هویت گمشدهء ما ادامه فصل پنجم
تاریخ نشر دوشنبه چهارم سنبله ۱۳۹۸ – ۲۶ آگست ۲۰۱۹ هالند
هویت گمشدهء ما
شهر ها و حصار های افغانستان (۲۴)
ادامه فصل پنجم
نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود
بلخ در مسیر تاریخ :
هویت تاریخی یک شهر یا یک کشور نه تنها بحث روی مسایل جغرافیایی تاریخی است بلکه این هویت تاریخی منوط به فرهنگ، مذهب وسایر مظاهر تمدنی میگردد.
یعقوبی در تاریخ خویش می نویسد که :« بلخ شهر بزرگ تر خراسان است و پادشاه خراسان در آن جا منزل داشت و این شهری است با عظمت که بر آن دوبارو بوده است »(۲۰ )
بلخ یا باختر یکی از حوزه های اولیه تمدن بشری است که انسانها به زندگی شهرنشینی اغاز نمودند . و به رشد مادی و معنوی گام نهادند. تمدن بلخ و باختر مانند سایر تمدن های اولیه در کنار دریا به وجود آمد. زراعت مبنای اولیه تمدن بود که دراین جا شکل گرفت و رشد و توسعه یافت . و بستر ارامش و امنیت برای شگوفایی یک تمدن به وجود آمد.
جیهانی در کتاب اشکال العالم در معرفی بلخ میگوید: «شهری است بر زمین هامون و میان آن و کوه چهار فرسنگ است وآن را باره و ربض است و مسجد جامع در شهر است و بازار گردادگرد مسجد.شهر در یک فرسنگ باشد و بنای ایشان از گل و آن را درهاست [ دروازه ه ا] » (۲۱) و گفته شده است : « از بلخ اشتر بختی خیزد،ترنج و نی شکر و نیلوفر فراوان باشد و هرچیزی که در دگر مسیرها خیزد در بلخ یابند » (۲۲)
بنابر قول ابن خلدون هر تمدن درمسیر شکل گیری خود نیاز به نوعی غرور و همبستگی ملی دارد که ابن خلدون از آن به عنوان عصبیت یادکرده است (۲۳) این مفهوم در واقع روح اصلی هر تمدن است و عامل اصلی ان همکاری و تعاون و اتحاد مردمان یک کشور را تشکیل میدهد.
با وجودیکه در اثر سیاست های مستعمره گرایانه انگلیس و روس و فارس؛ از آریانا قدیم یا خراسان دیروز و افغانستان امروز؛ بخشی بزرگ این سرزمین را از پیکر اصلی آن جدا نموده اند اما احساس یگانگی هنوز در دل مردم این مهین ماندگار است. و به خاطر دارند که قطعات بزرگی افغانستان را با خطوط و تعهد نامه ها چگونه قیچی کردند.
اما بلخ قدیمترین شهر دنیا است. این شهر نه تنها بعد از اسلام جایگاه معنوی و تمدنی داشت بلکه قبل از اسلام همچنان یکی از مراکز بزرگ ادیان زردشتی و بودایی وبقایای یونانی ها که دراسکندریه ها و شهر ها چون آی خانم و شهر بلخ با باختری ها نژاد مختلط را به وجود آوردند ، که در تشکل نژادی افغانها نقش وسیع داشت.
باختر مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زرتشتی بود. بیشتر شرق شناسان محل فعالیت زرتشت را باختر (باخدی) میدانند.
در اوستا با واژگان ساده، از زندگی بدون تکلف و آرایش یما (جمشید) پادشاه سخن رانده شدهاست. نام پادشاهان آریایی که بنیانگذار برابری، حکمروایی و اداره بودند به پیشدادیان باختر نیز معروف است. در سرودهای ودائی از « یاما » که در اوستا « یما » است، نام بردهاند.
برمبنای کتاب چهارم ودایی « اتهرویدا» بلخ ۱۴۰۰ سال ق م و شهادت کتاب حماسی « مهابهارت » ۱۲۰۰ ق م وبالاخره ۳۵۰ سال ق م یک واحه فرهنگی از جمله چهار ولایت بزرگ بود (۲۴)
پادشاهانی که براساس اسطورههای قدیم وشاهنامه ها از جمله دربلخ فرمانروایی کردند عبارت بودند از پیشدادیان، کیانیان، اسپه ها که پسانها در شاهنامه فردوسی و روایات مؤرخان نیز از آنها یاد شدهاست. در زمان حکومت هخامنشیان در تصرفات شمال و شرق خود که حدود سه سال به درازا کشیده بود توانست بلخ را متصرف شوند.
بلخ یا باختر در زمان سلطه یونانیان، زمانیکه اسکندر مقدونی سلسلهٔ هخامنشیها را در فارس برانداخت، متوجه سرزمین باختر شده و در سال ۳۳۰ پیش از میلاد به این سرزمین لشکرکشایی را آغاز کرد. با وجود اینکه حکومت مرکزی در باختر ازبین رفته بود و مردم در حالت قبیله ای زندگی میکردند، ولی اسکندر به مقاومت شدید مردم هریوه ( هرات ) و باختر (بلخ) برخورد.
باختر بعد از مرگ اسکندر مقدونی، جزء قلمرو سلوکیان درآمد. ادارهٔ آن بدست ساتراپهای یونانی اداره میشد.
زبان مردم باختر از تأثیرات نفوذی یونانیان نیز متأثر گردیده و از قرن سوم پیش از میلاد، رسمالخط یونانی با زبان پراکریت و رسمالخط خروشتی یکجا بکار میرفت و مورد استفاده قرار میگرفت. همچنان خط پارتی که انکشاف یافته خط آرامی است در عهد سلسلهٔ کوشانیها و نفوذ ساسانیها در بخشهای از باختر مرسوم گردید.
در میانههای قرن سوم ق م ، دولت موریای هند در گسترش دین بودایی در باختر سعی نمود. دولت یونانی باختر از این نفوذ دینی جلوگیری نکرد و میخواست خود را در ثروت هند شریک سازد. از این رو دین بودایی جای دین زرتشتی را گرفت.
کوشانی ها با تشکیل دولتی مستقل، تمدنی جدید را در تاریخ باختر رقم زدند. کنیشکا مقتدرترین پادشاه کوشانی در ۱۲۰ میلادی، پایتخت خود را از باختر به بگرام و کاپیسا انتقال داد. این سلسله تا ۲۲۰ میلادی دوام نمود که گرایش خاص در سیطره هند داشتند. یکی از قویترین حکومات محلی کوشانیها، دولت کابلستان بود که از کاپیسا در جنوب هندوکش تا سواحل سند تسلط داشت.
زبان پادشاهان کوشانی ختنی و تخاری بود که این دو زبان از هم تفاوت کلی داشتند. اما زبان خروشتی در باختر از تاریخ پنجم پیش از میلاد تا آغاز قرن ششم میلادی، به مدت ده قرن رایج بود. ساحهٔ زبانهای آریایی از آسیای میانه تا جنوب سند و در غرب از کرمان تا سیستان وسعت داشت. آثاری از آن دورهها نیز در مناطق مذکور وجود دارد.
از سال ۲۲۰ تا ۴۲۵ میلادی، باختر در تشنجات و حملات سه جانبه قرار داشت. ساسانیها شمال غرب باختر را در دست گرفتند، سلسلهٔ کیداریها که مرکز آن کاپیسا بود، موجودیت خود را در جنوب حفظ نموده و با ساسانیها در جنگ بودند. کیداریها با دولت گوپتاهای هندی دوستی و مراودت داشتند. و از این دوستی برای تحکیم دولت خویش سود بردند.
هیاطله یا هپتالیان یا یفتلی ها ، در سال ۴۲۰ میلادی در شمال باختر دولتی را تأسیس کردند که مرکز این دولت تخارستان بود. این دولت با قدرتی که داشت، توانست بهرام گور را در مرو و یزدگرد ساسانی را در مرغاب شکست دهد. بعد از شکست ساسانیان، دولت کیداری هم در باختر سقوط داده شد و از بین رفت. فیروز اول، در جنگی که با هفتالیان کرد، با تمام سپاهیان همراه خویش، تلف شد و جسد او هرگز به دست نیامد. در سال ۴۸۴ میلادی هیاطله تا مرو و هرات را گرفتند. در سال ۵۶۷ میلادی هپتالیان به دست خسرو انوشیروان و متحد او ترکان از بین رفتند. در پیکارهایی که بعد از آن بین ساسانی ها و ترکان درگرفت، قسمت هایی از سرزمین هفتالیان بدست ساسانیان و قسمتهایی از آن بدست ترکان افتاد.
بلخ تحت حاکمیت اعراب مسلمان :
به صورت عمومی اولین حملهٔ اعراب مسلمان به باختر در سال ۶۵۲ میلادی (۳۲ ه. ق) بسرکردگی احنف بن قیس بود، و آخرین شهری که در خراسان قبل از رسیدن به منطقهی سیحون و جیحون توسط مسلمین فتح شد شهر بلخ بود. شهر بلخ که به گفتهی بلاذری پایتخت تخاریان بود به چهارصد هزار درهم یا به قولی با تأدیه چهارصد هزار، بعضی گفته اند هفتصد هزار صلح نمودند. احنف بن قیس در آن سرزمین اسید بن متشمس به فرمانداری منصوب کرد و خود راه خوارزم گرفت (۲۵) مؤلف تاریخ فضایل بلخ نیز فتح بلخ را برای اولین بار توسط سعید بن عثمان می داند و بیان میکند:« عبدالملک بن عمر گوید من از آنهایی هستم که برای اولین بار به همراه سعید بن عثمان رود بلخ را قطع کردم » در ادامه مینویسد: « المقبری فتح بخارا را در سنه ی تسعین (نود هـ ق) می داند و بعد از آن فتح قرای بلخ و فتح بلخ را در زمان عبدالملک مروان می داند» و در همان کتاب میخوانیم: «بعضی از اهل تواریخ گویند که بلاد خراسان تا به مرورود صلح کردند در عهد عثمان بر دست عبدالله بن عامر، بعد از آن باقی بلاد بر دست سعید بن عثمان فتح شد» (۲۶) البته برخی نیز فتح بلخ را به زمان فرمانروایی معاویه، و به دست عبدالرحمن سمره میدانند (۲۷)
این اختلاف رای دربارهی فتوح شهرهای خراسان به دلیل این است که مردم هر منطقه، هر موقع فرصتی به دست میآوردند بر فرمانروایان جدید خود دست به قیام میزدند، بنابراین فرمانده های اعراب مجبور بودند دوباره به مناطق فتح شده لشکرکشی کنند و دوباره آنها را تحت نفوذ خود درآورند.
در رابطه با فتح شهرهای خراسان به طور کلی باید گفت، عبدالله بن عامر با طلایه دار سپاهش احنف بن قیس شهر به شهر و روستا به روستا به بلاد خراسان میرسیدند و آن جا را فتح میکردند یا به جنگ یا به صلح، گاهی نیز با درخواست اهالی بومی آن منطقه ها به شهر ها رفته و آن شهرها را به قلمرو حکومت اسلامی میافزودند.
در سال ۴۳ ه.ق دوباره این شهر به تصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبه بن مسلم (متوفی بسال ۹۶ ه. ق) که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطی، باختر (بلخ) همراه با هرات، نیشابور و مرو یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بود.
بلخ بعد از اعراب
در سال ۱۱۸ هـ ق ، اسد بن عبداﷲ قسری کرسی خراسان را از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق یافت . در سال ۲۵۶ هـ ق ، این شهر به تصرف یعقوب لیث صفاری درآمد. درسال ۲۸۷ هـ ق، عمرولیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل بن احمد سامانی شد و بقتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی درآمد.
در سال ۱۰۰۶ م بلخ موجب تهاجم و تخریب قراختاییان گردید ولی به توجه سلطان محمود غزنوی به زودی کسب اهمیت و رونق نمود.در سال ۴۵۱ هـ ق سلجوقیان بلخ را تصرف کردند و در سال ۵۵۰ هـ ق به دست ترکان غز ویران شد. در سال ۶۱۷ هـ ق با وجود اینکه بلخ تسلیم چنگیز مغول شد، و مغولان همه مردم شهر از زن و مرد و کودک را به بهانه سرشماری از شهر بیرون آورده و همه را کشتند به طوری که تا مدتها حیوانات وحشی از گوشت آنها تغذیه میکردند و سپس شهر را آتش زده و کاملاً تخریب نمودند.
امیرحسین سلف تیمور در سال ۱۳۶۸ م قلعه هندوان ( ارگ سابق بلخ ) را ترمیم و اهالی را مجبور به سکونت آنجا نمود. شهر قدیم بلخ به کلی متروک و روبه خرابی گذاشت . امیر تیمور بعد از خلع امیر حسین قلعه را در سال ۱۳۷۰ م تخریب و اهالی را مجدداً فرمان داد تا دوباره به شهر قدیم برگردند.
اما دردوره ٔفرزندان تیمور تا اندازه ای شکوه گذشته را بازیافت ولی پس از بنای مزارشریف در بیست کیلومتری آن ، بلخ روبه انحطاط گذاشت . بالاخره از اواسط قرن هیجدهم میلادی بلخ دوباره حیثیت گذشته را بدست آورد و رو به ترقی و توسعه گذاشت اما خرابه های بلخ قدیم اکنون ناحیه وسیعی را اشغال کرده است . (۲۸)
ادامه دارد
درود به یرادر بزرگوار و استاد نهایت گرامی چناب آقای شاه محمود محمود ، باز هم از معلومات عالی تان در ادامه بلخ باستانی و هویت گمشده جا های تاریخی افغانستان عزیز ما تشکر . شما واقعآ زحمت های زیادی کشیدی . امیدوارم که هموطنان عزیز و خواننده گان محترم سایت ۲۴ ساعت و فیسبوک های آن با مطالعه این مقالات جالب ، خواندنی و معلوماتی لذت ببرند و آنرا همچنان به دوستان خود هم ایمیل نمایند تا آنها هم مستفید شوند. زنده و سلامت باشید. مهدی بشیر
برادر عزیز محمد مهدی جان بشیر سلام و علیکم !
تمنیات نیک و ارادت خالصانه خود را به شما میفرستم . و یکبار دیگر بابت انتشار این مطلب و مطالب گذشته بنده تشکر و سپاسگزاری نمایم. مدیون همه این زحمات شما که مطالب را با دیزاین خوب و زیبا به خوانش هموطنان قرار میدهید میدانم .دست تان درد نکند و اجر عظیم از ایزد متعال برایتان استدعا دارم سرفرازی و موفقیت و صحتمندی شما را ارزومندم