ساکت ندایی
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۴ حوت ۱۳۹۹ – چهارم مارچ ۲۰۲۱ هالند
تا نگردیم نوری چشم همدیگر
ظلمت اندر ظلمت آید پشت سر
تا نگردیم ما زلال اندر زلال
میشویم سر گشته پژمرده حال
گرچه دنیا را بقای نیست نیست
اعتبارش هیچ جای نیست نیست
عمر مارا لحظه لحظه پشت هم
می کشاند پا به پای سوی عدم
عاقبت ساکت ندایی می شویم
خاک پستِ بر نفشِ پای می شویم
خاک ما را گلِ گلدان می کنند
یا حصاری دور زندان می کنند
یا چو خشت بر نماد منظری
یا خمیری اندر میان اخگری
تا که پیداست این جهان راسوز و غم
دخمه اندر دخمه خاک ست و الم
نیست بر سودای عالم اعتبار
گرچه رنگا رنگ نماید بار بار
آنچه دیدم لاجرم کاندر فراق
خشک گردد گرچه که باشد وراق
ثروت اندوز بی خیالی تا به کی
بار کشیدن چون جوالی تا به کی
بهتر آن است یار غار و هم شویم
همره صاحب دل و محکم شویم
نیکزاد
۱۳ اسفند ماه ۱۳۹۹
میمنه
جناب نیکزاد عزیز بازهم سروده عالیست. موفق و سلامت باشید.
مهدی بشیر
Bashir Mehdi
شعر ما را حسن مینا گر توی
چون مدیر خوب درین دفتر توی
مهدی بشیر راز دار بزم ما
مهربان و ساقی این رزم ما
مینماید کار ما را معتبر
از تو باشد نظم شاعر مفتخر
پاسبان و یار نیکان گشته ای
ارغوانی عندلیبان گسته ای
بیست ساعت کار تو اندر وزین
در شب و روز زحمتی را هم قرین
مهتاب از آفتاب دهد خبر
گرچه نامش گفته اند بدرو قمر
آفتاب خو هرکسی باشد شمار
می شود او کار دانی با وقار
شمع و پروانه که در سوی هم اند
آتش و سوختن و اندو هم اند
چون هستند راز شب را زنده دار
یکی می سوزد دیگرش اشک بار
راه خوبان این چنین ای رفیق
خوب میدانم عزیز هم طریق
مثنوی که امشب بر نام تو رفت
اشک من بود سوی دامان تو رفت
بس که از راه وفای کردی سفر
نامه نیک زادی و شرح مختصر
نیکزاد
لیل ۱۴ اسفند ماه ۱۳۹۹
میمنه