حدیث عشق
تاریخ نشر سه شنبه ۲۸ می ۲۰۱۳ هالند
حدیث عشق
حسن شاه ” فروغ “
۲۷ / ۵ / ۲۰۱۳
لندن
***
نگارا بارها شد از بَرت خونِ جگر رفتم
زِدل خونابه بر چشم نازنینم،گونه تر رفتم
اُمیدی داشتم بَردرد،درمان میشوی آخر
به دردِ بیدوا درمانده و درمانده تر رفتم
زِسودایِ مُحبت سودِ ما خونِ جگرگردید
زِکویِ نامرادی هایِ خود با چشمِ تر رفتم
چوعزمِ کویِ اوبنموده بودم پا و سر داشتم
نمودم جان فدایش ازبرایِ ترکِ سر رفتم
رموزِعشق بازی را ندانسته چه بَد کردم
که دربازارِ عُشا ق بی متاع و بیگُهر رفتم
بهر جایِ که رفتم از فراقش ناله سر دادم
بدنبالِ بُتی شوخی ستمگر در بَدر رفتم
شبان گاه تا سحر از فرقتِ هجران نالیدم
نسیمِ صبح را دامن گرفته هر سحر رفتم
زِاغیارو رقیبِ هرزه گو،هرگز نتر سیدم
قبولِ هر خطر بنموده دایم بی سپر رفتم
چوصیدِ بیپروبالی بهر دامی زدم خود را
شکستن بال وپر درهرکجا،بیبال وپَر رفتم
نوایِ یار سر دادم حدیث عشق بَرخواندم
زِشهر آواره گردیدم بهرکوه و کمر رفتم
به اُمیدی که رویی پُر فروغ یار را بینم
بَجمعِ خوبرویان دایما بی شورو شر رفتم
باتقدیم احترام فروغ از لندن
بازهم عالیست فروغ گرامی .زنده باشید. مهدی بشیر
طبع روان و شیرینی کلامت را سلام فروغ عزیز.
چه فرصت ها که نقدِ عمر ، در پا ریخت اما من
به اوجِ بی کمالی ها ، ازین جا بی ثمر رفتم
کمالِ قربتِ جانان ، به وضعِ ماست بی تآثیر
به کویش آمدم بیخود ، کنون هم به خبر رفتم
برادرعزیزم مهدی جان بشیر سپاس گذارِ آنهمه محبت های جناب شما هستم
ازجناب شریف حکیم که با تک بیت های زیبا و پُرمعنی و پُراز مفهوم خود صفحهٔ مرا همیشه رنگین میدارند ممنون ومشکورو سپاسگذارم