عذر و نیاز
تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۶ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۵ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
عذر و نیاز
عاشقت آمده بر در که نه رانی ز درش
به غم و هجر و جفایت نکنی در بدرش
این همه عذر و نیاز پیش تو آورده ز دل
در صفِ خَیلِ محبَّانِ خودت می شُمَرَش
آنچنان محوِ سرِ زلفِ سیاهی تو شده
که به زنجیرِ تو بستست نِگر پای و سرش
مستِ عشقِ تو شده گُم شده از هستئِ خود
هرچه پرسی که کجاشد ؟ تو نیابی خبرش
شعله ی عشق تو دانی که ز دل می تابد
غیر دل هرچه که بینی بسوزاند شررش
روز و شب گریه کند ناله کنان از غمِ تو
شاهدِ زنده به حالش می نِگَر چشم ترش
نشترِ هجرِ تو در قلبِ مَنِ زار خلید
خنجری در دَمِ مرگ است بیائی به برش
مولوی شیخ خنجری
کابل – افغانستان
جناب مولوی صاحب خنجری عزیز غزل زیبایی سرودید ، سعادتمند باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی