بود و نبودِ
استاد شیراحمد یاور کنگورچی
۲۹ – ۹ – ۱۳۷۹ هجری خورشیدی سروده شده است
افغانستان
تاریخ نشر جمعه چهارم قوس ۱۳۹۰ – ۲۵ نوامبر ۲۰۱۱
بود و نبودِ
شهد جهان هستی همیشـــه به کام نیست
خوش بخت آن کسیکه به سودای نام نیست
خواهد هرآنکه هستی عالم برای خویش
اندیشه ای چنین بُجـز افـکار خام نیست
فانی شود هر آنچه که آیــد درین جهان
اندر فنـائی زنده گی حاجت به گام نیست
هرکس به جمع مال و بفکر سلامت است
غافل از آنکه زنده گی دارالسلام نیست
مژگان به هـم زدن بشود ختم زنده گی
پـروا به وقت آمدن صبح و شام نیست
بیهـــوده می کشیم همگی ناز این و آن
افتــادگیست زنده گی! دارالخرام نیست
بود و نه بــود دار جهــان در گذر بُوَد
رنگ سیـاه شام به هنـــگام بام نیست
مالی که ما به حیله و نیرنگ ز خود کنیم
تو خود بگو به ما که کدامش حرام نیست
خود متهم و قاضی،شرافت عدالت است
حاجت بروز حشر و زمان قیام نیست
گر خود کنیم فـرق بَد و نیک و زشت را
جائــــی بــرای پنــد کسی و پیام نیست
تا در جهان لازم و ملـَزوم و ملـُزم است
تفکیک اگـر شود به کسی التـزام نیست
باشد هر آنکه خوب و نکو کار و مردمی
هرکس مطیع شود به او لازم بدام نیست
آدم ز رحم مـام خـود آزاد زاده است
باور بکن که بر کسی هرگزغلام نیست
مست ار شوی ز باده ای خدمت بدیگران
نه خمر باده لازم و حاجت به جام نیست
کنگورچی را که بود و نبودِ جهان یکیست
او را فنا و زنده گی وفـق مُرام نیست
————
فرستنده: احمد محمود امپراتور از افغانستان
دیدگاه بگذارید