از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
زین پیش نخواهم که کنی یاد سنائی
بامات چکار است چنانیم که هستیم
« سنائی »
تاریخ نشر یکشنبه ۱۳ حمل ۱۳۹۱ – اول اپریل ۲۰۱۲
کور خود بینای مردم
کودکی که از اثر آبله زیبائی صورت را از دست دادته بود و با امیر اسمعیل سامانی (۲۹۷- ۲۹۵) نسبتی داشت در بارگاه امیر موصوف حضور داشت .
یک از ندیمان امیر که به قاضی ابو منصور شهرت داشت در موقعی که امیر در بارهء کودک مذکور سخن میگفت از روی خوش طبعی گفت :
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل السافلین و از تلاوت این آیه مقصودش این بود که از زیبائی گذشته و زشتی حال آن کودک بکنایه یاد کند.
طفل که منظور قاضی را دریافته بود بی درنگ در پساخ قاضی این آیه را تلاوت کردم
وضرب لنا مثلا و نسی خلقه ( برای ما مثل زد و خودش را فراموش کرد) . چون قاضی از حیث چهره و اندام بسیار زشت بود و بر رخسار وی نشانه های آبله نیز دیده میشد از جواب کودک متغیر شد و گفت :
راست گفته اند که با طفل و دیوانه نباید سر بسر گذاشت .
کودک گفت :
در مثلها میگویند که دیگ به دیگ میگوید تو سیاهی ! این ضرب المثل در حق من و تو ای قاضی چه خوب صدق میکند؟
امیر اسمعیل خندید و قاضی از شدت خشم خاموش شد!
سلسلۀ این حکایات ادامه دارد
دیدگاه بگذارید