هویت گمشدهء ما ادامه فصل پنجم
تاریخ نشر سه شنبه دوم میزان ۱۳۹۸ – ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۹ هالند
هویت گمشدهء ما
شهر ها و حصار های افغانستان (۲۶)
ادامه فصل پنجم
نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود
بلخ در معرض ویرانی
گذشته تاریخی ویرانی شهر بلخ و بالاحصار آن بعد از هخامنشی ها و ساسانیان که هر کدام به نوبه خویش مدتی کوتاهی بربلخ حکمروایی داشتند و تاریخ افغانستان از مقاومت مردم بلخ در مقابل انها مشعر است.
نوبت به اعراب مسلمان رسید و به ویرانی شهر و قلعه بالاحصار یا کهندژ پرداختند.
اولین کسیکه به بلخ لشکر کشی نمود اَحْنَف بن قیس بود ، که در زمان حضرت عثمان رض و حکومت عبدالله بن عامر بن کُرَیز در خراسان ، به بلخ و طخارستان یورش برد، اما بلخ تا زمان معاویه فتح نشد.
عبدالله بن عامر درسال ۴۲ هـ ق قیس بن هیثم را به حکومت خراسان منصوب کرد، و وی نیز عبدالرحمان بن سَمُرَه را به خراسان و سیستان فرستاد. او بلخ و ظاهراً کابل را تصرف کرد، اما اهالی بلخ، پیمان صلح با مسلمانان را نقض کردند. در نتیجه، درسال ۵۱هـ ق ، ربیع بن زیاد دوباره به بلخ لشکر کشید؛ اما در این سالها مسلمانان نتوانستند کاملاً زمام اختیار را در بلخ به دست آورند.
چنانچه گفته آمدیم ؛ در زمان حضرت عثمان رض و معاویه، معبد بزرگ بودایی نوبهار که در ربض (حومه) بلخ واقع بود ویران شد، هر چند تا مدتها مکانی مقدس باقی ماند؛ نیزک ترخان، امیر هفتالی شمالی که درسال ۹۰ هـ ق در جوزجان و تخارستان سفلی بر ضد حکومت مسلمانان، به حاکمیت قتیبه بن مسلم باهلی قیام کرده بود، برای عبادت و طلب رحمت به این معبد رفت؛ و قتیبه ناگزیر شد که برای مقابله با وی لشکر دوازده هزار نفری خود را به بلخ روانه کند.
بنابران کشمکشهای دوره خلیفه سوم مسلمانان و معاویه به ویرانی بلخ منجر شد، ازین رو مسلمانان قرارگاه نظامی جدیدی در دو فرسخی شهر، به نام بَروقان، بنا کردند. درسال ۱۰۷هـ ق ، پس از شورشی در میان لشکریان عرب در بروقان، اسد بن عبدالله قسری، حاکم بلخ، آنجا را بازسازی کرد و به عنوان نمایندهاش برای این کار برمک ، احتمالاً پدر خالد برمکی وزیر عباسی ، را به خدمت گرفت. اسد، چند سال بعد پایتخت خراسان را موقتاً از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق تازه ای گرفت.
در دوره عباسیان بلخ مرکز علی بن عیسی بن ماهان، فرمانده هارون الرشید در نبرد با رافع بن لیث بن نصر بن سیار بود. همچنین روایت شده است که در ۲۰۳ هـ ق بلخ به سبب وقوع زلزلهای شدید آسیب دید.
در دوره طاهریان و صفاریان و حکمرانان محلی با تبانی اعراب مسلمان بلخ چندین بار دست به دست گردید که این روند ویرانی ها و بی جا شدن مردم را همراه داشت. اما در دوره سامانیان ، بلخ به شکوفایی بیشتری رسید، هر چند که درگیریهای جناحهای نظامی رقیب در دهههای آخر این قرن، بلخ را آسیب پذیر کرده بود.
چنانچه در دوران سلطه سیمجوریان در دهه ۳۷۰ هـ ق، حاجب فائق خاصه، حاکم بلخ بود.در ۳۸۱ هـ ق ابوالحسن طاهر بن فضل، از آل محتاج چغانی، او را در بلخ محاصره کرد، اما ابوالحسن کشته شد و بُغراخان هارون قراخانی حکومت فائق را در بلخ و تِرمِذ در ۳۸۲ هـ ق به رسمیت شناخت.
هنگامی که محمود غزنوی و قراخانیان قلمرو سامانیان را میان خود تقسیم کردند، سرزمینهای شمالی جیحون به محمود رسید، اما قراخانیان در آرزوی دست یابی به خراسان شمالی بودند و از اینرو در ۳۹۶ هـ ق ایلک خان نصر، چَغری تگین یا جعفر تکین، فرمانده لشکریانش را به طخارستان فرستاد.
اهالی بلخ با تمام توان مقاومت کردند و پیش از آن که چغری تگین به دلیل بازگشت محمود از هند ، ناگزیر به عقب نشینی به ترمذ شود، شهر غارت شده بود.
با پیروزی بی چون و چرای محمود در ۳۹۸ هـ ق ، در محلی به نام کَتَر در سه فرسخی بلخ، آرزوی ایلک خان نقش بر آب شد.هنگامی که چغری تگین بلخ را اشغال کرده بود، «بازار عاشقان» که شخص سلطان آن را ساخته بود، ویران شد. بعدها، محمود، اهالی بلخ را به سبب پایداریشان در برابر دشمن نکوهش کرد؛ چرا که بر اثر این پایداری، وی داراییهای سودآورش را از دست داد.
با وجود حمله های مخاطره آمیز سلجوقیان در آخرین سالهای حکومت مسعود غزنوی و حتی پس از شکست فاحش مسعود در ۴۳۱ هـ ق در دَندانقان، بلخ برخلاف نیشابور و مرو براحتی به دست ترکمانان نیفتاد.
با اینهمه، به نظر می رسد که تعدادی ناراضی در شهر وجود داشتند که خواستار توافق با سلجوقیان بودند؛ زیرا وزیرِ مسعود از وجود «اشخاص فاسد، شیطان صفت و نابکار» گزارش میدهد. ترکمانان توانستند بلخ را برای مدت کوتاهی تصرف و غارت کنند، اما بلخ برای غزنویان از اهمیت سوق الجیشی مهمی برخوردار بود، زیرا از شمال افغانستان و غزنه ، پایتخت غزنویان، دفاع میکرد.
در حالیکه ابوالحسن احمد عنبری، ملقب به امیرک بیهقی، «صاحب برید» آنجا، مقاومت در برابر چغری بیگ داوود را سازمان داده بود.
اما با وجود کوششهای امیرک، بلخ، ظاهراً در اوایل حکومت مودود غزنوی، به طور کامل به دست سلجوقیان افتاد، زیرا الپ ارسلان در ۴۳۵ هـ ق بلخ را مرکز قرار داد و کوشش غزنویان را برای تسلط دوباره بر شمال افغانستان دفع کرد.
باوجود آن بلخ در نیمه اول قرن ششم، جزو قلمرو وسیع سنجر گردید.
در این موقع، بلخ پررونق بود و به دستور یا به تشویق نظام الملک نظامیهای در آنجا بنا شد و در نیمه آخر این قرن، انوری (متوفی ۵۸۵) سالهای آخر عمرش را در آنجا گذراند.
در ۵۴۷ هـ ق ، علاءالدین حسین غوری، بلخ را به کمک اُغزها برای مدت کوتاهی تسخیر کرد. اما یک سال بعد اغزها بلخ را غارت و ویران کردند و در آن جا مستقر شدند و اطاعت خود را از برادرزاده سنجر، محمود خان قراخانی، اعلام کردند و چندین سال شهر را در اختیار داشتند. پس از آن، حاکمیت بلخ به قراختاییان ماوراءالنهر رسید. اما در ۵۹۴ هـ ق ، بهاءالدین سام بن محمد، حاکم بامیان، هنگام درگذشت حاکم دست نشانده قراختاییان در بلخ، آنجا را تسخیر و موقتاً به متصرفات غوریان ملحق کرد.
