قیدِ پیرهن
تاریخ نشر یکشنبه ۳۰ جون ۲۰۱۳ هالند
« قیدِ پیرهن »
شریف حکیم
جون۲۰۱۳سدنی
***
دوش گفتم با خیالاتش ، سرودی سر کنم
کاغذی را با سخن ، در آرزویش تر کنم
از حریرِ خواستن ، بندم بپایش پای بند
آرمش نزدیکِ خویش و ، قفل ها بر در کنم
بر سرِ راهش بریزانم ، ز چشمِ شعر اشک
با غزل بر قامتش ، از واژه ها زیور کنم
در تخیل بینمش بیرون ، ز قیدِ پیرهن
چشم بندم ، بودنش را ، با خودم باور کنم
گُم شوم در بازوان و ، بیخود از عطرِ تنش
از نفس هایش بِدوزم ، جامه و در بر کنم
خوانمش با مهر با خود ، سوی خلوتگاه شب
صد گلستان گل بروی ، بسترش پرپر کنم
از حیا بیگانه چشمم ، در تماشای تنش
کرد آغاز و ندانم در کجا آخَر کنم
می دود انگشت هایم ، در وجودش همچو موج
آتشم ایندم ، چسان این شعله خاکستر کنم
نشئۀ گر شد نصیبم ، در غیاب از لعلِ او
ترکِ مستی از لبِ ، پیمانه و ساغر کنم
گر بکوبد از تغافل ، بر درم دستِ رقیب
دفعِ او با حرف خوش ، یا با دمِ خنجر کنم
شریف حکیم
درود…!
قریحه بلند ادبی تان سبز و گلستان باد…..
جناب شریف ” حکیم” صاحب
به به حکیم عزیزو گرامی ام نهایت زیباوشیرین ودلنشین سرودید