به یادت گریستم
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
به یادت گریستم
در کنج و در کنار به یادت گریستم
غمگین و بی قرار به یادت گریستم
ای زادگاه خوب من ای فخر شعر من
هر روز بی شمار به یادت گریستم
وقتی که من مهاجر و بی خانمان شدم
چون بلبلِ هزار به یادت گریستم
دور از تو همچو کاه سرِ راه گشته ام
پامال روزگار، به یادت گریستم
بی تو تمام ثانیه ها درد می کنند
درمانِ قلب زار ، به یادت گریستم
از میله های محکم زندان که بگذریم
حتی به شا خسار به یادت گریستم
ای خانهی صفای دل افغانستان من
چون موج آبشار به یادت گریستم
هرشب ز درد دوری ات ای جان خزیده ام
در بسترم چو مار ، به یادت گریستم
دستی زمان به وصل “من وتو” نمی رسد
در غربت ای دیار به یادت گریستم
امروز هم گذشت،ولی همچو روز قبل!
“پنهان و آشکار به یادت گریستم ”
صافی شکست شاخهی پر جوش عمر تو
در شعر بار بار به یادت گریستم …
نوید الله محرابی ( صافی )
جناب صافی عزیز بسیار زیبا قلم زدید ، طبع عالی تان را می ستایم ، کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی