سنگِ آسیاب
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۹ دلو (بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سنگ آسیاب
آستینم مار داشت ، بی خبر از مار من
می شگفتم مثل گل ، در کنار خار من
زندگی یعنی همین ، خوب و بد یک ره روان
او به پنداری روان ، با دگر پندار من
می رسد گاهی شبی ، کو ز دوزخ داغ تر
نیستم دیگر به جز ، گریه های زار من
می رود اما شبی ، کو ز دوزخ داغ تر
با دلِ رفته ز دست ، باز هم دلدار من
ای فلک سنگت بزن ، نیستم شیشه دگر
نی صدای ناله ای ، تلخ ِ ناهنجار من
رنگ کاغذ می پرد ، گر نویسم شرح خود
زهر ریزم در قلم ، باز هم خروار من
راز این دیوانه گی ، کس نداند جز خودم
باز هم یک پرتگاه ، باز هم تکرار من
آه باز افتاده ام ، کیست تا دستی دهد
کیست درمانم کند ، باز هم بیمار من
زیر سنگ آسیاب ، آرد گشتم بار ها
باز قد بالا شد و ، باز در انبار من
باز هم غم رو برو ، پشت سر ، دیوار شد
می رسانم خویش را ، بر سر دیوار من
باز هم آتش زدن ، باز هم هی سوختن
باز هم بیچاره گی ، باز هم ناچار من
می خورم اما قسم ، بر حریم باورم
گر چه سر بشکسته است، می شوم سردار من
زندگی لیلام کرد ، این من ِ ناکام را
می خرم خود ر ا خودم ، از سر بازار من
شکیبا شمیم
بانو شمیم گرانقدر از سروده ی زیبای تان ممنونم ، زیبا سرودید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
جناب هروی گرامی : از شما بی اندازه ممنونم که سروده ء مرا شایان صفحه ء وزین تان نمودید .
با سپاس از حضورتان بانو شمیم گرامی قابل یادآوری میباشد که سایت ۲۴ ساعت متعلق به شما و همه قلم بدستان عزیز میباشد.