مَیِ ناب
تاریخ نشر پنجشنبه ۲۳ می ۲۰۱۳ هالند
مَیِ ناب
حسن شاه ” فروغ “
۲۲ / ۵ / ۲۰۱۳ لندن
***
سـاقیا باده ای بجامم ریز
گربِرفتم زخود بکامم ریز
آنقدر دِه که تا شوَم مستی
نشناسم زِ پا سر و دستی
باده ازعشقِ یار میخواهم
نشه از آن نگار میخواهم
گرچه بریادِ رویِ اوهربار
مست گردیده میشوم سرشار
ساقیِ ذهن وهوشم ازسرِشوق
باده ریزد بجامِ من از ذوق
بلبلِ خاطرم ز رویِ نیاز
با سرود و سُخن کند آغاز
مِی سراید به آه و ناله بلند
داد و فریاد مِی زند از بند
میکند بهرِ یار این همه ناز
مینوازد بدونِ نغمه و ساز
مُرغِ دل پر کشیده از سرِآز
در هوایِ پریدن و پرواز
خویش را بهرِ یار آراید
تا به خاکِ درش بیا ساید
تا شود صید آن پری رویی
بدهد جان بپای مهرویی
گل بگلزارِ عشق افزاید
گلشنی باغِ دل بیا راید
مَیِ ناب در پیاله مَیریزد
بسمِلش را نواله میریزد
باده گر از فروغ یار بوَد
ساقی هر لحظه بیقرار بوَد
باتقدیم احترام فروغ از لندن
فروغ عزیز ، بازهم مثل همیشه سروده زیبا و خواندنیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر