گریه ی پنهانی
تاریخ نشر: پنجشنبه سوم جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
گریه ی پنهانی
ابر سیاه و تیره سپهر دلِ مرا
پوشیده زانکه خاطر نازت مُکدر است
من آمدم که بستر خرسندی ات شوم
اما دراین معاشره غم ها مُقدر است
با عمر ِ رفته در نفسم جا گرفتهای
تو قوّتِ منی و تو هم سُستیِ منی
پی بردهام که جز تو کسی در دلم نبود
ای آنکه زندگیِ من و هستیِ منی
تاعشق میشناسم و در خودنشان مهر
همواره خواست گاه دلم دستهای توست
در من چوعینِ عقربه تکرار می شوی
این لحظه ها و بار نفساز برای توست
در لابه لای فاصله ها دود و آتشاند
اینرشتهیی که با تو من از جانگرفتهام
پیوند عشق را که خدا آفریده بود
مهرت ز یک معامله از آن گرفتهام
دستم به لحظه ی که رها میکنی و این-
پس لرزه های حالت تو فانیِ من است
گیرم ندیده ای دل بارانیِ مرا
این شعر تر ز گریهی پنهانیِ من است
احمدهنایش
۱۳ مارچ۲۰۲۴
اسلام آباد
جناب هنایش عزیز زیبا قلم زدید ، طبع تان همیشه رسا باد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی