دو آرزو …
دو آرزو …
حشمت امید
جنوری ۲۰۱۲
تاریخ نشر سه شنبه ۲۷ جدی ۱۳۹۰ – ۱۷ جنوری ۲۰۱۲
جنوری ۲۰۱۲
تاریخ نشر سه شنبه ۲۷ جدی ۱۳۹۰ – ۱۷ جنوری ۲۰۱۲
خدای من ، نه من از تو بهشت میــطلبم
نه من سپرده سر ِ نام و منصـب و لقـبم
نه من سپرده سر ِ نام و منصـب و لقـبم
من از تبار نیـــــــاکان ِ سـربلند ِ خـــودم
نه من عجـم زده هستم ، نه خادم عـربم
تویی که فـطـرت سازنـــدگی به من دادی
منم که شــاهـــد ویرانه هـــای بی سـببم
هزارمرتبه شد چای صبح من چـون زهر
هــزار بار گلــــوگیـرگشـت نان شــــــــبم
مرا به جرم محبـت در آتــش افگـــــندی
نیا ، نیا که نسوزی به شـعله های تبـم
خدای من که به نامت جهان پرازخونست
من از تحمل و صبر تو سخـت در عجبــم
ببین که خانهء همســایه ام ندارد سقـف
ببین که باغ مــرا سوخت دشمــن شـقبم
دو آرزو به دلـــم غوره مانده ای یزدان
دو آرزو که چــو تبـخال داغ کــرده لــبم
یکی که مــردم مــن از بلا شــــــود آزاد
دگرکه سـرخ نگردد زجنگ ، خواب شبم
حشمت امید
دیدگاه بگذارید