اما سرانجام بلخ و ترمذ به دست خوارزمشاه علاءالدین محمد افتاد که آنجا را در ۶۰۲ هـ ق تسخیر و چغری یا جعفر، فرمانده ترک، را حاکم آن جا کرد.
بدبختانه مغولان در تابستان ۶۱۷ هـ ق، برای نخستین بار، به بلخ آمدند. چنین به نظر می رسد که شهر، صلح جویانه محاصره شده بود.اما در بهار ۶۱۸ هـ ق ، چنگیزخان به آن جا رسید و احتمالاً پس از قیام اهالی بر لشکریان مغول ، بلخ به طور فجیعی دستخوش غارت و چپاول شد.
درستی این مطلب که جمعیت بلخ پیش از قتل عام مغولان دویست هزار تن بوده، معلوم نیست، اما یاقوت از فعالیتهای زراعتی و تجارتی بلخ هنگامی که تولیدات آن را به خراسان و خوارزم میفرستاد، یاد کرده است.بلخ در حمله مغولان، دچار چنان افولی شد که تا زمان تیموریان ، نتوانست به موقعیت پیشین خود دست یابد.
در فرجام برعلاوه ویرانی های که اعراب مسلمان در حق این بنا تاریخی روا داشتند چنگیز بزرگترین ویرانی را بالای این شهر و قلعه تاریخی آن انجام داد. قتل عام مردم و ویرانی شهر به شمول مساجد از کارکردهای او میباشد . میتوان گفت که ویرانی ناشی از فتوحات مغولان بسیار شدید بود. بنابران بلخ تا قرن دوازدهم تیول با ارزشی در نظام ارضی حکومتهای گوناگون خاندان چنگیزی بود، ازین رو دوره طولانی کشمکش بر سر جانشینی و به دست گرفتن حق حاکمیت واقعی یا صوری این تیول آغاز شد.به این ترتیب، امیرانِ مغولِ خانات جغتای گاه مستقیم و گاه به واسطه حکومتهای محلی، مانند مَلِکهای آل کَرت هرات، با یکدیگر به رقابت و نزاع بر میخاستند.
تغییرات در محدوده حکومتها که با تشکیل حکومت تیمور به وجود آمد، آغاز دوران طولانی ثبات بلخ بود؛ تا اینکه در سال در ۷۶۵ هـ ق، امیرحسین حکمران محلی بلخ بالاحصار را دوباره تصرف کرد، و به اعمار مجدد نمود . اما این آبادی دیر نپایید یکبار دیگر توسط تیمور شهر و بالاحصار آن ویران گردید و مردم شهر یکبار دیگر بی خانمان شدند .یا به عباره دیگر هر چند این دوران با ویران شدن شهر در پی نبرد بلخ در ۷۷۱ هـ ق شروع شده بود. اما پس از تیمور ؛ جانشینان او تمام شهر را که احتمالاً قسمت شرقی آن پس از انهدام شبکه آبیاری باتلاقی شده بود و در نتیجه شهر کمی به سوی غرب حرکت کرده بود، دوباره به استحکامات مجهز کردند.(۳۷)
این آخرین حفاظ ، از مواد ناهمگنی که از حمله مغول برجا مانده بود، ساخته شد و برج های نیم دایره ای داشت و در بخش جنوبی با دروازه یاد بود باباکوه (یا دروازه نوبهار که اکنون ویران شده است ) و برج عیّاران و یک کلاه فرنگی ( مهتابی ) هشت پر آراسته شده بود (۳۸)
به تعقیب دوره ازبکان سر رسید و ترمیمات اساسی درساختمان بالاحصار بلخ توسط عبد الله خان ازبک وجانشین او عبدالمومن خان صورت گرفت . این شاهان هریک بنوبۀ خود در آبادانی شهر بلخ وحفاظت از اماکن متبرکه وتاریخی آن خدماتی را انجام داده اند که هریک در جای خود خدمت بزرگی بحساب میآید. چنانچه در تاریخ مقیم خانی که مولف آن میرزا واحد بن میرزا وجود تاشقرغانی دیوان بیگی سلاطین بلخ وماوراءالنهرمیباشد در رابطه با ترمیم بالاحصار بلخ توسط عبدالله خان چنین میخوانیم:
”منقولست که در سلاطین شیبانیه هیچکدام به این جرأت ومردانگی وتوکل نبوده اند. در اتمام جمیع کار ها غایت اهتمام مینموده ، چنانکه قلعۀ ولایت بلخ را که منهدم شده بود، در مدت شش ماه از بنیاد درست کردند… واکثر عمارات کاشی همچون طاق وگنبد ی که بر مزار فیض آثار حضرت ولایت پناه خواجه ابونصر پارساست وسیاحان اقالیم سبعه معترفند که در هیچ بلاد به این متانت وخوبی عمارتی واقع نشده است، طاق دروازۀ ارگ بلخ، وعمارت مزار خواجه عکاشه وچهارسوی بابه جانبازودیگ مزار حضرت شاهمردان کرم الله وجهه وامثال آن از مستحدثات معمار همت اوست(۳۹)
در حاکمیت بخاراییان، بلخ دومین شهر مهم و پایتخت وارثان تاج و تخت جانیه شد.اما این موقعیت مهم باعث جلب توجه مهاجمان و ایجاد مرزهای جدید در منطقه گردید.ازبکها در ۹۲۲ دوباره بلخ را تسخیر کردند، اما بابریان از ۱۰۵۱ تا ۱۰۵۷ بلخ را در اختیار داشتند. به تعقیب صد سال بعد، ظهور نادر افشار نیز رویدادی گذرا بود.
احیآ و تشکیل دولت دولت مستقل احمدشاهی و ظهور دُرّانیهای افغانستان، آمودریا را به مرزی تبدیل کرد که در آن ابتدا اَتالیقها، سپس امیران منغیت بخارا ، با سدوزاییها و محمد زاییها، حاکمان افغانستان، به مدت یک قرن در حال نزاع بودند.احمدشاه درانی در ۱۱۶۴هـ ق ، بلخ را بدون این که به ماوراء النهر مرتبط باشد، از لحاظ سیاسی منسجم کرد.در ۱۲۵۷هـ ق ، افغانها شهر را که از ۱۲۴۱ هـ ق که تحت نفوذ بخارایی ها درامده بود ، دوباره بدست آوردند
بلخ که در قرن دوازدهم تا حد روستایی بزرگ نزول کرده بود، سرانجام در ۱۲۸۲هـ ق، جایگاه خود را به عنوان مرکز حکومت از دست داد و مزارشریف جای آن را گرفت.
زوال بلخ و صعود مزارشریف را، گذشته از پیدا شدن مقبره منسوب به حضرت علی رض درمزارشریف، باید نتیجه شبکههای آبیاری دانست. هر دو شهر بخشی از یک واحه را تشکیل میدهند و منبع آب هر دو شهر آب راهههای بلخاب است.ازین رو، چنین به نظر میرسد که در تاریخچه رشد این واحه، مهاجرت جمعیت شهری از بلخ به مزارشریف از طریق تخته پل، مهم تر از (عامل) تباین شهر کوچک امروزی و شهر بزرگ باستانی باشد.
در تاریخ معاصر افغانستان ؛ عوامل دیگر نیز به فراموشی و ویرانی بلخ کمک کرد از جمله امیر شیرعلی خان توجه بیشتر به شهر مزارشریف نمود در حالیکه برادرش افضل خان هنگام که از طرف برادر حکمران ترکستان بود شهر مزارشریف را نیز ترک گفته و شهر جدید تخته پُل را اعمار نمود و مردم را به آنجا کوچ داد.
امیر عبدالرحمن خان همچنان بیشتر به مزارشریف توجه کرد و روزانه به عنوان نذور و خیرات حدود شانزده سیر برنج با ملحقات آن از طرف چاشت پخته و تهیه میگردید و مردم از آن مستفید بودند گفته میشود در زمان امیر موصوف در شهر مزار شریف هیچ گرسنه و فقیر که گدایی کند در مزار شریف نبود.
