۲۴ ساعت

04 آوریل
بدون دیدگاه

جوابیه ای بر تبصره ای دوست دانشمندم

جوابیه ای بر تبصره ای دوست دانشمندم جناب آقای مشکور کابلی

قیوم بشیر

ملبورن – استرالیا

چهارم اپریل ۲۰۱۲

قیوم بشیر

قیوم بشیر

سرور عالیقدر ، دانشمند فرهیخته جناب آقای مشکور !

با عرض سلام و ارادت متقابل حضور حضرتعالی ، خرسندم از اینکه بر من منت نهاده و پاسخی همه جانبه بر نبشته ام بیان داشتید.  با مطالعهء نوشته زیبای شما دریافتم که گویا از خلال متن نوشته ام چنین استنباط نموده اید که بنده بطور کلی با مطرح نمودن سوالات مخالفم ، در حالیکه لازم می بینم تا نکاتی را درین مورد بعرض شما و سایر دوستانم برسانم:

 اینکه در نوشته ام یاد آورشدم که بجای طرح سوالات در مورد کشور و سرنوشت مردم ما به دنبال پاسخی برای بیرون رفت ازین محضلات برایید ، چیزیست که با برداشت متفاوتی همراه بوده  و بخوبی مشاهده کردید و خواندید که با طرح سوال به پاسخ سوال شما پرداختم ، یعنی نوشته ام به معنای  نفی سوال کردن نبوده است .

از مأخذات معتبری که بدان اشاره  نمودید جهانی سپاس ، تا حدودی از فیوضات قرآن عظیم الشأن  بهره مند بوده و در حد درایت و بینش و نگرش ذهنی ام  آگاهی داشته و بخوبی قابل درک است که در قرآنکریم بیشتر از ۱۲۰۰ مرتبه در زمینه های مختلف  پرسش صورت گرفته است و همچنین از احادیث معتبر دیگر که لطف نموده ذکر کردید، متشکرم.

حضرت مشکور عزیز!

آنچه مرا واداشت تا به بیان حقایقی بپردازم که متأسفانه خیل زیادی از دانشوران و دانش پژوهان عصر ما از بیان آن شانه خالی نموده و میخواهند چنین جلوه گر باشند که گویا ناآگاهانه و بدون اینکه لحظه ای به عواقب تلخ آن بیاندیشند ، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند و حتی در صدد آنند که نشان دهند که ایشان راهء دیگری را انتخاب نموده و بسویش گام برمیدارند!  فرض می کنیم که چنین چیزی واقعیت داشته و آنهاییکه میتوان بالای شان حساب کرد ، اینچنین صف شکنی نموده و ملتی را که به وجود اینگونه افراد نیازمند اند در بیابان برهوت در زیر طوفانی از سرمه ریگ بحال خودشان رها میکنند.

گرچه میتوان گفت هر کسی را راهیست در پیش ، افکاریست  در ذهن ، تصوراتیست  در خیال و برداشتیست متفاوت ، اما آنچه مبرهن و هویداست سرگذشت مردمی است که در حال حاضر سوار بر کشتی طوفانزده ای شده اند که معلوم نیست گردباد حوادث آنها را به کدام جهت سوق می دهد ، بدون شک مسیر شان به هر کجای که باشد مسلمآ سعادتی را در پی نخواهد داشت !  چون ناخدای توانایی در آن کشتی حضور ندارد  که با بینش و آگاهی عالمانه  کشتی را رهبری و سرانجام  به ساحل نجات لنگر اندازد. اینجاست که از خود ، از شما و از همه (یعنی همه کسانی که چشم ودل فرزندان این آب و خاک بسوی شان خیره مانده است )  می پرسم : آیا مسئولیت ما به اتمام رسیده ؟ آیا اگر جلو پیشرفت ضرر را نگرفته و سدی در مقابل آن نگردیم ، چه کسی پاسخگوی این  همه دربدری ها و بدبختی های مردم بیچارهء ما خواهد بود؟ ، مردمی که با تأسف و تأثر باید اذعان داشت  که در فقر فرهنگی مطلق بسر می برند  و بدون شک مسیری را که در پیش گرفته اند  چیزیست که نا خودآگاه بدان گیر مانده اند.

 دوست عزیز و دانشمندم آقای مشکور!

 با برخورد به  نخستین تبصرهء شما در مورد سروده ام قدری شوکه شدم و لحظه ای بفکر فرو رفتم که چرا؟ توقع من وامثال من و شاید هم اکثریت مردم ما از انسان های آگاهی مثل شما چیزی است برخلاف این نظریهء ده سوالی شما که مطرح نمودید!

مردم از علمای شان ، از نویسنده گان شان ، از دانشمندان شان ، از شاعران شان و حتی از سیاستمداران شان توقعاتی غیر از این را دارند ، آنها از چیز فهمان سرزمین شان میخواهند در شرایطی که آلام و مصیبت های جانسوز هر آن و هر لحظه بیشتر دامنگیر شان شده و زورگویان مست از بادهء قدرت هر لحظه بفکر طرح و اجرای توطئه ای جدیدی برای بلعیدن این سرزمین و حتی برداشتن آن از جغرافیای جهانی دندان تیز کرده اند ، پا پیش گذارند تا سدی گردند در مقابل دشمنان قسم خوردهء کشور ما .

شما مردم ما را امت مرحومه خواندید! پس به گفتهء شما باید فاتحهء این امت و این کشور را خواند و حلوایی پزید و رفت و همه ارزشهایی را که در وجب به وجب این مملکت جلوه گر بوده و همه چون مادر دوستش دارند بفراموشی سپرد؟

نمیدانم با لکنت زبانی که دارم و گاهگاهی بغض نیز بر آن علاوه گشته و با سکوت پر معنای که مملو از درد و رنج بی انتهاست چگونه به بیان این واقعیت های تلخ بپردازم .

دوست عزیز !  میخواهم یک نکته را با همهء دردی که با از دست دادن شان بر من پدید آمد بیان کنم و آن از دست دادن پدر بزرگوار و مادر مهربانم بود که در سوگ شان شاید چند باری گریسته باشم ، اما درد بی وطنی و دوری از دامان مادر وطن مرا بحدی می آزارد که اگر بگویم هر روز بخاطرش اشکی می ریزم گزافه نگفته ام و دروغ نخواهد بود.

چون از پدر مرحومم بار ها شنیده بودم که می فرمود:سری که دور باشد از وطنش ، در زیر خاکش بهتر است !   حال که سی سال از مرگ آن بزرگمرد می گذرد تازه به معنای این نکته پی برده ام که حقا بجا فرموده بود.

پس با استنباط به نکات بالا باید یاد آور شوم که مقام مادر وطن ، مقام کمی نیست و صیانت و دفاع وظیفهء هریک از فرزندان این آب و خاک بشمار می آید ، بخصوص از انسان های آگاه و دانشور و فهمیده ای چون شما توقع بیشتر از آن می رود .

بیش از سه دهه می باشد که هر لحظه سؤالی مطرح میگردد ، سراغ راهی گرفته میشود و بدنبال روزنه ای می گردیم که چگونه ازین منجلاب بدبختی که دامنگیر مردم و کشور ماست رهایی یابیم؟

یقین دارم که با اندازهء کافی دیر شده است و اگر هر چه زودتر نجنبیم و قدمی مثبتی درین راه بر نداریم ، واقعآ به جایی خواهیم رسید که خدای نا خواسته فاتحهء ملت و کشور را بخوانیم و آنوقت است که باید گفت امت مرحومه !

بار ها در پای منبر های عالمان دین شنیده ام که اگر عالمی مرتکب اشتباهی میشود ، گناه آن بمراتب بیشتر و سنگین تر از یک آدم عادی و معمولی  خواهد بود که همان اشتباه را مرتکب گردیده است .

پس علمای ما  نباید چنین اشتباهی را تجربه کنند که خدای نا خواسته چنین برچسپی بر جبین شان سایه افگند.

شما در خلال آخرین تبصره ایکه در مورد جوابیه این حقیر نوشتید چنین بیان داشتید:

خدایا !! چگونه چراغ های علم و دانش در این سرزمین روشن میشود تا چونان گذشته ما قبه الاسلام و تاجدار شرق و قلب گرم و شاد و آرام آسیا باشیم نه بازیچه جاسوسان سازمان سیا؟ خدا به ما پاسخ میدهد!

آری خدا به ما به روشنی پاسخ میدهد !

باید سخن خدا را شنید!!

او میگوید:

ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

باید تغییر کرد ! باید تغییرداد !باید تغییر را وتحول را از خود وخانواده خود شروع نمود!

 تغییر نظام اجتماعی در تغییر ورزاء و وکلاء مسیور نیست ! شهروندان این سرزمین زمانی میتوانند روی آرامش را ببینند وشاهد شکوفایی این سرزمین باشند که در اندیشه های فاسد خویش تغییر ایجاد کنند ؛

قوم گرایی و تحزب و سیاست بازی بر خلاف اندیشه توحیدی ماست ،

قولوا لا اله الا الله تفلحوا!!

برتری جویی های حزبی و تعصبات قبیله ای ریشه تمام جنگ ها و نارسایی های مردم این سرزمین است باید به اسلام و توحید تمسک نمود و این نماز و پرستش خداست که ما راازطاغوت نجات میدهد!

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا

خدا خیر تان بدهد و اجر دارین نصیب تان باد که با چنین تفکری زیست می نمایید ، خوب اگر به نکاتی که در بالا بدان اشاره نمودید اندکی بیشتر توجه شود ، سوالی را که خود شما مطرح نموده بودید خود بخود حل میگردد و به این نتیجه می رسیم که اجتماع ما ، مردم ما ، دولت ما ، حکمروایان ما ، وکیلان ما و در مجموع دولت مردان ما به تغییر و تحول اساسی و بنیادی نیاز دارند و اینکه می گوییم قوم گرایی و تحزب و سیاست بازی بر خلاف اندیشهء توحیدی ماست ، خود بیانگر آنست تا دیر نشده دست بکار شویم و همانطوریکه اشاره کردید به ریسمان خدا چنگ بزنیم و از تفرقه بپرهیزیم ، اما چگونه بدین نکته مهم دست یازیم و بدان تفوق جوییم امریست که می بایست قشر روشنفکر جامعه در آن پیش قدم گردد ورنه همه خواب است و خیال است و محال و جنون.

 من در پایان بعنوان یک انسان ، انسانی که نیمی بیشتر عمرش را در غربت گذرانده و زخم های زبانی زیادی را از کشور های میزبان شنیده ، تجربه کرده و در فراق وطن وزادگاهش سوخته و ساخته است با دل پر از آرمان یک بار دیگر از تمام روشنفکران ،علما ، دانشمندان ، شاعران ، نویسنده گان و فرهنگیان سرزمینم مجدانه و عاجزانه میخواهم که بیایید دست در دست هم دهیم و در شرایطی که وطن به ورطهء نابودی قرار گرفته است ، راهی برای نجات آن دست و پا کنیم ، چون این وظیفه ایمانی و وجدانی هر مسلمان آزاده و بشردوست است که به به وطنش را همچون مادر عزیز می دارد.

 با سپاس فراوان

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما