پرستویِ مهاجر
تاریخ نشر پنجشنبه ۲۵ اپریل ۲۰۱۳ هالند
پرستویِ مهاجر
حسن شاه ” فروغ “
۲۵ / ۴ / ۲۰۱۳
لندن
***
چورُخسارِبُتان گل میفروشم
به لاله داغ از دل میفروشم
برای حلقه هایِ آن سرِزُلف
شمیمِ عطرِ سنبل میفروشم
زشاخِ سروِباغم قمریِ خود
قناری هایِ کابل میفروشم
زگل غُندی بچینم ارغوانی
گل ومُل با تغزل میفروشم
زِآهویِ خُتن مُشکی ستانم
بشوخِ پُر تجمل میفروشم
حدیث عندلیبان می سرایم
نوا و شورِ بلبل میفروشم
شهیدِ کُشته ای تیرِ نگاهم
بتیرِغمزه بسمل میفروشم
ندادم بوسه ازلعلِ لبش یار
بگفتا بوسه برکُل میفروشم
پرستویِ مهاجرسال ها شد
بهرجا لانه از گِل میفروشم
زغُربت خسته ام یاران دلبند
بمیهن رفته محمل میفروشم
زخونم رنگها درجادهٔ شهر
حِنایِ دستِ قاتل میفروشم
اگریابم نجات ازقهرِ طوفان
نهنگان را بساحل میفروشم
اگر قانون و نظم آید بمیهن
بپای دشمنان غُل میفروشم
برای دوستان درهرسرودم
غم ودردم بمُشکل میفروشم
بکارم دوستی در بین مردم
نفاق و تخمِ باطل میفروشم
فروغ از خامهٔ خامم بگیرم
برایِ شامِ جاهل میفروشم
باتقدیم احترام فروغ ازلندن
فروغ گرامی ، خیلی زیبا و خواندنیست . موفق باشید. مهدی بشیر
شـده چـنـدِ بـه بـــازارِ محـبـت
دلِ صد پاره بسمل میفروشم
جوهر
جذاب و دلکش!
از برادر گرامی ام مهدی بشیرعزیز یک جهان سپاس میکنم
جوهر گرامی ممنون تک بیت زیبایت زنده باشید
از خواهر شهلاجان ولی زاده سپاسگذارم