گفته میشود در زمان محمد نادر و پسرش برای ساخت و ساز شهر جدید بلخ اقدام شد و محلات در اطراف بالاحصار بلخ به مردم توزیع گردید و بنابر گفته اهالی که محمد گل خان مهمند والی بلخ هدایت داده بود تا خاک و خشت بالاحصار بلخ برای ابادی خویش استفاده ببرد.
در پایان بنابر گفته توردیقل میمنگی؛ کار تخریب بالا حصار بلخ زمانی به پایۀ نهایی خود تقرب نمود که بین سالهای ۱۳۸۲ و۱۳۸۳ هـ ش شخصی بنام قوماندان واحدی که از قوماندان های پر قدرت حزب اسلامی در زمان مجاهدین بود، ساحه بالاحصار را بصورت خود سر نمره بندی وبالای مردم جهت اعمار منازل رهایشی به فروش رسانید، واکنون درین ساحه صد ها خانه اعمار گردیده واز بالاحصار جز تلی از خاک چیز دیگری دیده نمیشود.(۴۰) روی همین منظور بالاحصار بلخ به ویرانه مبدل گشت .
حفریات باستان شناسی در بلخ
بنابر نوشته های واسیلی بارتولد محقق روسی برنس در سال ۱۸۳۲ و فریه در سال ۱۸۴۵ و ایت در سال ۱۸۸۶ م به بلخ سفر نمودند مخصوصاً ایت خرابه های شهر را مفصلاً تعریف کرده و نقشه افغانستان را منظم نموده است.
قطر دائره دیوار قدیم تقریباً شش و نیم میل انگلیسی حدود یازده کیلومتر و دارای چهاردروازه بوده درحالیکه در زمان محمود ابن امیر ولی نویسنده کتاب « بحر الاسرار فی مناقب الاحرار» بلخ شش دروازه داشت. از طرف شمال غرب خرابه های قلعه مرتفع تری به شهر وصل میشود در زاویه جنوب غربی قلعه ارگ مخصوصی واقع است که ارتفاع آن از ۵۰ فُت بیشتر است. قلعه و ارگ به هیچ وجه سکنه ندارد بنا به مشاهدات ایت در قلعه ابداً آب وجود ندارد و معلوم هم نیست که در قدیم از جایی به درون قلعه اب میاوردند. ارگ ( کهندژ) در قرن هفدهم هنوز برقرار بود و در آن زمان به شهر درون معروف و چهار دروازه داشت. دراین زمان فقط قسمت جنوبی شهر مسکون است . در جنوب دروازه غربی سه محراب مرتفع نمایان است که به قول سکنه از بقایای اثار مسجد جامع میباشد . قدری به طرف شرق برود آثار چهارسو یعنی گنبد مرکزی بازار دیده میشود در بلخ مثل سائر شهر های بزرگ افغانستان مانند هرات دو رشته خیابان عمده از جنوب به شمال و از شرق به غرب احداث کرده بودند که بازار های سرپوشیده را تشکیل میدادند و در محل تقاطع این دو خیابان بنای گنبد واری برقرار بود قدری شرقی تر آثار دو دروازه عالی دیده میشود. ایت مینویسد که آثار خندق قدیم در تمام محوطه از زاویه جنوب غربی شهر یعنی از برج آذران تا زاویه جنوب غربی قلعه نمایان است. به قول موصوف شهر قدیم در این جا تمام میشده و قسمت های غربی را بعد ها متصل کرده اند.
ایت از دو عمارت دیگر تعریف میکند بدون اینکه محل وقوع انها را نام ببرد یکی از این دو ؛ مسجد سبز است که مقبره یکی از مقدسین در آنجا واقع شده [ مسجد نصر پارسا] و دیگری خرابه های مدرسه ای است که سبحان قلی خان که در نیمه دوم قرن هفدهم در این جا حکمروایی میکرد بنا نهاده بود.
خرابه های شرقی شهر همانا شهر هندوان نامیده میشود . این بلخ را چنگیز خان خراب کرد و از آن پس شهر جدیدی بنا شد و امیر حسین ترمیم نمود. (۴۱)
اما حفریات باستانشناسی در بلخ ؛
برای نخستین بار در سال ۱۳۰۲ هـ ش مطابق ۱۹۲۳م فوشه، باستانشناس فرانسوی، در بالاحصار بلخ دست به حفریات زد و در آن یک انبار آب و نیمۀ یک برج را که از خشت پخته ساخته شده بود پیدا کرد. در سال ۱۳۰۳ هـ ش مطابق ۱۹۲۴ م ژوزف هاکن، باستانشناس دیگر فرانسوی، یکجا با فوشه به حفریات ادامه دادند و در آن محل، یک معبد بودایی را پیدا کردند. در سال ۱۳۲۸ هـ ش مساوی ۱۹۴۹ م باستان شناس فرانسوی دیگر به نام شلومبرژه، از اینجا پارچه های سفالی لعابی و بیلعاب از دورههای یونانی ـ باختری، کوشانی و اسلامی و سکّههای قدیمی را به دست آورد. در سال ۱۳۳۳ هـ ش معادل ۱۹۵۴ م یک مهندس فرانسوی به نام بوبو در بخش پایینی دیوارهای بالاحصار پژوهشهایی را انجام داد و روشن ساخت که دیوار ۳ متر پهنا و بیشتر از ۲۰ متر ارتفاع دارد.
از سال ۱۳۸۴ هـ ش مساوی ۲۰۰۵م مطالعات و کاوشهای باستانشناسی از سوی ی گروه مشترک باستانشناسان افغانستان و فرانسه در این جای باستانی به گونۀ منظّم جریان دارد. در خزان سال ۱۳۸۵ هـ ش مساوی ۲۰۰۶ م حفریاتی انجام داده شد، که از آن ستونی گِلی، خشتهای خام پراگندهیی به اندازۀ ۱۰در ۲۲ در ۲۳ سانتیمتر، خشتهای پختهیی به اندازههای۵ در ۳۳ در ۳۳ و ۵ در ۳۵ در ۳۵ سانتیمتر، چراغی روغنی به رنگ آبی، کوزه و آفتابهیی سفالی و پارچههای ظروف سفالی دیگر، مهرههای شکسته با طرحهای ظریف خطّی و ۳ سکّۀ زنگ زده و نیز دو اسکلیت انسان با قدهای ۱۶۰ سانتی متر که سر به شمال و رو به قبله دفن شده بودند و در کنار آنها دو انگشتر زنگ زده و بدون نگین با قطر ۱۰ میلیمتر به دست آمدند. همچنان در آنجا اطاقی از خشت پخته و گودالی مربعشکل از خشت پخته با ژرفای ۵۰ سانتیمتر، درازای ۶۵ و پهنای ۵۴ سانتیمتر که در دهانۀ آن مقداری خاکستر دیده میشد و گمان میرود آتشکده بوده است نمایان شد.(۴۲)
جهانی سپاس از زحمات برادر بزرگوار واستاد گرامی آقای شاه محمود محمود در مورد پژوهش و ادامه قسمت پنجم هویت گمشدهء ما در باره بلخ . این قسمت هم معلومات جالب و خواندنی داشت. از دوستان عزیز تقاضا میکنم که سلسله این مقالات عالی را ختمآ مطالعه و آنها را به دوستانشان ایمیل نمایند تا آنها هم از خواندن آن مستفید شوند . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر
برادر عزیز محمد مهدی جان بشیر گرانقدر را بابت سخاوت و حسن نظر و نوازش عالمانه شان تشکر و سپاسمندم. راستش را بپرسید از برکت شما و زحمات تان که در گردانندگی سایت وزین ۲۴ ساعت متقبل میشوید؛ مطالب بنده به خوانش دوستان و هموطنان ما میرسد. یکبار دیگر تشکرات مرا بپذیرید و آرزومندم این مطالب با اینهمه دیزاین رنگین مورد پسند هموطنان قرار بگیرند. خوشحال میشود که نظریات اصلاحی و انتقادی خویش را ضمیمه نمایند تا در اصلاح مطالب توجه و سعی نمایم .
در پایان دستان نیک و ارزنده تان را فشرده و ارزوی سعادت و بهروزی ها را برایتان دارم