات فراوانی را تجربه کرده است ، رنجهاییکه نه از سوی بیگانگان ، بلکه از جانب اقارب نزدیک و آشنایانش به او تحمیل شده است . چنانچه درین باب درد هایش را اینچنین به زبان می آورد:
زدند از چشم من صد گپ به پیشم
تمسخر می شدم از قوم وخویشم
خدایا ! آنچه مامایم به من گفت
چو گژدم می زند هر لحظه نیشم
اما او با گام های متین و با استقامت تمام مؤفق شده است همه آن مشکلات را پشت سر گذاشته ونگذارد حرف های کنایه آمیز و نا سنجیده ای عده ای او را از ادامه مسیرش منحرف سازد. او در خلال یکی از سروده هایش از اینکه نابینا بدنیا آمده است از پدرش طلب بخشش نموده و پوزش طلبیده میگوید:
چرا من بی بصر گشتم پدر جان
درختی بی ثمر گشتم پدر جان
ترا من نقطهء ضعفم ببخشای
برایت در دسر گشتم پدر جان
اما پدرو مادرهمایون اورا با تمام مهربانی های خویش زیر بال گرفته و نخواستند چیزی ازدیگران کم داشته باشد. او امروز به برکت همان پدر و مادر وبا استقامت وپشت کارخودش انسانی است تحصیلکرده، شاعری است روشن ضمیر،سخنوری است توانمند و استادی است پرتلاش که برای تربیه فرزندان کشور تلاش مثمر و همه جانبه نموده و می خواهد از اندوخته های علمی اش آنها را مستفید سازد.
او که از اوضاع نابسامان وطن وبخصوص جنگ و انتحار و انفجار به ستوه آمده همیشه نگران سلامتی فرزندان دلبندش بوده ودرکمال نگرانی چنین می سراید:
مبادا لحظه هایم تار گردند
دچار حسرت دیدار گردند
مبادا کودکانِ بی پناهم
اسیر راکت ورگبار گردند
و درجای دیگر چنین می گوید:
شبی داغ و شبی درد است یارب
عجب این درد، نامرد است یارب
به اطفالم چو دیدم گریه کردم
اتاقم بد رقم سرد است یارب
اودنیای نابینایی را دنیای تنهایی می پندارد وبا نوشته هاو سروده هایش می خواهد به من ، به تو و به همه آنهاییکه از نعمت دیدن بهره مندند بفهماند که قدر این نعمت را بدانیم و یقین داشته باشیم که خوشبختیم.
او زیبا می سراید ، بی آلایش و صمیمانه سخن می گوید. وقتی از طریق تیلفون برای اولین بار با او هم کلام شدم ، احساس نمودم که سالهاست او را می شناختم ، اما مدتها می شد که از او دور بودم و اینک پس از این همه دوری همدیگر را دوباره پیدا نمودیم. صدایش مهربان وگرم ، کلامش دلنشین و سرود هایش دلانگیز اند.
او درجامعه ای زندگی می کند که با وجود محرومیت از نعمت دیدن نسبت به خیلی از بینایان بینا تر است .
آری! جامعه سنتی که همه ما متعلق به آنیم جامعه ایست ظاهر بین و خیلی آدم ها فقط ترا به ظاهرت قیاس می کنند نه به بینش و فهمت ، غافل از اینکه دنیای ظاهری تنها یک زیبایی زودگذر است که خیلی سریع می گذرد ، اما دنیای درونی که مملو از احساس وصمیمت دیگریست که هرگز پژمرده نخواهد شد ، بلکه با گذشت هرروز روشنتر و با صفا تر با تو زندگی می کند و نفس می کشد.
به همایون عزیز با صداقت می گویم بارها شده است که با خود گفتم کاش چشمانم لااقل نمیدید تا آدم های خود پرست ، مغرور و بی خاصیتی را که جامعه ما را به سوی بدبختی سوق داده اند نمی دیدم و نمی شناختم ، اما چه می توان کرد جز اینکه بسوزیم و بسازیم.
بدنیست به یکی از عاشقانه های شاعر نیز نظری بیاندازیم که چه با نازک خیالی های شاعرانه اش دلبرانه می سراید:
به آغوشت بگیر امشب منت را
بکش بانو ! ز تن پیراهنت را
بخواب آرام روی تخت خوابم
که تا گیرم تمامت را، تنت را
و اینهم چند نمونه دیگر از زیبا سرایی های شاعر:
من ازین پس به کسی درب دلم وا نکنم
شکوه از غربت و دلتنگیی دنیا نکنم
من ازاین پس به سیهروزی خودمیسازم
به دلِ تنگ و غم اندوزی خود می سازم
یکی بر کوری چشمان ترم می خندد
افتادم به زمین ، آه! سرم می خندد
یکی با خنده بپرسید ، همایون عزیز !
! گفت: تا چشم ترم دید ، همایون عزیز
آه ای مردک آواره مرا می بینی؟
من کیم ، آدم بیچاره ! مرا می بینی؟
٭٭٭
من به چشمان نم آلود خودم دلشادم
من به دنیای غم آلود خودم دلشادم
من به این سینهی پرغصه که شب میسوزد
با دل بی دَم و بی دود خودم ، دلشادم
های مردم ! پس ازین خنده به حالم نزنید
طعنه بر چشم تر و زجر و زوالم نزنید
من اگر هیچ ترین مرد زمینم، خیر است
من اگر غربت دلسرد زمینم ، خیر است
من اگر آدم بی نام و نشانم خیر است
من اگر خاطرهی پیر زمانم ، خیر است
من اگرمجموعهای صبروسکونم خیراست
من اگر قصهی یک مرد زبونم خیر است
بگذارید که با چشم ترم پیر شوم
با دل غمزده و در بدرم پیر شوم
در پایان آرزوی مؤفقیت و کامگاری بیشتر این دوست گرامی و شاعر توانمند از درگاه احدیت استدعا دارم .
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
درود به برادر عزیزم قیوم جان ، تشکر از سروده زیبا و نوشته عالی تان. خداوند آقای همایون عزیزی را صحت وسلامت داشته باشد. موفق باشید. مهدی بشیر
برادر گرامی القدرم مهدی جان عزیز با سپاس و امتنان فراوان از زحمات قابل قدر تان من هم یکبار دیگر سعادتمندی این شاعر فرهیخته را آرزومندم.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی