ارسال شده توسط admin در
اشعار
تاریخ نشر یکشنبه ۱۹ می ۲۰۱۳ هالند
گُردان سر زمین من
عبدالله وفا نورستانی
۱۹ / ۵ / ۲۰۱۳
ویانا – اتریش
***
هستم بلند همت ؛ چو شاهین و چون همای
بیچاره و ذلیل شدم ؛ زین بلند جای
همت مرا به تارک هستی نشانده بود
روزم سیاه و تیره شده ؛ چون شب خدای
از بس نیاز و ناز بتان را کشیده ام
لبریز گشته کاسۀ صبرم ؛ ز های وای
هر گاه که یاد روی تو کردم ؛ جوان شدم
ای خطۀ قشون فگن و میهن یمای !
دردا ز دست دشمن بی رحم و نا سپاس
دردی نشد علاج و همه گشته بی نوای
با همت بلند تو این ملک در کما ل
با خواب ناز و غفلت تو در غم و رثای
مشتیست درکمین تو پُر حیله چون پلنگ
ای رادمرد و شیر وطن دیده بر گشای !
گُردان سر زمین من ؛ با فتح و با غرور !
با خون دشمان بکنید ؛ دست و پا حنای !
دست مراد به دامن هستی نمیرسد
کی عمر ما « وفا » کند و آرزو بقای
عبدالله وفا نورستانی
رنج درد و داغ مرزبوم مان را دردآگین به نگاره رفته اید .
لذت بردم .