شکوهء بلبلان
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۲ مارچ ۲۰۱۴ هالند
شکوهء بلبلان
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۲۰۱۴،۳،۹،سدنی
******
برفتـم دوستـان،روزی ببـاغی
ندیـدم بلبـلان جز،چند کلاغی
کلاغـان درتـلاش انـتـخـابــات
که تا صاحب شوندآن باغ وراغی
یکی جغدی بدیـدم هم درآنـجــا
که دعوا با رقیبـان دارند،آنهـا
کند جغد امرونهی،فرما نروائی
بود غا فـل زمکــروحیل دنیــا
یکی بود ازکلاغان انتحاری
گذشت ازجان خود با بیقراری
بلند پروازکرده باسرعت زیاد
هدف بگرفته جغد”کر”مداری
هزاران گفتند،جای ما دگرنیست
وهم بـاغ ازکلاغ،بی هـنـرنیست
بــرفـتــه چــارهء دیگـر نمــا ئیم
به یزدان شکوه کردن بی اثرنیست
برفتند بلبلان ازبهر حاجات
بکردند ناله ها،خیلی مناجات
بخواستند ازخـدای قـادروحی
چمن را پاک نماید،از کثافات
خـدای لایــزال ومـهــربا ن هــم
نظرازلطف کرد،برسوی آن جمع
نمــوده اسـتجـابت عـرض شــانرا
بکــرد شــرّکلاغـان ازچمن کم
دگر بار”حیدری“راهی باغ شد
زفرط شادی، چشمانش چراغ شد
ندیـد حتـی یکـی ازآن کــلاغــان
همه جا جشن وشاد یها،بَلاغ شد
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۲۰۱۴،۳،۹،سدنی
بلاغ – وصول به شیء مطلوب،رسیدن به مطلوب
درود به جناب داکتر حیدری عزیز ، واقعیت ها را خیلی زیبا در سروده تان بیان کردید . خط بردم و کیف کردم. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر