لاله در شعر فارسی
تاریخ نشر یکشنبه پنجم دلو ۱۳۹۹ – ۲۴ جنوری ۲۰۲۱ هالند
به ادامه گذشته
چند نمونه از لاله در شعرحافظ که با خوشی پیوند دارند. اما چنان که بعد تر می بینیم، با توجه به درونمایۀ غزل دیگری، لاله برای حافظ، سخنگوی شهیدان خونین کفن شده است.
ساقی حدیث سرو وگل ولاله می رود
وین بحث با ثلاثه ی غساله* می رود
(ثلاثۀ غساله :سه پیاله ٔ شراب که به وقت صبح نوشند و آن شوینده ٔ غمها و شوینده ٔ فضول تن و مزیل کدورت بشریات باشد.)
و در این بیت های او، لاله نماد بهار است:
به دور لاله دماغ مرا علاج کنید
گر از میانۀ بزم طرب کناره کنم
*
به دور لاله قدح گیر و بی ریا می باش
به بوی گل نفسی همدم صبا می باش
خاقانی:
گفت می خور تا برون آئی ز پوست
لاله نیز از پوست زان آمد برون .
و در شعر های مسعود سعد که بیشترینه حبسیه ها اند و او با سرودن همین شعرها شهرت بیشتری به دست آورده است، لاله سخن درد آمیز زندانی یی را فریاد می کند که در حسرت ازادی ودیدار آن مکانی می سوزد که عمری را در آنجا سپری نموده است.
به یاد یار و دیار
ای لاهوور ویحک بی من چگونه ای
بی آفتاب روشن روشن چگونه ای
ای آنکه باغ طبع من آراسته تو را
بی لاله و بنفشه وسوسن چگونه ای . . .
*
و دریک رباعی:
چشمم ابر است و اشک از او ژاله شده ست
یکروزه غم انده صد ساله شده ست
در نای مرا زخون دو رخ لاله شده ست
چون نای مرا همه نفس ناله شده ست
*
این ابر چراست روز و شب چشم تو تر
وای فاخته چند زار نالی به سحر
این لاله چرا جامه دریدی در بر
از یار جدائید چو مسعود مگر؟
منابع و رویکردها
۱- TRT تارنمای فارسی . عنوان مطلب : جشنواره بین المللی گل لاله – استانبول. اردیبهشت ۱۳۹۳ خورشیدی.
۲-وئبلاگ کلبۀ ادبیات. مظهر گل لاله در ادبیات فارسی. سپیده ۱۳۹۲ خورشیدی.
۳-ویکی پیدیا، دانش نامۀ آزاد. زیر عنوان انتشار لاله به هالند.
۴-حامد برادران. تارنمای پیک خورشید. ریشۀ واژۀ لاله.
۵-شاهنامۀ فردووسی
۶-واصف باختری. شب شکستن فانوس
۷-گل لاله در ادبیات پارسی نماد چیست؟ ۱۳۹۲ خورشیدی. پرسی وئبلاگ.
کورش محسنی
۸-محمد ابراهیم باستانی پاریزی.غزل نقشبند خزان
۹-مجله: ادب و زبان فارسی » زمستان ۱۳۸۸ – شماره ۲۳ – دوره جدید [علمی-پژوهشی (ازصفحۀ ۳۲۷ صفحۀ تا ۳۴۸)
۱۰-محمدعلی فروغی. حکیم خیام نیشابوری. تارنمای بنیاد داریوش همایون، برای مطالعات مشروطه خواهی. ۱۳۹۴/۱۱/۱۷
خون، شهید، داغ وسوختن
خون وشهید
خون، شهید وجگری که می سوزد، در شعر بسا شاعران با نماد لاله ابراز شده است:
فرخی:
چو لاله سرخ گشت رخ من ز خون تو
زان پس که زرد بود چو دینارجعفری(۱)
(دینارجعفری:طلای خالص. توضیحی که در لغتنامۀ دهخدا پیرامون دینارجعفری است:” طلای خالص بود. منسوب به جعفر نامی که کیمیاگربوده است. و بعضی گویند پیش از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردند چون او وزیر شد حکم فرمود که طلا را خالص کردند و سکه زدند و به او منسوب شد. (برهان قاطع). به جعفر بلخی که به نام برمک مشهور است منسوب می باشد. (از نزهه القلوب ). منسوب به جعفر پدر خالد برمکی است که وزارت سلیمان داشت . (تاریخ گزیده))
حافظ:
با صبا در چمــن لاله سخن می گفــــتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
*
خواجوی کرمانی:
بسکه مرغ سحری در غم گلزار بسوخت
جــگر لالــه بــر آن دلشــدۀ زار بسوخت
*
م. آصف آهنگ:
هر آنکه سوخت مـرا نازنینم از هجرت
چــو لالــه تا ابــد داغ بــر جگر مانــد.
این رنگ سرخ و لاله رخ در شعر معروف شادروان عبدالکریم نزیهی( جلوه) مفهوم جای افتاده یی را در افغانستان در نظرمی آورد که نماد رفتارانسان های با افتخار، آزاد، بلندهمت، اما ناشاد ازاوضاع نا بسامان حاکم است. صفت انسان های را که می گویند ما را سرخروی نمود، دربرابر رفتار وکردارخجالت آور وشرمسارانۀ آنانی تصویر می کنند، بانماد رنگ زرد بر چهرۀ شان
نزیهی:
هرکجا لاله رخی با قد سروی دیدید
یک نفس یاد از این جلوۀ نا شاد کنید. (۲)
داغ دل لاله نیزدر شعر شاعران وحتا با مفاهیم جدا گانه تصویر شده است. دل لاله را که می نگریم، داغهای بسیاری دارد. نمونه هایی را می خوانیم:
ابوسعید ابولخیر:
ای دیده مرا عاشق یاری کردی
داغم ز رخ لاله غداری کردی
حافظ:
دل ما به دور رویت زچمن فراغ دارد
که چو سرو پای بند ست و چو لاله داغ دارد
بابا طاهر
درون سینه ام داغ ته دیره
دلم میل گل باغ ته دیره
بوینم آلاله هم داغ نه دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم
محتشم کاشانی:
مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که می ترسم
در و داغ وفای خود ببینی وخجل گردی
بیدل
داغ دل شد رهنمای کوه و هامون لاله را
سر به صحرا می زند هرکس متاع خانه سوخت
قدسی:
کاش بودم لاله تا جویند در صحرا مرا
کاش داغ دل هویدا بود از سیما مرا
محمد تقی بهار:
داغ است دل لاله ونیلی ست بر سرو
کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
( ازغزل پرشکوۀ دعوا چه کنی؟ داعیه داران همه رفتند.)
ابراهیم صفا
دلت یارب بــــه داغ لالـــه سوزد
که اندربند باشد مرغ خوشخوان
داغ لاله درغزلی از شهریار زیبایی شگفت انگیز می یابد که بیت هایی از آن را می آوریم:
شهریار
بیداد رفت لاله بر باد رفته را
یارب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را . . .
برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تفته را . . .
ویا:
شهریار
لاله یی را که بر او داغ دو رنگی پیداست
حیف از نالۀ معصوم هزار آوایی
لاله ورخ یار
رهی
لاله دیدم روی زیبای توام آمد به یاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد به یاد.
مولانا
گر به خرابات بتان هر طرفی لاله رخی است
لاله رخا تو ز یکی لاله ستان دگری
امیرخسرو دهلوی
نازکیی که دیده ام آن رخ همچو لاله را
سوزم و بر نیاورم پیش وی آه و ناله را
توضیحات ورویکردها
۱-دیوان فرخی سیستانی. دینار جعفری: پاورقی طلای خالص. مطابق توضیحی که در لغتنامۀ دهخدا پیرامون دینار جعفری است، زر وطلایی را گویند که ” طلای خالص بود منسوب به جعفر نامی که کیمیاگر بوده است. و بعضی گویند پیش از جعفر برمکی زر قلب سکه می کردند چون او وزیر شد حکم فرمود که طلا را خالص کردند و سکه زدند و به او منسوب شد. (برهان قاطع). به جعفر بلخی که به نام برمک مشهور است منسوب می باشد. (از نزهه القلوب ). منسوب به جعفر پدر خالد برمکی است که وزارت سلیمان داشت . (تاریخ گزیده)”
۲-بیتی از شعرمعروف و سیاسی زنده یاد محمد کریم نزیهی “جلوه”
لالۀ اندوهگین
لالۀ اندوهگین، گل دارندۀ عمرکوتاهی از خاندان شقایق را می گویند که با نام های لالۀ واژگون، نگونسار، گل اشک سیاوش و یا اشک مریم نیز یاد شده است. توضیح چنین نامی با اسطوره ها آمیخته است. گویند که شاهد مرگ سیاووش ویا به قول حافظ “مظلمۀ خون سیاووش” بود.
داستانی است که در این زمینه از اندوهگینی آن حکایت دارد:
سیاوش، سیاووش، سیاوخش ( صورت پهلوی آن)، زیبا فرزندی از کاووس شاه کیانی بود که زیر نظر رستم پهلوان نیز رزمیدن آموخت. شهزادۀ زیبا وجوان پس از بازگشت از مسافرت های رزمی، علاقۀ سودابه یا زن جوان کاووس و نا مادری (مادر اندر) را به خود جلب نمود. سودابه برای کام بر آوردن از سیاوش، او را چندبار به شبستان خویش فرا خواند. اما سیاوش تسلیم چنان علاقه نشد و آرزوی نامادری را به یأس کشاند.
باری سودابه راه توطئه آمیزی را درپیش گرفت. به شاه گفت که برای سیاوش بگوید که قدم در شبستان نهد واز میان زیبا رویان، دختری برگزیند. کاووس شاه پذیرفت. سیاوش چون سخن پدر شنید، گردن اطاعت پیش آورد و به سوی سودابه رفت. سودابه آرزوی دل خویش را دیگر باره درمیان نهاد تا او را در بستر در آغوش گیرد، اما سیاوش رد کرد واز شبستان با بر آشفته گی قدم بیرون نهاد.
فردوسی:
سیاوش بدو گفت هرگز مباد
که از بهر دل سر دهم من به باد
چنین با پدر بی وفایی کنم
ز مردی و دانش جدایی کنم
تو بانوی شاهی و خورشید گاه
سزد کز تو ناید بدین سان گناه
وزان تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آویخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پیش تو
بگفتم نهان از بداندیش تو
مرا خیره خواهی که رسوا کنی
به پیش خردمند رعنا کنی . . .
سودابه به دسیسۀ دیگری روی آورد. به شاه گفت که سیاوش از من خواسته است که خود را برایش عرضه کنم.
کاووس شاه در حالی که در اندوه فرو رفت وخشمگین شد، راه آسان آزمودن ادعای سودابه را درپیش گرفت. سیاوش و سودابه را نزد خواند ولباس هر دو تن را بوئید. درنتیجه معلوم اش شد که از دست ولباس سودابه بوی شراب به مشام می رسد واز لباس سیاوش، بوی گلاب. به بی گناهی فرزند و ناراستی سودابه رسید.
ز سودابه بوی می و مُشک ناب
همی یافت کاووس بوی گلاب
ندید از سیاوش بدان گونه بوی
نشان بسودن نبـــود انـــدروی
پس از آن کاووس آرزوی جزای سودابه را در سر پرورانید. اما از آنجایی که سودابه دختر شاه هاماوران بود، هراسید که مبادا طرف خشم وجنگ آن شاه قرار بگیرد. در چنین بحرانی به سوی موبدان روی آورد تا مشوره دهند که وی چه کند.
مشورۀ آنها این بود که شاه دستور دهد تا آتشی بر افروزند. سیاوش و سودابه از آن آتش عبور کنند، هر کدام جان سالم بردند، بی گناهی خویش را نشان داده اند.
سر انجام آتشی افروختند، نخست سیاوش با اسپ خویش روانۀ آتش شد واز آن گذشت. اما سودابه چنان گذر از آتش را نپذیرفت. عبور سیاوش به تنهایی حکایت از بی گناهی او داشت.
چنین است سوگند چرخ بلند
که بر بیگناهان نیاید گزند
آنگاه کاووس شاه مصمم شد که سودابه را بکشد، اما این بار سیاوش به پدر مراجعه نمود وخواهش کرد که از خون او بگذرد.
با چنان تهمت وآزاری که سیاوش دیده بود و دسایس سودابه نیز فرو نمی نشست، حملات افراسیاب شاه توران بر ایران زمین، برگ دیگری در زنده گی او گشود. کی کاووس سپاه را به سپهسالاری رستم پهلوان برای جنگ با قوای افراسیاب فرستاد. سیاوش نیز آرزوی رفتن با رستم را نمود. در جنگ های که مشتعل شد، افراسیاب را به صلح خواهی واداشت. کی کاووس طرفدار ادامۀ جنگ بود. رستم با دل آزرده از کی کاووس جنگ را ترک گفت. افراسیاب غلام ها وتحایفی برای سیاووش فرستاد که حاکی از حسن نیت او برای انصراف از جنگ بود. کی کاووس سپهسالاری را به طوس سپرد. سیاووش از میان این دو راه، راه صلح و دوری از جنگ را درپیش گرفت. اما از آنجایی که از دربار پدر و تصمیم او آگاهی داشت و آن خاطره های تلخ پیشین را نیز از یاد نبرده بود، به سوی آفراسیاب رفت، پناهنده شد ومورد پذیرایی گرم قرار گرفت.
در توران، دوبار ازدواج کرد. نخست با جریره دختر پیران ویسه و باردیگر با خواهش پیران، همراه با دختر افراسیاب که فرنگیس نام داشت.
در توران خوشی وتعیش او دیری به درازا نکشید. توطئه های درباری و دست یافتن جاسوس های سودابه درآن دربار، رساندن سخن دروغین در گوش افراسیاب که سیاوش می خواهد جان او را بستاند، افراسیاب را چنان تحریک نمود که دستور به قتل سیاوش داد. دسیسه چینی ها آغاز شد.
هنگامی که تیغ جلادی با نام گرسیوز در گلوی سیاوش خط کشید، خون پاکش ریخت وجان او را گرفت، لالۀ معصوم صحنه های مرگ آن جوان نامراد و بی گناه را با دل خونین و چشم های پر اشک می نگریست.
از آن پس، در اندوه وغصۀ مرگ سیاوش،اشکی بی رنگ از چشمان اش می ریزد و سر را نیز فرو می آورد. این است که نام لالۀ اندوهگین، لالۀ واژگون،لالۀ نگونسار ویا اشک خون سیاووش را گرفته است.
چو سرو سیاوش نگونسار دید
سراپرده دشت خونسار دید
بیفکند سر را ز انده نگون
بشد زان سپس لاله واژگون
بیفکند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش زان سپهبد نه باک
یکی طشت بنهاد زرین برش
به خنجر جدا کرد از تن سرش
کجا آنکه فرموده بد طشت خون
گروی زره برد و کردش نگون
به ساعت گیاهی از آن خون برست
جزایزد که داند که آن چون برست(۱)
رویکرد
۱- شاهنامۀ فردوسی
سرودۀ عارف قزوینی
از خون جوانان وطن لاله دمیده
در سدۀ پسین خورشیدی، شهرت یافته ترین منظومه هایی که با نماد لاله پیوند دارند، در افغانستان با “لالۀ آزاد” شادروان محمد ابراهیم صفا و در ایران، منظومـۀ “از خون جوانان وطن لاله دمیده است”، ازعارف قزوینی است. پیرامون لالۀ آزاد دربرگهای بعدی مفصل تر می آید.
در این بخش فشردۀ معلومات در بارۀ عارف قزوینی رامی آوریم و به دنبال آن منظومۀ یاد شده را.
عارف قزوینی
عارف قزوینی در سال ۱۲۵۹ خورشیدی در قزوین ایران چشم به جهان گشود. دروس مروج زمان وزبان فارسی وعربی را فرا گرفت. طبع شعر وموسیقی داشت ودر آن گستره مصممانه قدم برداشت. پدرش روزگاری او را وادار نمود که منبر برود و وعظ کند، اما پس از مرگ پدر عمامه ومنبر را کنار گذاشت، به شعر اجتماعی- وطنی و موسیقی وتصنیف های مبتکرانه ودادن کنسرت برای مردم روی آورد. اگر از شرح غمبار زنده گی شخصی اش در این فشرده بگذریم، جوانی او تأثیر پذیری ازکوشش های مشروطه خواهی دارد. در حالی که به مشروطه خواهی دل بسته بود، از تأثیر گزاران بر حرکت مشروطه خواهی نیز شــد. عارف قزوینی در سال۱۳۱۲ خورشیدی در همدان چشم از جهان فروبست.
اشعار بسیاری در گسترۀ اجتماعی وسیاسی دارد. از میان آنها منظومۀ “از خون جوانان وطن لاله دمیده” در ایران وافغانستان مشهورتر است. عارف این منظومه را یکسال پس از سرکوب جنبش مشروطه خواهی تهیه نمود وآن را به یاد قربانیان آن جنبش وبه ویژه حیدرعلی اوغلو اهدا نمود. شایان یادآوری است که تعدادی ازآواز خوانهای مشهور ایرانی تصنیف های عارف قزوینی و سرودۀ او نیز را خوانده اند. این تصنیف شش بند دارد که در پایان می آید:
از خون جوانان وطن لاله رمیده
بند یک
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم ، خطه ی ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری، ای چرخ
بند دو
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ ،
بند سه
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند چهار
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند پنج
از دست عدو ناله ی من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری ،
نه آیین داری ای چرخ
بند شش
عارف ز ازل، تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کس دست، چو خیام نداده است
دل جز بسر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ بیک نام نداده است
چه کجرفتاری ای چرخ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری، ای چرخ
***
چند نمونه از سالیان پسین
همزمان با ترتیب یادداشتها پیرامون لاله در شعر صفا، از برخی دوستان که واژۀ لاله را در شعرخویش به کاربرده اند، همچنان از برخی دیگر دوستان که با زبانهای دیگری نیز آشنایی دارند، خواهش نمودم که اگر میسر باشد، رویکرد شاعران به لاله را در آن زبانها لطف نمایند. اما از قراین معلوم شد که کاری بود برای ایشان وقتگیر. ولی برخی دوستانم سروده های خویش را فرستادند. از مزاحمت برای سایر هموطنان دست برداشتم.
آنچه در این بخش می آید، غیر از سرودۀ بانو لیلا تیموری که تمام بیت ها آمده است، بقیه از میان شعرهای عزیزان چیده شده است.
یلدا صبور
وقتی تو میخندی
یک چمن لاله به دشت می بینم
… وقتی اندوه تو بارانی شود
دل من می گرید. . .
شبگیر پولادیان
سنگسارت کرده اند، از طعنه بارت کرده اند
طعمۀ گرگ بیابان های هارت کرده اند
کیستی کبک قفس زندانی راه هوس
آهوی وحشی من هردم شکارت کرده اند . . .
با هزاران داغ بر تن لاله گونت ساختند
با هزاران زخم آتش در کنارت کرده اند
لیلا تیموری
نالید به صحرا گلک لاله ی زیبا
این داغ چه داغست درون دلک ما
از ابرگهر بار شنید حرف دلش را
عاشق ز ازل آمده با داغ تمنا
خندید گل لاله که من در قدم عشق
پیدا شده ام با دلک عاشق و شیدا
گویند مرا قاصدک فصل بهارم
من قاصدک عشقم و آینه ی دلها
حرف و سخن لاله چو پیچید به صحرا
صحرا همه مجنون شد وگلها همه لیلا
مختار دریا
یک نیستان ناله یک گل از چمن گم کرده ام
شور بختی بین که خود در انجمن گم کرده ام.
کیستم من راهی کوی کی میباشم کنون
خویش را چون لاله در کوه و دمن گم کرده ام
ادامه دارد
مهرین عزیز باز هم عالیست . مهدی بشیر